۱۳۸۹ شهریور ۹, سه‌شنبه

امام خمینی به گرد پای امام خامنه ای هم نمی رسد!

یادم میاد اولین کسی که آقای خامنه ای را امام خطاب کرد همین حشمت ا... طبرزدی در نشریه پیام دانشجو بود.اما طبرزدی سگش هم شرف داشت به اینها، چون لااقل برای اثبات یکی دیگری را نفی نمیکرد، وجالب اینکه الان آقای طبرزدی  به جرم مخالفت با رهبری ونظام در زندان هستند.!!!! فاعتبروا یا اولوالالباب.
--------------------------------------------------------------------------------

دیروز مطلبی از محمد علی رامین(معاون مطبوعاتی وزیر ارشاد ) خواندم, او برای خاتمی عبارت لعنت الله علیه بکار برده بود، لذا تصمیم گرفتم این خاطره را بنویسم.

در راهروهای وزارت ارشاد رامین را دیدم، همسر و فرزند دکتر شریعتی هم آنجا بودند،به او گفتم: برای لغوامتیاز دو نشریه پزشکی- که هر یک شخصیت حقوقی مستقل دارند - دو کاغذ آ5(نصف آ4) مصرف می کردید! و در یک نامه نیم صفحه ای دو نشریه پزشکی را لغو امتیاز نمی فرمودید! واز آن مهمتر, من را به عنوان یک مخالف و منتقد سر سخت بپذیرید و مباحث را با هم خلط نفرمایید, این نشریات پزشکی است و ربطی به سیاست ندارد!ا

او گفت: برای من این مسئله مهم است، موضع شما در مورد امام خامنه ای چیست؟

عرض کردم: بگذارید نظرم را راجع به بالاتر از ایشان – امام خمینی – بگویم.

بر آشفت و گفت: ' نه او بالاتر نیست! امام خمینی به گرد پای امام خامنه ای هم نمی رسد! ' و برای اثبات ادعایش اضافه کرد: " امام شاید یک زمانی مطرح بود، اما امام خامنه ای به مراتب بالاتر از اوست، امام خمینی در اواخر دوره رهبری کم آورد، و می گفت دعا کنید من از میان شما بروم، دیگر نمی توانم! با آن همه شاگرد همراه و مطیع، و امام خامنه ای شاگردی نداشت، تازه شاگردان امام هم به او پشت کردند، امام خامنه ای یکه و تنها 21 سال با اقتدار کشور را داره کرد و خم به ابرو نیاورد، گله هم نمی کند! عصبانی هم نمی شود.


با خود گفتم: او به هیچ کدام اعتقاد ندارد، با تجلیل از رهبری می خواهد پشتوانه او – امام – را بکوبد، بعد از کوبیدن امام راه برای کوبیدن رهبری هم باز می شود! من مطمئن هستم که روزی همین آقا رهبری را هم تخریب خواهد کرد!

نهاد رهبری چقدر باید خوش خیال باشند که فریب این تملق و چاپلوسی را بخورند و این ترفند ساده و بچه گانه را درک نکنند! واقعاً برای شما متاسفم که امور را به دست این متملقان داده اید!

8/6/89 دکتر مهدی خزعلی
"

۱۳۸۹ شهریور ۸, دوشنبه

شب قدر

شب قدر است وطی شد نامه هجر     سلام فیه حتی مطلع الفجر
دیشب مثل هر سال شب قدر را به مجلس حاج آقا مجتبی تهرانی در مسجد جامع واقع در بازار رفتم. با اینکه مراسم ایشان تقریبا هر سال یکجور وبدون تنوع برگزار میشود اما بخاطر بعد معنوی شخصیت ایشان هیچ  جا و هیچ مراسمی را به مراسم احیای ایشان ترجیح نمیدهم. من قبلا به مهدیه، مسجد ارک، وجاهای مختلف میرفتم اما از حدود سال 68 که با حاج مجتبی آشنا شدم دیگه جای دیگری نرفتم. خداییش نفس حقی دارند. تیپ کسانیکه به مجلس ایشان میایند هم بیشتر جوانان و دانشگاهیان وتحصیل کردگان وبچه های واقعی جبهه و جنگ هستند. آنانکه ایشان را میشناسند دعاهای آخر قرآن سرگرفتن ایشان را هم تقریبا حفظ هستند، گفتم که مراسم ایشان تقریبا تنوعی ندارد. اما پارسال وامسال یکی از دعاهای ایشان از لیست دعاهای آخر مراسم حذف شده است. بقول حاج آقا فاطمی نیا سربسته گفتم  وآنانکه  اهل اسرار هستند میدانند من چه میگویم. خداوند معدودعلمای واقعی وپاک را برای مردم حفظ کند که در روزگار قحطی وجدان و شرافت وانصاف نگهبانان دین هستند.

۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

گفت وگوی ملی؛ راه نجات کشور از خشونت طلبان

دکتر فاتح از فعالین سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و موسس خبرگزاری ایسنا پس از فارغ التحصیلی هستند. شخصیتی معقول و منطقی با نظراتی صائب ومعتدل ودر عین حال اصلاح طلب. ایشان در زمان انتخابات در ستاد مهندس موسوی بودند ودر حال حاضر برای ادامه تحصیل در خارج ازکشور به سر میبرند.
-------------------------------------------------------------------
ابوالفضل فاتح در یادداشت جدیدخود به طرح این مساله پرداخته که وقتی سخن از باز کردن راه های گفت و گو به میان می آید، به معنی معامله یا عبور و عدول از حقوق مردم نیست که کسی حق ندارد و نمی تواند چنان بگوید، بلکه به معنی پیدا کردن راهی معقول و پایدار برای ایفای حقوق امروز و آتی مردم است. به نظر فاتح گفت و گو یعنی باز کردن فضای عمومی برای طرح و فهم ایده ها در همه ی سطوح. طبیعتا باز شدن فضای رسانه ای، آزادی زندانیان، آزادی احزاب و گروه های سیاسی، رسیدگی به مظالم رفته، حق تعیین سرنوشت، مفاهمه ی نخبگان جناح های سیاسی، گفت و گوی نخبگان و حاکمان و در یک کلام خروج از فاز ناموجه امنیتی و ورود به فاز سیاسی. فاتح همچنین با اشاره به سرمقاله دیروز کیهان نوشته است: “در شرایط فعلی هر اقدام رادیکال تنها به نفع جریان نفوذی منحرف متحجری است که می خواهد سرنوشت خود و نظام را به هم پیوند بزند. به سرمقاله ها و رسانه هایشان نگاه کنید، حتی تغییر لحن امام جمعه ای را هم بر نمی تابند.”
متن دیدگاههای ابولفضل فاتح در این زمینه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بازتاب نوشته ی اجمالی اخیر تحت عنوان “گذرگاه خطیر و روزنه های عبور” مرا بر آن داشت اندکی به بسط مطالب مطروحه در این مقاله بپردازم.
مقاله سه محور عمده را شامل می شد: ۱) ضرورت نفی تهدید خارجی ۲) تاکید بر کنترل سطح مناقشات داخلی ۳) پیشنهاد باز کردن باب های گفت و گوی ملی
۱) نفی تهدید خارجی از جمله موضوعات مورد اتفاق همه ی حریانات سیاسی علاقمند به دین و میهن در کشور بوده است. ایرانی هر که باشد نمی تواند با مداخله ی خارجی در امور داخلی خود موافق باشد، چه رسد به تهدید و تحریم. استدلال اینکه تحریمها و تهدیدها متوجه دولت است نه ملت نیز استدل نادرستی است، چرا که نهایتا ره آورد آن موجب عقب ماندگی کشور خواهد بود. به یاد می آورم که در تابستان ۱۳۸۲ خدمت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله سیستانی رسیدم. آن ایام رسانه های خارجی تبلیغ توسعه ی دموکراسی با کمک سیاست جنگی آمریکا در منطقه را می کردند. ایشان در کنار تبیینی عمیق از تحولات سیاسی جهان فرمودند: ” نکند یک وقتی به سوی اجنبی و خارج کسی چشم داشته باشد یا متوسل شود. اگر آنچه در عراق اتفاق افتاد در جاهای دیگر اتفاق بیافتد؛ بیرون آمدن از آن ممکن نیست. البته دیگران هم توجه کنند به خواسته‌های مردم. باید بین مردم و مسوولین و روشنفکران همدلی و همفکری باشد.”.
در شرایطی که بنا بر اکثر تحلیل ها، تحریم سیاست قطعی و تهدید خارجی یک احتمال جدی علیه کشورمان تلقی می شود و به ویژه در روزهای منتهی به سوخت گذاری تاسیسات بوشهر که تهدید در بالاترین سطح خود قرار داشت، تنها اقدام ممکن از سوی جنبش اصیل سبز برای انصراف تهدید خارجی از خشونت نظامی، ابراز مخالفت جدی،علنی و بدون قید و شرط بود. این به مفهوم نادیده گرفتن اقدامات و سیاست های ماجراجویانه ی برخی دست اندرکاران امور که هم ردیف با برخی دول خارجی موجب تقویت ایران هراسی و تصویر کردن چهره ی ایران به عنوان یک تهدید جهانی گردیده و یا فراموشی مافیای نوظهور ثروت و قدرت که جنگ یا پیشامدی نظیر آن را امکانی برای تصفیه حساب داخلی و خیمه زدن بیشتر بر منابع کشور می داند نیست. آن را باید متذکر شد و مورد نقد جدی قرار داد، اما مگر می شود به این دلیل، نسبت به دولت هایی که تاریخ خود را با جنگ و خشونت در منطقه آمیخته اند مظنون نبود و در برابر تهدید مستقیمشان سکوت اختیار کرد؟ ما که سر جنگ با کسی نداریم، طبیعی است که خواهان روابط بهتری با جهان باشیم و از زیاده گویی مشکوک ماجراجویان و فرصت سوزی برخی دست اندرکاران ناخرسند،اما کیست که بر ایمانیت و ایرانیت خود بنازد و بی استثنا مداخله یا فرصت طلبی دول خارجی در مناقشات داخلی را مردود نداند؟ مگر همین چند ماه پیش بسیاری بر امتیاز گیری یک طرفه ی چین و روسیه (صرف نظر از شعار نامریوط و دست ساخت مرگ بر روسیه) معترض نبودند؟ آیا میان امتیازگیری اروپاییان و امریکا با دول قدرتمند شرقی تفاوت ماهوی وجود دارد؟ هر دو مردود است و منطقا موضع گیری بی چون و چرا و البته سنجیده در برابر هر دو الزامی است. در چنین صورتی است که انتقاد به سیاست ضعیف یا غلط خارجی و مواضع نادرست و بی مبنای برخی دست اندرکاران حجیت واقعی پیدا کرده و مفهوم ملی می یابد.
۲) تاکید بر کنترل سطح مناقشات داخلی: این گزینه هم در شرایط تهدید گزینه ای معقول است و هم از منظر اصلاحات داخلی. این نه سخنی بدیع است نه بی مبنا. حتی دول متخاصم در شرایط جنگ عندالزوم نسبت به کنترل سطح منازعه اقدام می کنند. ایران و آمریکا چند دهه است که در شرایط مخاصمه اند. آیا با همه ی ابزارها، روشها و در بالاترین سطح به منازعه وارد می شوند؟ حتی در موارد برخورد نظامی چه در شرایط جنگ ایران و عراق و چه پس از آن، هر دو کشور از بالا گرفتن شعله ی برخورد فی مابین و گسترش آن به مرزهای بی کنترل پرهیز کردند. کیست که تهدید اخیر اتمی آمریکا علیه کشورمان را در ردیف افراطی گری و ناپختگی های سیاسی نشمارد. در تمام شرایط جنگ تلاش ها متوجه آن بود که صدام از موشک پراکنی و بمباران شیمیایی و حمله به مردم بی دفاع پرهیز داده شود، نه آنکه مقابله به مثل شود. جنگ تمام عیار آخرین و البته سیاهترین مرحله مناقشات جهانی است که حتی همان هنگام نیز بسیاری از دولتها به کنترل آن همت می گزینند. بدون آنکه در مثل مناقشه ای باشد جایگاه این قاعده ی معقول در شکاف های داخلی دو صد چندان و بی نیاز از توضیح است. نمی دانم چرا عده ای از این پیشنهاد بر آشفتند، البته برآشفتن همزمان مطرودان بیرونی و افول گرایان داخلی که نان خود را در تنور افراطی گری می پزند مفهوم است.
یکی از بزرگترین اعتراضاتی که به دست اندرکاران وقایع روزهای پس از انتخابات وجود دارد، همین بی قاعده بودن مواجهه با مردمی است که فریادشان سکوت بوده است. چرا اسلحه، چرا خشونت؟ چرا زندان؟ چرا اتهام؟ چرا تهدید؟ چرا تحقیر؟ چرا خفقان؟ چرا تغییر رادیکال فاز سیاسی به امنیتی؟ چرا حصر خبری، تهدید و توهین به رهبران سبز آن هم رهبرانی که در ایمانشان به انقلاب، اسلام و ایران از بسیاری از مدعیان نوظهور پیشتازترند؟ متقابلا، انتظار می رود همین نکته نیز در رویکرد معترضان و منتقدان مورد توجه باشد. نمی توان به کسانی که ناگهان در میان معرکه ی علاقمندان به اجرای درست و همه جانبه ی قانون اساسی، سخن از تغییر بنیادی نظام می گویند، کسانی که نوای ضدیت با دین سر می دهند، و کسانی که توهین را شعار می کنند خوشبینانه نگریست. کیست که نداند بسیاری از این رخدادها، دست ساخت قدرت طلبان نوکیسه یا فرصت طلبان برای بدنام کردن معترضان بود. آنها می خواستند مناقشه را از قاعده بیرون برده و مردم به ویژه جوانان را به واکنش غیر حساب شده وادارند تا دستشان برای هر اقدام کور و ناصواب و اهداف پنهان باز شود. کیست که نداند مردم معترض انگیزه ای برای بالا بردن سطح مطالبات نداشتند و دیگران با برخوردها و مواضعشان سطح مطالبات را افزون نمودند. مرحبا به مردمی که با هوشیاری و بینش مثال زدنی با آنکه دلهایشان مالامال از نقد و نظر بوده و است، با بردباری و ذکاوت مانع بهانه جویی ها بوده اند.
با آن که عمق و سطح نارضایتی در بخش معنی داری از جامعه وجود دارد، اما نباید آن را به مفهوم رسیدن مردم به آستانه ی تقاضای تغییر رادیکال تفسیر کرد که راهبردی بس خظرناک و بی فرجام است. بر این باورم که ایده هایی که تغییر نظام را دنبال می کند، اقدامات و شعارهایی که سطح و مرز ندارد و حتی بسیاری از فاش گویی ها و نامه های سرگشاده موضوعیت نمی یابد. آنها که معتقدند باید مناقشه را به بالا ترین سطح کشاند، باید پاسخ دهند که چنین راهبردی به کجا ختم خواهد شد؟
باید انتظار از خود را منطقی کنیم. ملت ما در بسیاری از شئون از تراز بالایی برخوردار است، اما نباید کاستی های خود به ویژه در تجربه ی کشور داری و مردمسالاری، اخلاق حکمرانی، دانش مدیریت به ویژه مدیریت منابع، حقوق اساسی، تفاهم داخلی و تعامل با جهان را فراموش کنیم. با همه ی تفاوت هایی که بین اصول گرایان و اصلاح طلبان وجود دارد، اما کسی نسخه ای برای اصلاح یک شبه ی کشور ندارد. بیماری های کشور گام به گام بهبود می یابد. مشکل اصلی آن جریان منحرف است. باید همگان را از جریان منحرفی که چون ویروسی خطرناک به جان مملکت افتاده و بر مراکز کلیدی تکیه زده است آگاه ساخت و راه را بر آن بست، اما این با تغییر و جهت گیری رادیکال متفاوت است. در شرایط فعلی هر اقدام رادیکال که منجر به بالاتر رفتن سطح مناقشه شود تنها به نفع جریان نفوذی منحرف متحجری است که می خواهد سرنوشت خود و نظام را به هم پیوند بزند. به سرمقاله ها و رسانه هایشان نگاه کنید، حتی تغییر لحن امام جمعه ای را هم بر نمی تابند. چرا با هرگونه تلطیفی مخالفند؟ این لزوما دلیل تامی نیست، اما نشانه ی مهمی برای شناخت کسانی است که از کنترل سطح منازعه بیمناکند؟
همچنان بر نقش رهبران عالی در سیاست کنترل سطح منازعه پای می فشارم و خواهان تعمیق و گسترش آن هستم. به صراحت عرض می کنم نادیده گرفتن ایمان و باورهای دینی مردم، رویکردهای بی تفکیک و شعار های بدون مرز ریختن آب به آسیاب جریان منحرفی است که توانسته تا خلوتگاهها نفوذ کند. کسانی که نظام و حاکمیت رایکپارچه خطاب می کنند به خطا رفته اند. باید تمرکز بر هسته ها و حوزه های تولید ظلم و فساد باشد نه کلیت و ارکان نظام. آقای مهندس موسوی به درستی بیان داشته اند که باید با حفظ مرزبندی با اقتدارگرایان در برابر تهدید و تعدی خارجی ایستاد. همین سخن از سوی دیگر نیز مصداق دارد. یعنی با حفظ مرزبندی با مخالفان اساس انقلاب و نظام، باید در برابر مراکز تولید فساد و ظلم داخلی ایستاد. تمایز هر اقدامی فراتر از این با رادیکالیسم دشوار است. اصلاحات رادیکال که دیگر اصلاحات نیست.
چند ماه پیش عرض شد که آقایان موسوی، خاتمی و کروبی متشکلتر شوند و از نخبگان داخلی هر دو جناح کمک بگیرند. امروز این امر ضرورتی عینی تر است تا هم از آنارشی و مرزشکنی و رادیکالیسم پیشگیری شود و هم تصویر و راهبرد روشنتری از مسیر ارائه گردد. مردم شریفی که آن صحنه های به یاد ماندنی را در انتخابات آفریده اند،امروز چشم به گام های نخبگانشان دوخته اند که چگونه راه احقاق حقوق مردم و ارتقاء کشور را می گشایند. مردم آگاه ایران به مراکز تولید ظلم پشت و آنان را به خود واگذار کرده اند. روزنه ها را بسته اند و گرنه نگاهی به خلوت مردم فاصله ی عمیق با جلوت را آشکار می سازد. نگرانی ها ی جریان منحرف از آینده ی خود آشکار است و از این رو هر آینه محتمل است تا به یهانه ی پیشامدی رفتاری رادیکال بروز دهد. باید در برابر رادیکالیسم از هر نوع و در هر جبهه ای هشیار بود.
۳) پیشنهاد باز کردن باب های گفت و گوی داخلی: تجربه می گوید و بسیاری معترفند که هیچ یک از دو جریان اصلی کشور قابل حذف از جامعه نیستند. ممکن است بتوان بخشی را برای مدتی از قدرت حذف کرد، اما حذف از جامعه خیال پردازی است. باید هویت ها را به رسمیت شناخت و راه اداره ی بهتر کشور را باز کرد. متاسفانه جماعتی بزرگ از اصولگرایان قدرت طلبی کرده اند و به مدد افول گرایان راه های گردش قدرت در جامعه را به نفع خود بسته اند. آنان خواسته یا ناخواسته کشور را به گرداب فرصت سوزی و سرمایه سوزی کشانده اند. این قدرت طلبان جماعت بزرگی از مردم را کنار گذاشته و تلاش دارند بخش دیگر را در برابر آنان قرار دهند و خود سهم عظیمی از سرمایه و فرصت کشور را یا به کنترل بخش کنار گذاشته معطوف کرده اند و یا با سیاست ها و مدیریت غلط بر باد می دهند. نتیجه آن می شود که با همه ی استخراج بی رویه ای که از منابع مادی و معنوی کشور شده است در داخل با مشکلات عدیده ی مدیریتی و توسعه ای مواجهیم و در خارج با تهدید و تحریم و واگذاری امتیازهای بی حساب. نهایتا به عنوان نمونه ترکیه و برزیل که سی سال پیش از مقروض ترین کشورهای دنیا بوده اند اینک از ما پیش افتاده اند در حالی که هیچ یک از هزینه های ملت ما را نیز نپرداخته اند. نه صدها هزار شهید و نه آبروی اسلام و ایران.
باید راهی برای تصحیح امور پیدا کرد. وقتی سخن از باز کردن راه های گفت و گو به میان می آید، به معنی معامله یا عبور و عدول از حقوق مردم نیست که کسی حق ندارد و نمی تواند چنان بگوید، به معنی پیدا کردن راهی معقول و پایدار برای ایفای حقوق امروز و آتی مردم است، وگرنه معلوم است که در نزد وجدان و دادگاه جامعه و در پیشگاه تاریخ نام چه کسانی به تباهی و چه کسانی به حق طلبی و آزادگی درج خواهد شد. اینکه به لحاظ فرهنگی و تاریخی، خوانش از گفت و گو گفت و گو بده بستان، سازش و خیانت است و اینکه پیشقدمی در گفت و گو به مفهوم ضعف و عقب نشینی ترجمه می شود موضوع مطلقی نیست و اینجا مصداق ندارد. این همان تلقی است که سالهاست تعمیم پیدا کرده و هم موجب عدم مفاهمه ی داخلی و هم مانع مراوده بهتر ما با جهان شده است و بسیاری از ما به آن معترضیم.
روشن است که چه کسانی به دور خود و کشور دیوار برلین کشیده و مانع مفاهمه و بهره گیری از روش های مردمسالارانه در اصلاح امورند، اما باید دعوتشان کرد و پیشقدم شد. طرفداران مردمسالاری بر گفت و گو غیرت نمی کنند. این شیوه ی تمامت خواهان است که از گفت و گو می هراسند و اتکا به اقتدار را مکفی میدانند. پیشقدمی در گفت و گوی ملی نشان دهنده ی خیرخواهی و بلند نظری است و مستوجب تقدیر است نه تحقیر. باز کردن فضای گفت و گو یعنی به رسمیت شناختن تفاوت های مردم و خروج از فاز امنیتی به فاز سیاسی. گفت و گو یعنی باز شدن راهی برای تمرکز بر اصلاح سیاست ها و روشها به جای تمرکز بر افراد. گفت و گو یعنی باز کردن فضای عمومی برای طرح و فهم ایده ها در همه ی سطوح. طبیعتا باز شدن فضای رسانه ای، آزادی زندانیان، آزادی احزاب و گروه های سیاسی، رسیدگی به مظالم رفته، حق تعیین سرنوشت، مفاهمه ی نخبگان جناح های سیاسی، گفت و گوی نخبگان و حاکمان و در یک کلام خروج از فاز ناموجه امنیتی و ورود به فاز سیاسی نیز در همین چارچوب قابل تعریف است. باز کردن باب گفت و گو به مفهوم بسته شدن باب خشونت از هر نوعش و از جانب هر کس است و طبیعی است که تنها خشونت طلبان می توانند مخالف گفت و گوی ملی باشند. باز کردن باب گفت و گو و مفاهمه ی ملی رسالتی همگانی است که حاکمان و نخبگان بر آن مسئولترند.
گرچه معدودی در نقد مقاله ی پیشین جانب انصاف و آداب نقد نگاه نداشتند و نشان دادند که تنوع آرا در نزدشان شعاری بیش نیست، اما خدا را شاکرم که دیدگاه های ارزنده ای مطرح و باب این بحث گشوده شد. می دانم که در فضای فعلی برای بسیاری اینگونه سخنان خوشایند نیست و نقد و افشاگری و فریاد خریدار بیشتری دارد، اما به اصول این دیدگاه باور دارم و بر اساس مکاتبات فراوانی که از افراد بسیار موثر دریافت کرده ام، می دانم این دیدگاه از طرفداران جدی در جریان داخلی سبز و نخبگان جریانات دیگر برخوردار است، لذا هم طرح و پیگیری و هم نقد و موشکافی آن را ضروری می دانم.
می دانم که بسیاری از کسانی که بر سریر قدرت نشسته اند تمایلی به رسمیت شناختن طیف وسیع منتقدان خود ندارند و این دیدگاه از قبل با چالش جدی مواجه است، و چه بسا همین روزها پیشامدها و تندروی هایی را مخالفان این دیدگاه به ویژه همان جریان منحرف شکل دهند تا به مدد آن، زمزمه های این چنینی را در نطفه خفه کنند، کما اینکه به جای آنکه زندانیان را آزاد و فشارها را کم کنند، آزاد شدگان را به زندان فرا خوانده و به عنوان نمونه برای رییس ستاد آقای مهندس موسوی آقای دکتر بهزادیان که شرافت ذاتی و سلامت نفسش زبانزد است، حکم پنج ساله می نویسند.
همینجا لازم است تصریح شود که ایده ی گفت و گو دشوارتر از هر ایده و مسیر دیگری است. عادت تاریخی نخبگان و حکام ما اتکا به شیوه های دیگر است. باید مفهوم و ارزش گفت و گو و فرهنگ آن را در همه ی سطوح و عرصه ها بازشناسی کنیم. دشوار است که تندروها فرصت دهتد که گفت و گویی از هر نوع و در هر سطحی شکل بگیرد، دشوار است که با گفت و گو تندروی های ریشه دار و عمیق، شکاف های سنتی و تاریخی، خلق و خوهای نا صواب و بی قانونی های بی حد و حصر کنترل شده یا انعطاف و اصلاحی معنی دار صورت پذیرد. حتی محتمل است برخی مدت کوتاهی نرمش و روی خوش نشان دهند و دوباره به خصلت مالوف برگردند، اما نباید مایوس شد و در چنبره ی این عادت تاریخی زمینگیر ماند. بالاخره باید روزی بر این قرار متقاعد شد. راه های دیگر شاید برای ما آسانتر بنماید چرا که به آن خو گرفته ایم، اما تعمقی بر آن نشان می دهد که بس خسارت بار و کم فایده است. دشوار است از هزینه های آن برای دین و میهن خوف نکنیم. شاید نادیده گرفتن این اصل بوده است که با یک تاریخ مملو از قهرمانان ملی هنوز به جایگاه مطلوب خود نرسیده ایم؟ اگر فرجی باشد و بخواهیم قله های بلوغ ملی را فتح کنیم، همین راه گفت و گوی داخلی با تکیه بر بدنه ی اجتماعی، به رسمیت شناختن متقابل و تفاهم ملی برای پیشرفت کشور، اصلاح روشها و اتفاق برای جراحی غده ی سرطانی منحرفین است. سخن از گفت و گوی ملی نیازمند به جان خریدن طعن و زخم رفیق و رقیب است، لکن بی شک کسانی که قدم در این مسیر پر مرارت اما فرهنگساز و راه گشا برای کشورمان بگذارند، در پیشگاه تاریخ سربلندتر خواهند بود، حتی اگر در کوتاه مدت در قاب قهرمانان ملی و تاریخی ننشینند.
آینده قضاوت خواهد کرد که هر فرد و گروه کدام مسیر را برگزیده است و نتیجه ی عمل کدامیک موجب عبرت یا مایه ی مباهات فرزندانمان خواهد بود؟
"

۱۳۸۹ شهریور ۵, جمعه

"روز قدس روز اسلام است"

چند روز بیشتر تا روز قدس  باقی نمانده است.با توجه به تجربه سال گذشته و مناسبتهای مختلف چند نکته بنظرم میرسه که خدمت دوستان سبز اندیش عرض میکنم:

- دولت کودتا از حضور یکپارچه جنبش سبز هراس دارد پس استفاده از نماد سبز بطوریکه از فاصله دور هم قابل رویت باشه توصیه میشه، البته حتی الامکان  لباس سبز نپوشید بلکه نماد قابل پنهان کردن همراهتان بیاورید.
- در محلهایی با دوستانتان قرار بگذارید وهسته های جمعیتی را قبل از راهپیمایی تشکیل دهید.
- انسجام واتحاد سبزها باید حفظ بشود بنابراین مکان ومسیر واحد خیلی مهم است مانند میدان آزادی تا انقلاب یا هفت تیر تا انقلاب.
- کودتاگران سعی خواهند کرد جلوی ورود به محدوده نماز جمعه رابه هر روش حتی سرکوب وخشونت بگیرند وایجاد درگیری کنند. به هیچ وجه نباید وارد بازی آنها شد و تحت هیچ شرایطی نباید درگیر شویم. درگیری و زد وخورد چیزی است که آنها میخواهند وبا فیلمبرداری وعکس برداری دوباره به جوسازی علیه جنبش سبز خواهند پرداخت، مخصوصا جوانتر ها باید در خصوص عدم درگیری توجیه شوند.
- از درگیری لفظی با مامورین بپرهیزید و با بیدارکردن وجدان خفته آنها را به اشتباهشان واقف کنید. برخورد آرام موثرتر از خشونت است.
- بعد از اتمام مراسم تظاهرات متفرق میتواند به درگیری و بازداشت بینجامد.
- با اتحاد نباید اجازه دستگیری و بازداشت افراد را به کودتاگران داد.
- به هیچ وجه شعارهای ساختار شکنانه نباید داد. شعار هایی چون جمهوری ایرانی ونه غزه نه لبنان  چیزی است که آنها را به مقصدشان میرساند. بهترین شعارها شعارهایی است که به قانون و نفی ظلم وستم وآرمانهای فراموش شده انقلاب اشاره کند. مثلا "ایران شده فلسطین مهدی بیا مهدی بیا" یا "استقلال آزادی جمهوری اسلامی" یا "زندانی بیگناه آزاد باید گردد" یا حتی سکوت کردن بهتر از شعارهای ساختار شکنانه است .
- برای نشاندادن مسالمت آمیز بودن حضورمان بصورت خانوادگی به راهپیمایی میرویم.
- کسانیکه روزه نمیگیرند از روزه خواری در راهپیمایی خودداری کنند،و بطور کلی مراعات شان ماه مبارک رمضان در رفتار و پوشش حفظ شود.

خوشحال میشوم اگر دوستان نظراتشان را در اینمورد بگویند.


۱۳۸۹ شهریور ۳, چهارشنبه

افروغ : این جریان نوظهور دیر یا زود کار دست نظام می دهد

خوشتر آن باشد که سر دلبران     گفته آید در حدیث دیگران
دکتر افروغ از زمان انصرافش از کاندیداتوری مجلس هشتم بیشتر شناخته شد. وبا خارج شدن از مجلس توانست چاه خانه اش را پر کرده و بهتر اوضاع را نقد وتحلیل کند.ایشان جزء جناح اصولگرایانی بودند که احمدینژاد رو مطرح کرده و بالا آوردندوحال متوجه شده اند که چه ماری درآستین پرورش داده اند.بعد از کودتا تحلیلهای خوبی داشتند که با هجوم افراطیهای دولتیها مجبور به سکوت شدند.
------------------------------------------------------------------------------


دکتر عماد افروغ استاد دانشگاه در خصوص اظهارات یکی از مشاوران احمدی نژاد مبنی‌بر اینکه رأی به احمدی‌نژاد رأی به اصول‌گرایی نبوده، گفت: زمانی که یکی از مشاوران اصلی رئیس‌جمهور این مطلب را عنوان می‌کند اگر گفته شود رئیس‌جمهور اصول‌گرا نیست سخن ناصوابی محسوب نمی‌شود‌.
به گزارش شفاف وی درباره یک جریان حامی و نزدیک به احمدی‌نژاد که بر ایجاد فاصله با اصول‌گرایان اصرار می‌کنند، تصریح کرد: این جریان نه اصول‌گراست و نه اصلاح‌طلب، بلکه یک جریان نوظهور است که متناسب با فهم خود از هر فرصتی برای حفظ قدرت و یا دست‌یابی بیشتر به آن استفاده می‌کند.
این استاد دانشگاه با بیان اینکه برخورد جناح‌ها در گذشته با یکدیگر صحیح نبوده است خاطرنشان کرد: در دوره حاکمیت چپ‌ها و راست‌ها ما شاهد مواجهه کودکانه و غیرحکیمانه این گروه‌ها نسبت به یکدیگر و نوعی مدیریت واگنی و حذفی بودیم. به گونه‌ای که می‌توان اینگونه داوری کرد که الگوی رفتاری و مدیریتی این دو جریان قطع نظر از جهت‌گیری‌های متفاوت آنها یکسان بوده است.
افروغ ادامه داد: همین نکته باعث شده است که جریان نوظهور بتواند با سهولت بیشتری ضمن بزرگ‌نمایی اختلافات این دو جریان شناخته شده از این اختلافات کمال بهره را ببرد و آموز‌ه‌های دینی و اخلاقی را پشت سر گذاشته، تلاش کند یک نگاه غیر اسلامی را در جامعه حاکم کند.
وی با بیان اینکه جریان نوظهور از هر موقعیتی استفاده ابزاری می‌کند، تأکید کرد: این جریان نه اصولگ‌رای ملتزم به انقلاب اسلامی و نه اصلاح‌طلب ملتزم به انقلاب اسلامی است و همانگونه که اشاره شد این جریان متناسب با فهم و منافع و مصالح خود به هر موقعیت و شرایطی به مثابه یک فرصت می‌نگرد و می‌کوشد تا به نگاه ابزاری به شرایط و حتی اقشار و گروه‌های اجتماعی، اقتصادی، فرهنگی، هنری و سیاسی به اهداف سیاسی و غیرسیاسی خود ولو در قالب و در لعاب شعارهای انقلاب اسلامی جامه عمل بپوشاند.
این استاد دانشگاه در ادامه گفت: بر این اساس در عمل شاهد این هستیم که این جریان برخی اوقات اصول‌گرا و برخی اوقات اصلاح‌طلب می‌شود. برخی اوقات شعارهایی می‌دهد و مطالبی منتشر می‌کند که اگر در گذشته و در دوران غلبه به اصطلاح اصلاح‌طلبان مطرح می‌شد‌، واکنش جدی را از سوی به اصطلاح اصول‌گرایان شاهد بودیم.
افروغ تصریح کرد: طرح مطالبی از قبیل “مکتب ایرانی” بدون شناخت دقیقی از هویت ایرانی و مولفه‌های متشکله آن مثالی کوچک از این حکایت است.
وی خاطرنشان کرد: این جریان نوظهور دیر یا زود کار دست نظام می‌دهد و ارزش‌ها و فلسفه سیاسی مبتنی‌بر مردم‌سالاری دینی را با چالش روبه‌رو می‌کند.
این استاد جامعه‌شناسی در ادامه اظهار داشت: تقریباً اکثر و یا تمام کسانی که مواجهه مستقیم با این جریان نوظهور داشتند یا متوجه استفاده ابزاری این گروه از خود شدند و یا به‌زودی متوجه خواهند شد. تقریباً اکثر قابل توجه این افراد یک تاریخ مصرف داشته اند و متناسب با موقعیت اجتماعی خود مورد بهره برداری قرار گرفته‌اند.
افروغ با بیان اینکه نگاه ابزاری در نظام دینی به هیچ وجه قابل قبول نیست خاطرنشان کرد: نگاه ابزاری فوق بیانگر یک نگاه غیر الهی و غیر انسانی بوده و از هیچ مشروعیتی و مطلوبیتی برخوردار نیست. ما مجاز نیستیم ولو به نام حکومت دینی نگاهی ابزاری به انسان داشته باشیم و جایگاه و منزلت و کرامت انسانی را قربانی سیاست‌های متنوع خود حتی به نام بسط ارزش‌های سیاسی اسلام کنیم.
وی تأکید کرد: اسلام به ما این اجازه را نداده است که با برخورد محقرانه با انسان، تحقق بخش سایر ارزش‌ها در جامعه باشیم. امام علی (ع) می‌فرمایند: من به قیمت تباهی خودم (ظلم به شما) شما را اصلاح نخواهم کرد. جمهوری اسلامی نیز سیاستی اخلاقی را دنبال می‌کند و سیاست اخلاقی بدین معناست که ما از هر وسیله‌ای نمی‌توانیم برای بسط و تحقق ارزش‌ها استفاده کنیم.
این استاد دانشگاه با تأکید بر اینکه انسان‌ها نیز نباید اجازه دهند حکمرانانشان ولو به نام حکومت اسلامی آنها را مورد سوء استفاده ابزاری قرار دهند گفت: قرآن کریم می‌فرماید: فرعون قوم خودش را خوار کرد و آنها نیز از او اطاعت کردند ، چون قومی فاسق بودند . بنابراین نه حکمرانان ما اجازه دارند که نگاهی فاسقانه و غیر کریمانه به انسان داشته باشند و نه انسان‌ها مجازند که اجازه برخورد فاسقانه را به حکمرانان خود بدهند.
افروغ ادامه داد: به هر حال اینها همه هشدارهایی است که همواره باید متوجه آن بود و ممکن است خواسته یا ناخواسته حکمرانان یا شهروندان در آن گرفتار شوند.
وی در واکنش به برخی اظهارات مبنی‌بر وجود اختلاف ماهوی احمدی‌نژاد و مشایی گفت: نسبت فرد مذکور با رئیس‌جمهور نسبت عرضی نیست بلکه نسبت ذاتی است و اصلاً نباید فکر کنیم که فرد مذکور نسبت ثانوی و فرعی با رئیس‌جمهور دارد.
این استاد دانشگاه گفت: رابطه فرد مذکور با رئیس‌جمهور یک رابطه این همانی است و این دو با هم تعریف می‌شوند و به تعبیر دیگر این دو فرد یک روح در دو جسم و دو روی یک سکه هستند.
افروغ با بیان اینکه تصور برخی مبنی‌بر وجود شکاف میان احمدی‌نژاد و مشایی اشتباه است، یادآور شد: به لحاظ سیاسی و شیوه اداره کشور و نوع برخورد با ارزش ها و نحوه مواجهه با فرصت‌ها می‌توان گفت که این دو فرد از یک سیاست و یک نوع رفتار نشأت می‌گیرند.
"

گفت و گو اختصاصی خبرنگاران سبز با دکتر خزعلی / بخش دوم وسوم ,s,l-----


خبرنگاران سبز/ گفت و گو/ امیر پارسیان:

خبرنگاران سبز با دکتر مهدی خزعلی به گفتگو نشست و پرسش هایی را با وی درمیان گذاشت.بخش اول را از اینجا مطالعه فرمایید. متن بخش دوم این گفتگو بدین شرح است:

پرسش: اگر اختلافات پس از انتخابات تبديل به مذاکره نشود آيا احتمال جنگ داخلی را می دهيد؟


پاسخ: اختلافات جدی و آتش زير خاکستر است. اگر نتوانيم اين اقتدار و تماميت ارضی را حفظ کنيم، کشورهای خارجی مايلند که ما را به يک جنگ داخلی بکشانند تاتماميت ارضی ما را از بين ببرند. اين مهمترين چيزی است که بايد حفظ کنيم. ما به دنبال اين نيستيم که منابع و ذخايرمان نابود شود. تماميت ارضی به خطر بيفتد. دوباره بلوای تجزيه طلب ها در استان های مختلف را داشته باشيم. قدرت های بزرگ غرب و همسايه های جنوبی ما آرزوی اين تجزيه را دارند که يک کشور قدرتمند بالای سرشان نباشد و امکانات نظامی اش نابود شود. من معتقدم بايد اين فضا را آرام کنيم. وارد مذاکره شويم و گام هايمان را تنظيم کنيم. يک نقطه کوچک را مثلا مساله مشايی را در نظر بگيريم با جناح مقابل اين مساله را حل کنيم. با پيدا کردن اين نقاط بتوانيم مسايل را به تدريج حل کنيم و قدم به قدم به جلو برويم. ميتوانيم در مساله مشايی مراجعی را که سکوت کردند راوارد گود کنيم. نگوييم چرا مراجع سکوت کردند. در خيلی از قيام های زمان ائمه معصومين ائمه سکوت کردند چون خواسته آن شخصی که قيام کرده بود برای ائمه مشخص نبود. اگر کسی پرچم مبارزه با ظلم را بردارد اما دعوت به حق نکند اينها دخالت نميکنند. ميگويند به کجا ميخواهی بروی؟ نکند بدتر شود!

به ما ايراد ميگيرند ميگويند چه تضمينی هست شما که بيايی آن دينی را که ميگويی اجرا شود در جوابشان ميگويم چه تضمينی هست شما که بياييد آن سکولاريسمی که ميگوييد برقرار شود، چه تضمينی هست که به ديکتاتوری نيانجامد. هيچ نضمينی وجود ندارد. ما به دنبال اين هستيم که به دموکراسی برسيم که اگر تضمينی نبود بتوانيم طرف را به پايين بکشيم. چرا می‌گوييم فقط دموکراسی را پاسداری کنيم که در آن حکومت آزاد، من ديندار به دنبال حکومت دينی می‌روم و تو سکولار به دنبال حکومت سکولار ميروی. حتی ممکن است با شعار دموکراسی ديکتاتوری راه انداخت. بايد به وسيله دموکراسی بتوانيم ديکتاتوری را به پايين بکشيم. ما بايد به سمت مذاکره برويم. وگرنه خطر جنگ و تجزيه جدی است و به نظرم احمدی نژاد تا آنجا هم می ايستد و مملکت رو به جنگ و نابودی ميکشد چون حيات خود را در همين تنش ها و ناآرامی‌ها ميبيند. و حيات اسراييل هم در ماجرا جويی ماست.بدانيم که اسراييل زنده است به تنش‌هايی که احمدی نژاد ايجاد ميکند و احمدی نژاد زنده اسست به اين ماجراجويی ها.

پرسش: بهترين راه غلبه کردن بر تعصبات مذهبی که به وسيله آن شکنجه و تجاوز هم روا دانسته ميشود را چه ميدانيد؟

پاسخ: اين چيزی که شما نام تعصبات مذهبی را برای آن انتخاب کرديد اين استفاده ابزاری از دين است.اين همان چماق تذهيب شده است. شايد برآن آيات قرآن می‌بينيد اما اين آخرش چماق است!. اين دين نيست. ما اين چماق را به عنوان تعصبات مذهب نمی پذيريم. تنها راه مقابله با سو استفاده ابزاری از دين همان دين است. اگر راه ديگری بروی آنها را تجهيز کردی. اگر شعار غير دينی داديد آنها را تثبيت کرديد. حجت برای عوام آنهاست. باهمين شعار"جمهوری ايرانی" آنها را توجيه وآماده حمله می‌کند. در سفربه مکه، درجايی روغنی به سپر ماشين ميزندند که اين رمل های بيابان رنگ را از بين نبرد. من جدی نگرفتم واين روغن را نزدم. مسير را ادامه دادم. هنگامی که به مقصد رسيدم ديدم رنگ سپر ماشين از بين رفته و سپر سفيد شده است. و آنها که روغن زده بودند روی اين روغن لايه ای از همين رمل ها نشسته بود و رمل های بعدی به همين رمل های چسبيده شده ، می‌خوردواز سپر محافظت ميکرد. گفتم اين رمل ها همان کسانی اند که جلوی ما ايستاه اند. اين رمل همان بسيجی است. از جنس خودمان اند. اعتقاد خودمان را دارند. اين وسط يک روغنی زدند يک غذای چربی گذاشته اند. اگر ميخواهيم اين سپر را برداريم اول بايد اين سپر رملی چسبيده به روغن را پاک کنيم. خوب بعضی از اين ها به لقمه چرب و چيلی چسبيده اند و برخی از آينده می ترسند، ما به کسانی که نگران اند اگر جابه جايی شود لطمه می‌ خورند، نفوذ کنيم. عده ای نگران اند که در آينده با ما چه خواهند کرد به همين دليل جلوی ما می ايستند اين سد رو بايد بشکنيم.

اولاً چماق دين رو از آنان بايد بگيريم. بگوييم: آقای مصباح اين دين شما دين رسول الله نيست. اين اسلام شماست و فاصله اش با اسلام اهل بيت بسيار زياد است. دوماً آنانی که برای حفظ دين به دنبال آن بودند وقتی می‌بينند ما هم به دنبال حفظ دين هستيم و چماق دين را از دارودسته مصباح گرفته ايم به دنبال دين واقعی می آيند.

ترس رو از آنها بگيريم که ما با شما برادريم. بياييد در روز قدس به آنان گل بدهيم. به مخالفين، به آنان که مارا کتک زده اند. در اواخر انقلاب شعار اين بود : برادر ارتشی چرا برادر کشی؟ بايد اعلام کنيم که دنبال انتقام نيستيم دو تفکر بوده و بعد از دموکراسی تفکر شما هم عرصه برای بروز دارد. گام هايمان را تنظيم کنيم. الان آقای مصباح نگران است. می گويد فتنه کسانی که ارزشی هستند. نگران حرف ماهاست. نگران سلطنت طلبها، رضا پهلوی، بنی صدر نيست. چون توانستند آنها را خراب کنند. به بنی صدر می گويند تو فرار کردی. به آن يکی ميگويند رفتی در اردوگاه اشرف زيرسايه صدام وطن فروشی کردی. به هر کس چيزی دارند که بگويند. اما به ما که اينجا نشستيم و از دين حرف ميزنيم و ميگوييم حاصل جنگ و انقلاب از دست می‌رود. به خانواده های شهيد باکری، همت، بهشتی، مطهری، قدوسی، دستغيب، صدوقی، مدنی و اشرفی اصفهانی هم ميخواهند بگويند شما اسراييلی هستيد؟ با افراد مذهبی داخل نظام مشکل دارند. و ما هم دنبال اين هستيم که بسيج و بچه های جنگ در کنار ما باشند. بگوييم شما گمراه شديد. شما منحرف شديد. خواص بی بصيرت شماييد. شما عليه همرزمان جبهه تان چماق بدست گرفتيد. ما که داريم از مردم و اسلام دفاع ميکنيم.

پرسش: کسانی که با اين گفتمان دينی نزديکی ندارند چه بايد کنند؟

پاسخ: يکی از مشکلات ما آلوده بودن دين با خرافه است. مثلا مخالفت با نوروز ربطی با دين ندارد. ائمه رسوم تمام اقوام را ارج نهادند. نه تنها نوروز را نفی نکرده بلکه برای آن نيز دعا گذاشته است. اما اين عده می آيند می گويند نوروز برای بی دينان است، نفی ميکنند. اين باعث می شود که مردمی که آن را ميراث فرهنگی خود، نشان تمدن کهن خود می دانند و بسيار هم زيباست و برتر از ساير تمدن ها بوده، دين را زير پای خود بگذارد و بگويد اين دين را نميخواهم. چهارشنبه سوری را ميگويند برای آتش پرست هاست، مگر ما در ايران آتش پرست داشتيم و يا داريم؟ کدام زرتشتی را ديديد که آتش پرست باشد؟ چهارشنبه سوری يکی از جشن های ملی ماست. همان گونه که نور و روشنايی جلوه ای از اهورامزدا بود و با همين جلوه در طور بر موسی تجلی کرد ميتوانستيم همين را در چهارشنبه سوری وارد کنيم. در کنار آتش که جلوه ای از تجليات الهی است دعا کنيم آيه ای از قران بخوانيم که چگونه خداوند با آتش بر موسی جلوه کرد. اين چه اشکالی دارد؟ اين وظيفه ماست. حلال خدا را حرام کردند. خيلی چيزها حلال است. موسيقی، صدای زن همه اينها چيزهايی است که آقايون اشتباه می گويند. کدام يک از فقها گفته است که صدای زن حرام است؟ به قول آقايان عورت است؟ هيچکدام. اين مسايل سليقه شماست.

در دين حقوق بيشتر برای زن است نه برای مرد. در اسلام واقعی مرد در خدمت زن است. اين شيوه ای است که خدا خواسته است، که خدا زن را جنس لطيف قرار داده و او را در بالا گذاشته است تا مرد به او خدمت کند. چرا کسی اين مسائل را نميگويد؟

پرسش: آيا هدف بعدی احمدی نژاد بيت علی خامنه ای است؟

پاسخ: درواقع من هدف اول آقای احمدی نژآد ميدونم. اساسا احمدی نژاد پا گذاشت رو شانه های اينها و آمد بالا. کسانی که فکر ميکردند مردم در دوم خرداد با بيست و يک ميليون رای يک نه بزرگ به آنها گفتند و در واقع بحران مشروعيت داشتند و هميشه احساس ميکردند که سربارند و مردم به او نه گفتند و او را نميخواهند. اين ماجرا هشت سال عقده ای در گلوی جناح حاکم
شده بود. رای هفده ميليونی دور اول احمدی نژاد عليرغم اينکه بنده مقدمه و نحوه انتخابات را باطل ميدانم باز رای به جناح حاکم نبود.رای کسانی بود که ميخواستند مخالفتشان را با حکومت ابراز کنند.اشتباه نکنيم در دور اول حداکثر چهار تا پنج ميليون رای کسانی بود که اعتقادی رای دادند. بقيه رای تندترين مخالفان بود که حتی برخی به سرنگونی جمهوری اسلامی راضی هستند. اخيرا هم آقای مشايی اعلام کرد که رای به احمدی نژاد رای مخالفان بوده است.به نظر من آقای احمدی نژآد اعتقادی به امام زمان ندارد و بيشتر به دنبال تخريب اين اعتقاد هست. نتيجه کارهای احمدی نژاد استهزا بيشتر باور انتظار است. به مراجع، روحانيت شيعه، ولايت فقيه قطعا اعتقاد و باور ندارد. عملکرد او هم در مواقعی اين مسائل را نشان داده است. دنبال کار ديگری است. پنج سال پيش در کتاب آيينه نوشتم که او قطعا در مقابل رهبر خواهد ايستاد. مطرح کردن مشايی يک صف ارايی است، يک دهن کجی به رهبری است. در واقع اينگونه فکر می‌کند که دوره من تمام شده است و ديگر پايگاهی ندارم و با اين مخالفت ها می توان پايگاهی دست و پا کرد. در اين چهار پنج سال ريش ايشان گرو بوده است اما در اين مدت ريش خيلی ها را به گرو گرفته است.

من دسترسی به اطلاعات خدا رو شکر ندارم و فقط تحليل می دهم.فردا نمی‌توانند بگويند که اسرار محرمانه نظام را افشا کرده است. يک تحليلگر برخورد جناح حاکم با احمدی نژاد را به گونه ای می بيند که گويی ريش آقايان گرو احمدی نژاد است. اين دهن کجی ها پشت پرده ای دارد و فقط در اين موارد نيست.

پرسش: می گوييد احمدی نژاد درد دين ندارد و به دنبال هدف ديگری است اين هدف چيست؟

پاسخ: من ماموريتی برای احمدی نژاد قائلم که بيانش ميتواند بار حقوقی داشته باشد. من هم دستم زير ساطور و گردنم زير تيغ است. همين قدر بگويم که هدف را بالاتر از قدرت ميدانم. دنبال قدرت و شهرت هست. مسائل روانشناختی هم هست که در مقاله ای توضيح دادم. ايشان دچار اختلال شخصيت جدی است. قصه از جای ديگر تنظيم می شود. احمدی نژاد مهره ای است که کسانی برای ما ساخته اند و امروز مشايی را می خواهند برای ما بسازند. نگرانی جدی من از لابی صهيونيست هاست و اينکه آنها برای ما دارند برنامه ريزی می کنند. دويست سال است که در خاورميانه فرقه سازی ميکنند. دعواهای بين شيعه و سنی به راه می اندازند. طالبان را به راه می اندازند. من وهابيت و بهاييت و مصباحيون را همه آنان را فرقه های دست نشانده ميدانم. احمدی نژاد يکی از اين محصولات است. بايد مراقب باشيم. دعوای ما يک دعوای فرهنگی و فکری است که در خيابان حل نمی شود.

پرسش: ابقای چندين باره فردی مانند جنتی به اين دليل است که او خود را به خامنه ای تحميل می کند و يا اينکه خامنه ای او را انتخاب می کند؟

پاسخ: آقای جنتی سی سال است خود را در شورای نگهبان جا کرده است. جنتی يک انسان دست بوس و پابوس است چه قبل از انقلاب چه بعد از انقلاب. از او بهتر چه کسی را می خواهند؟ او با اختلاف سنی و ارتباط نزديک با قدرت حرف اول را در شورای نگهبان است و اوست که ميگويد چه کسی انتخاب شود. قطعا تا وقتی که نفسش در بيايد حتی روی تخت CCU و ICU عضو شورای نگهبان خواهد بود. بعد از مرگ نمی دانيم که عضويتش تمديد می شود يا کس ديگری را می آورند. خيالتان راحت باشد اين آدم مرگ ندارد چندی پيش به منزل پدرم آمده بود سالم و سلامت. نه چربی اش بالاست نه قندش از همه لحاظ سالم است. تشييع جنازه عزراييل را هم خود ايشان انجام ميدهد.

پرسش: اتفاقات پس از انتخابات به معنای فرمان برداری روحانيت از نظاميان است؟

پاسخ: آقای شهيد محلاتی که در سپاه بودند جمله جالبی دارند. ميگو.يند : ما در حوزه يک عمر زحمت ميکشيم تا کسی را که تحصيل می کند را مجتهد و مرجع تقليد کنيم. اما در سپاه داريم جان می کنيم تا اين سپاهيان مرجع تقليد را مقلد کنيم. دردی است که از آغاز سپاه بوده است. اينها هرکدام برای خود مدعی هستند. می خواهيم اينها را تابع کنيم. اين جمله را از قول آقای ده نمکی از زبان يکی از علماء می گويم و مشابه اين را از قول آقای الله کرم که گفته بودند : ما هيچ کدام از مراجع را قبول نداريم، فقط رهبری. برای دفاع از رهبری ميخواهند تمام مراجع را از بين ببرند. اما همين رهبری هم از بين مراجع و روحانيون است. اگر ريشه آن را بزنی و دورش را خالی کنی به راحتی می شود او را هم زد.

شعار اينکه هيچ کس را قبول نداريم جز رهبری و يا اينکه آقای رامين ميگويد : حتی امام خمينی هم به گرد پای امام خامنه ای نميرسد. اينها نمی خواهند آقای خامنه ای را ببرند بالا يا امام را به زمين بکوبد. اينها می خواهند پشتوانه آقای خامنه ای را نابود کنند. وقتی جرات می کنند به بهانه حمايت از خامنه ای به امام خمينی توهين کند راه توهين و کوبيدن خامنه ای را باز کرده است. من از آقای خامنه ای تعبيير امام ندارم اين جمله را نقل قول کردم. من امام خامنه ای نگفتم، نمی گويم و نخواهم گفت. اين جمله نفی امامی است که ميخواهند در ادامه آن نفی آقای خامنه ای و سايرين را باز کند. در اين قضايا سپاهی ها خيلی چيزها را به روحانيت تحميل ميکنند. امروز نظاميان هم دينمدار شدند هم سياستمدار هم همه کاره مملکت

پرسش: آيا به اين دلايلی که فرموديد عمق استراتژيک مذهبی ايران در منطقه خصوصا لبنان، عراق و پاکستان کاهش پيدا کرده است؟

پاسخ: آن قداست روحانيت، مرجعيت و رهبری شکسته شد و اين امر در کشورهايی نظير لبنان مشخص است. لبنانی که رهبری ما و مرجعيت برايشان قداست داشت امروز ديگر اينگونه نيست. ارتباط حکومت و دين به اندازه ای تنگاتنگ شده است که هرچه حکومت ميکند را پای دين می گذارند. متاسفانه بايد بپذيريم که دين ستيزی حاصل استفاده ابزاری آقايان از دين است. هر چند من معتقدم اين قداست درست نيست. معصومين ما بين مردم می نشستند. در برابر معصومين مردم به راحتی صحبت ميکردند. در مجلس پيامبرگرد می نشستند که مجلس بالا و پايين نداشته باشد.پيامبر مانند مردم لباس می پوشيد. و وقتی وارد مجلس می شدند پيامبر را نمی شناختند زيرا مانند بقيه بودند. اين رفتار آقايان ارتباطی با دين واقعی ندارد.

پرسش: چرا مراجع به اين تهاجمات به دين پاسخ نمی دهند؟

پاسخ: به گونه ای افراد در خيابان ها آمده اند که برای مراجع آن طرف قضيه مشخص نيست. نگرانند که ريشه دين زده شود. اين نگرانی ها را بايد از بين برد. آقايانی که در جنبش سبز هستند و سکولار هستند. کسانی که ضد دين هستند و می‌گويند دين افيون ملت هاست. اين دين بوده است که مردم را سرکوب کرده است. اينها را به مراجع می گويند. فيلم آن فردی که در ماهواره عکس امام خمينی وآقايان خامنه ای، هاشمی و موسوی را به اسم مبارزه آتش ميزند، يا به دين توهين می کند، را به مراجع نشان می‌دهند. من معتقدم اگر اشتباهات بعد از انقلاب نبود شاهد راديکاليسم و اعدام های در زندان هم نبوديم. ما چوب اشتباهات سازمان مجاهدين را ميخوريم که در اوايل انقلاب دست به اسلحه برد. بعد از آن همه صداها خفه شد و اين استبداد شکل گرفت. من اين استبداد رو نتيجه ندانم کاری های امثال رجوی می دانم. ما هم آن موقع اگر انتقادی می کرديم منافق می شديم زيرا منافقين آن زمان دست به اسلحه شدند.

 بخش سوم (پايانی) :


پرسش: به نظر شما چرا کسی از ميان بازجويان به ندای وجدان گوش نمی دهد و مانند محمد نوری زاد حقايق پشت و پرده را بازگو نمی کند؟

پاسخ: تو فيلم های سينمايی ديديد که خانواده يک نفر در گروگان هستند و او با گروگانگير همکاری ميکند.اينهايی که در نظام هستند با برخوردهايی که به سمت راديکاليسم رفته، تمام زندگی خود را در خطر می‌بينند. اينها می‌خواهند در اين کشور زندگی کنند. اولا آنها امکانات ندارند. برای اينها مقدور نيست که ازکشور فرارکنند ودرخارج اطلاعات را لوبدهند. البته تعدادی بودند اما برای همه اينها زندگی‌درخارج از کشورآسان نيست. بايد در اين سمت فضا را آرام کنيم. شاخه های گل سرخ را به آنها هديه دهيم و آنها را دعوت کنيم که به ما بپيوندند.محمد نوری‌زاد از تمام زندگيش گذشته و به ميدان آمده است. کار خيلی سخت و با ارزشی را انجام داده است. ما بايد به جامعه آرامش را هديه بدهيم. احساس من در بازجويی هايم اين بود که بازجوی من مرا به عنوان يک رزمنده جبهه، يک بسيجی می پذيرد اما حتی يک کلمه نميتواند با من همراهی کند. اما در سکوتش می‌ديدم که در مقابل حرف من او هم دلش خون است ولی ناچار به سکوت است.

پرسش: به نظر شما قهرمان تاريخ معاصر ايران چه کسی است؟

پاسخ: من اساسا با قهرمان پروری موافق نيستم. معتقدم بايد رستم را در تک تک مردم داشته باشيم. فردوسی يک رستم درست کرد به عنوان الگو برای اينکه بقيه رستم بشوند. برای ما مسلمانان ائمه الگو هستند. اميدوارم در آينده همه ملت قهرمان باشند. اما تاثير گذارترين شخصيت معاصر را امام خمينی ميدانم. امام انقلابی را رهبری کرد که باهيچ کدام از موازين جوردر نمی آمد. پيروزی امام، دنيا را بسيار تحت تاثير قرار داد. و مردم يکپارچه با او همراه شدند. اما به نظر من کشورهای قدرتمند دنيا هم به اين نتيجه رسيده بودند که دوران شاه به پايان رسيده و تاريخ مصرف او گذشته و فضا را کمی بازگذاشتند. اما نتيجه بعد از انقلاب را اين نمی‌ديدند. آمريکا فکر نميکرد منافعش در ايران حفظ نخواهد شد. با اين حکومتی که در اختيار روحانيت شيعه قرار دادند تصميم داشتند که در ابتدا قداست روحانيت را از او بگيرند و سپس روحانيت را حذف کنند. اين برداشت من از برخورد آمريکا با انقلاب ايران است. فکر می‌کرد که باز می تواند مانند ۲۸ مرداد کودتايی کند. متاسفانه دارند به اين خواسته ميرسند که قداست روحانيت شکسته شود. البته منظور لباس روحانی نيست، بلکه ما عالم دينی داريم. اين لباس قسمتی از کليسای کاتوليک است و قسمتی هم از عباسيان است. اين لباس سابقه تاريخی در زمان پيامبر ندارد. پيامبر مانند مردم لباس می پوشيد.


پرسش: تلخ ترين و شيرين ترين خاطره شما از اعتراضات پس از انتخابات چه بوده است؟

پاسخ: تلخ ترينش تظاهراتی که از توپخانه به سمت آزادی ميرفتيم، جوانانی رو ديدم که لباس های نا مناسبی پوشيده بودند. اين لباس پوشش يک مبارز انقلابی نيست. من به آنها تذکر دادم که به دست اينها بهانه ندهيد. از همين ها فيلم می‌گيرند و به فلان آيت الله نشان ميدهند. به همين دليل او همراه ما نمی شود.متاسفانه گوش ندادند و با اينکه من را ميشناختند بدتر کردند.مراجع قم همه با ما هستند.جز اقای نوری همدانی، که من ايشون را مرجع نميدانم. ايشون خودشون رو مرجع معرفی کردند.
زيبا ترين خاطره من تظاهرات سکوت که از هفت تير حرکت کرده بوديم. در آنجا عده ای من رو شناختند و سوال و جواب کردند. هنوز ساعتی نگذشته بود يکی از آقايون اطلاعاتی گزارش داده بود که خزعلی رو در اونجا ديديم که داشت برای مردم سخنرانی ميکرد.از قضا يکی از اون خبرنگاران مامور اطلاعات بود که داشت با ضبط صوتی با من مصاحبه ميکرد.

پرسش: همان طور که روحانيت از ازدست رفتن دين می ترسد، همان طور هم مردمی در اين سی سال از دين ضربه خوردند، اين اعتماد که می گوييد بايد متقابل باشد. چگونه می توان اين اعتماد را ايجاد کرد؟

پاسخ: نکته مهم و حساس همين هست. وظيفه روشنفکران اين است که حلقه اعتماد را تشکيل بدهند. به مردم اين اعتماد را بدهند که دين اين نيست. آقای کروبی هم در چت روم گفتند. روز قدس برای ما يک امتحان است.حضور مردم با پيراهن سبز و نماد سبز، اگر همه پيراهن سبز بپوشند که نميتوانند همه را لخت کنند. آراسته و مرتب.افرادی که باور ندارند، حرمت روزه داران را نگاه بدارند. طبق قانون تظاهر به روزه خواری جرم است و حد دارد. با رعايت قانون و ادب در مقابل روزه داران بايد شرکت کنيم. در جنبش سبز همه گونه تفکری هست. بايد در کنار هم حرکت کنيم. نبايد تفرقه ايجاد کنيم. مذهبی، سکولاربايد در کنار هم حرکت کنيم. دنبال دموکراسی هستيم. بياييد با هم حرکت کنيم.

پرسش: به کدام ورزش ها علاقه داريد و تيم مورد علاقه شما کدام تيم است؟

پاسخ: کوهنوردی و شنا را هميشه دوست داشتم و انجام می‌دهم. برای تماشای ورزش به فوتبال علاقه دارم، خصوصا بازی های تيم ملی اما متاسفانه امسال در جام جهانی تيم ملی نبود و بدون تيم ملی برای من جذابيت نداشت. در خصوص باشگاه ها هم هر تيمی که در مقابل استقلال يا پرسپوليس بازی کند طرفدار اون تيم هستم. چون اين دو تيم دولتی شده اند. در هيئت مديره اين دو تيم آقايون نماينده رئيس دولت وسرداران هستند. من اين رو رانتی ميدونم که از جيب ملت می‌رود. اساسا ورزش ما دولتی شده است و من اين ورزش را نمی‌پذيرم. متاسفانه از ورزش هم مانند دين استفاده ابزاری می شود. در ورزش ما سياست بدعمل ميکند. برخورد زشت و ناپسندی که با علی کريمی شد. آقای کريمی که يک بازيکن به نام وارزشمند برای ما بود و هست. شما تمرين سنگين يک تيم رو ميگذاريد بعد ازظهر قبل ازافطار معنای اين چيست؟ يعنی شما باور داريد که هيچکدام از بازيکنان روزه نيستند. با زبان روزه که نميتواند اين تمرينات رو انجام بدهد. برخورد های سياسی و ورود دولت را نمی‌پسندم. به همين جهت عليرغم علاقه ام به هر دو تيم استقلال و پرسپوليس به خاطر اين رانت ها طرفدار حريفانشان هستم. هديه ای که آقای احمدی نژاد از بيت المال به اين دو تيم ميدهد. هديه به پسران سرخ و آبی برای محبوبيت و رای آوری می دهد. مگر پسران مشکی و سفيد و سبز وزرد اينها جوانان اين کشور نيستند؟ اين هديه يعنی بقيه در جامعه ورزشی ما به حساب نمی‌آيند؟ بقيه فوتباليست نيستند؟

پرسش: شيرين ترين خاطره ای که از پدرتان داريد را برای ما تعريف کنيد.

پاسخ: اعلام برائتی که ايشون از من کردند. عليرغم اينکه به ايشون ارادت دارم، دست و پای ايشان را می‌بوسم که تفکر من را ازآن تفکرجدا کردند. اينکه انديشه من از انديشه آقای مصباح جدا باشد بهترين هديه پدرم به من بود.

پرسش: نقش خانم رهنورد در جنبش سبز را چگونه ارزيابی ميکنيد؟

  پاسخ:   حضور خانم رهنورد در کنار مهندس موسوی هم يک نقش دوگانه بود. يک عده نمادی از جايگاه زن در سياست و ارج نهادن به زن ميدانستند. اينها اکثريت روشنفکران بودند که به فال نيک می گرفتند و موجب شور بيشتر می شد.
در بافت سنتی جامعه بايد يک فرهنگ سازی کرد تا اين مساله را بپذيرند. دراين قسمت جامعه واکنش زياد مثبت نبود. اين فرهنگ  هنوز در جامعه نيست. اين قشر مردم سئوال می کنند که اگرما به موسوی رای دهيم خانم رهنورد در امور دخالت می‌کند يا خير؟
 زن ها در سياست حضور دارند به خصوص خانم رهنورد که برای خودشان يک رجل سياسی هستند. ولی در جامعه اثر معکوس هم داشت. من هم قبلا ايده ام اين بود که اگر کانديدا بشوم در رقابت های انتخاباتی همسر و فرزندانم را به مردم معرفی کنم. به اين دليل که مردم بايد من را بشناسند. به نظرمن اين حرکت خوبی بود، اما بايد بافت سنتی جامعه را هم در نظر گرفت.توصيه من اين است که خانم رهنورد شخصيت مستقل سياسی شود نه اينکه همراه آقای موسوی باشند، خودشان سخنرانی کنند. من شخصيت خانم رهنورد را بسيار بالاتر از اين ميدونم که به عنوان همسر آقای موسوی معرفی شوند. ايشون خودشون صاحب قلم اند. برای خودشون نظرات سياسی دارند. خانم رهنورد يک شخصيت مستقل سياسی هستند.

پرسش: حکومت فعلی تا چه اندازه در دين تحريف ايجاد کرده است؟

پاسخ: يک باطلی علم کرده اند و لباس دين به آن پوشانده اند. وقتی هدف ، حکومت است نميتوان گفت چقدر تحريف ايجاد کرده است. اگر در تلويزيون اذان و قرآن و دعا پخش ميکنند برای اين است که بگويند ما دين داريم. در بين همين برنامه های دينی  حرف هايی را که ميخواهند ميزنند. در حوزه حکومت صددرصد انحراف است و هيچ چيزی از دين در آن نمی‌بينيم. وقتی ميگويند برای حفظ نظام هرکاری ميشود کرد ديگر شما چه می خواهيد بگوييد؟ با همين جمله هر حرامی را حلال ميکنند. دروغ، تهمت، تجاوز، زندان، شکنجه، اعدام همه اين کارها را برای حفظ نظام می توانند انجام بدهند. من يک خاطره تلخی عرض کنم.  يک عالم بزرگ که من به ايشون واقعا اعتقاد داشتم. می‌گفت:" اگر اين مطلب را که می‌گويم از قول من نقل کنيد من تکذيب ميکنم." اين دوگناه کبيره در دل خود دارد: اول اين که ان عالم دروغ ميگويد ودوم اين که به آن شخص تهمت می‌زند. اين چه دينی است که در آن هم دروغ می توان گفت و هم تهمت می توان زد. آن هم از يک فقيه اينگونه سخن بعيد است.

 پرسش: اثر تحريم ها را بر دولت احمدی نژاد چگونه ميبينيد؟

 پاسخ: تحريمها بسيار هوشمند هست. گام به گام حلقه را تنگ تر می کند. ما نگران اين تحريم ها هستيم. اين حرف ها که ما چه می کنيم و چه نمی کنيم صرفا شعاری بيش نيست. در حوزه عمل، واقعا تمام کارها فلج شده است.اميدوارم اين تحريم ها به جايی نرسد که قشر ضعيف و کارگر بی کار بشوند و اون حرکت زمام گسيخته در جامعه انجام بشود و نتوانيم اوضاع را کنترل کنيم. آن موقع بحث جنبش سبز نيست بحث کسانی است که به دنبال نون و زندگی هستند.

پرسش: چه توصيه ای به جوانان سبز داريد؟

 پاسخ: من فکر می‌کنم جنبش سبز بايد کار فرهنگی و فکری کند. حضور در جامعه بايد پر رنگ تر بشود. فعاليت های مدنی بيشتر شود، احزاب و روزنامه ها را راه بيندازيم تلاش کنيم تا بتوانيم مجوز راهپيمايی بياييم. با يکی از مسئولين صحبت می کردم که چرا مجوز نميدهيد. ميگفت ما اگر مجوز بدهيم ده ميليون جمعيت به خيابان ها می آيد شما چه تضمينی می دهيد که اين جمعيت به سمت يکی از مراکز مهم قدرت نرود؟ بايد اين اطمينان را بدهيم که به دنبال تصرف دل های مردم هستيم. نه تصرف اينجا و آنجا. سرعت اين تصرف واقعا تصاعدی است. اگر نوريزاد رو گرفتند به اين دليل بود که وجدان های خفته را بيدار کرد. اردوگاه و خانه ما دل های مردم است.
جوانان دقت کنند، ماهرکدام خواسته هايی داريم. نبايد دنبال اين باشيم که همديگر را عوض کنيم. هرکدام از ما عقايدی داريم. به يکديگر احترام گذاريم تا به دموکراسی برسيم و هرچه مردم انتخاب کردند ما می پذيريم. مطمئن باشيد اگر مردم يک حکومت سکولار را انتخاب کنند ما حکومت الله را به آنان تحميل نخواهيم کرد.

پرسش: خبرنگاران سبز را چگونه ميبينيد؟

 پاسخ: من با خبرنگاران سبز تازه آشنا شدم.  شروع خوبی داشته ايد. سعی کنيد اين تعديل را به جامعه هديه بدهيد که با يک شرايط معتدل حرکت کنيد. تندروی ها را کنار بگذاريد. چه اين طرف چه آن طرف. لطمه ای که ما ميخوريم از افراط مصباحيون هست و افراط اين طرف افرادی مانند آقای گنجی. البته آقای گنجی که متاسفانه سقوط کرده است. من اين جمله را بگويم که ايشون يادگاری داشته باشند. فکر نکنيد که ما پله شما می شويم که بالا برويد. من نميگويم آقای گنجی حق ابراز عقيده اش را ندارد اما بداند که ما اجازه سو استفاده از خودمان را به ايشان نميدهيم. ايشان چيزی نمانده که انکار نکرده باشد. خدا، و پيغمبر و قرآن همه چيز را رد ميکنند. گنجی ها بيايند که همه چيز را زير سوال ببرند؟ آيا آقای گنجی با سابقه ای که در نظام داشته است و طرز فکر امروزشان خط مشی ثابتی دارند که ما بر مبنای آن ايشان را قضاوت کنيم؟ مخالفت ما با گنجی همان قدر است که با رجوی و احمدی نژاد است. اينها کجا به آزادی و دموکراسی اعتقاد دارند؟ من در مورد آقای گنجی نوشتم که من جانم را می دهم تا مخالف من صحبت کند نه اينکه من برای تو پلکانی بشم. من هم ميگويم صد در صد با اين طرز فکر شما مخالفم. آقای گنجی سقوط کرده است.
"

چی فکر میکردیم چی شد؟

الملک یبقی مع الکفر ولا یبقی مع الظلم.
آقایونی که گند زده اید به این حکومت و نظام و اسلام ،این حکومت با خون برادر ودوستان شهید من بدست آمده است و ارث پدری شما نیست که اینچنین از محتوی تهی اش کرده اید. بقول امام حسین اگر دین ندارید و از روز جزا نمیهراسید لااقل آزاده باشید یا بقول امروزیها مرد باشید. ای اف بر وجودتان . کاش خمینی زنده میشد و بر شما میخروشید که چگونه دم از علوی بودن میزنید و داستان خلخال و دختر نصرانی را به فراموشی سپرده اید. اما بدانید که خداوند میفرماید تلک ایام نداولها بین الناس،یعنی شما نیز رفتنی هستید و چه بد عاقبتی خواهید داشت. تاریخ در مورد شما همان قضاوتی را خواهد کرد که درمورد پزشک احمدی رضا خان و شعبان بی مخ و استالین و یزید ومعاویه و... دارد.
------------------------------------------------------------------------------
تحول سبز: در خبر ها آمده بود که آیت الله هاشمی رفسنجانی چندی پیش رنجنامه حمزه کرمی را که شامل شرح شکنجه های غیر انسانی و اعتراف گیری از اوست را شخصا به رهبری تحویل داده است .
منابع خبری تحول سبز، متن دست نویس رنجنامه این سردار سابق سپاه و مدیر مسئول سایت جمهوریت را جهت انتشار در اختیار این پایگاه خبری قرار داده اند .
کرمی که در دادگاه بدوی به شانزده سال زندان محکوم شده بود ،با ارائه لایحه تجدید نظرخواهی ،تمامی اعترافات خود را در بازجویی ها و دادگاه اولیه تکذیب و اظهار کرده است که تمامی این اعترافات تحت فشارهای شدید از او اخذ شده و فاقد هرگونه ارزش حقوقی و اخلاقی است.
شعبه ۳۶ دادگاه تجدیدنظر تهران، حمزه کرمی را به ۱۱ سال حبس قطعی و انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم کرد.
کرمی از سوی شعبه ۱۵ دادگاه انقلاب تهران، به ۱۶ سال حبس و انفصال دائم از خدمات دولتی محکوم شده بود که دادگاه تجدید‌نظر، پنج سال از این حکم را کاهش داد.
کرمی از سال ۱۳۶۸ تا ۱۳۷۴، فرماندار ورامین و از سال ۱۳۷۴ تا ۱۳۸۰، مدیرکل سیاسی دفتر رئیس جمهوری در دولت‌های اکبر هاشمی رفسنجانی و محمد خاتمی بود.
و در جریان انتخابات دوره نهم ریاست جمهوری، مسئول ستاد مطبوعات هاشمی رفسنجانی بود و در دهمین دوره انتخابات ریاست جمهوری، مدیریت وب‌سایت جمهوریت را بر عهده داشت.
کرمی در این نامه به فشار و شکنجه برای اخذ اعتراف به رابطه با نوامیس و خویشاوندان رهبران جنبش سبز اشاره می کند.
به گزارش تحول سبز، متن کامل این نامه به شرح زیر میباشد:
بسه تعالی
حضرت حجت الاسلام و المسلمین جناب آقای محسنی اژه ای
دادستان محترم کل کشور
با سلام و احترام و آرزوی توفیقات الهی ، پیور مذاکرات حضوری بدین وسیله توضیحاتی را در مورد نحوه بازداشت و بازجویی ها و سایر مسائل مربوط به پرونده ام به استحضار میرساند:
این‌جانب در تاریخ ۸۸/۰۳/۲۷ در حالیکه در منزل دخترم در حال استراحت بوده نزدیک ساعت یک نصف شب بطور فجیحی با محاصره کل منطقه از سوی نیروهای امنیتی و شکستن درب ورودی ساختمان و وارد شدن به آپارتمان دخترم با کفش و بدون ارائه حکم و بد اخلاقی و فحاشی به دختر و داماد و همسرم دستگیر نموده و به بند ۲۰۹ و سپس به بند ۲۴۰ زندان اوین منتقل نمودند.
۱۳۸ روز یعنی چهارماه و نیم در انفرادی بسر بردم . بازجویی ها از همان ابتدا با کتک و سیلی و مشت و لگد آغاز شد. از ابتدا ۷ نفر بازجوی من بودند. چهار نفر از آنان پس از یکی دوماه دیگر نیامدند، اما دو یا سه نفر از آن‌ها تا مراحل پایانی پرونده این‌جانب بازجویی می نمودند.
در طول مدت بازجویی پانزده بار در حین بازجویی یا پس از آن بیهوش شدم. بازجویی ها همرا با فشار های روحی و جسمی بود که بخشی از آن به شرح زیر به استحضار میرساند:
- از جمله فشارهای روحی تهدید بنده به اعدام و مرگ بود که هر روز بازجوی بنده مرا بخاطر همکاری با هاشمی ها مستحق مرگ میدانست و نوید آنرا میداد. مسأله دیگر تهدید به تجاوز و همچنین تهدید به استعمال بطری توسط بازجو ها بود. یا تهدید به ارسال و اعزام بنده به بندهای عمومی مخوف که افراد خلاف در آن سپری میکنند و ظاهراً حسب گفته بازجوها در آن بند ها به افراد جدید الورود تجاوز جنسی مینمایند.
- تهدید به اینکه همسر و دختر و دامادم را به دلیل پیگیری مسائل مزبور به بازداشت و زندانی شدن بنده دستگیر می نمایند. یک روز صدای خانمی از فاصله چند سلول آن طرف تر حین بازجویی می‌آمد که در حال گریه و زاری بود و بازجویم اعلام کرد که این صدای دختر شما زینب است که دارد شکنجه می‌شود و من با شنیدن این خبر دنیا بر سرم خراب شد. زیرا دخترم فرزندی خردسال دارد و تا یکماه به لحاظ روحی و روانی به هم ریخته بودم. زیرا وقتی بنده را تهدید به تجاوز و … می نمودند با دختری جوان چه میکردند!؟ از طرفی نگران فرزند دخترم بودم که بدون مادر چگونه سپری مینماید. تا این‌ها پس از یک ماه تماس تلفنی با منزلم داشتم و متوجه شدم بازجویم دروغ میگفته و دخترم دستگیر نشده است.
- اصرار بازجویم با فحش و کتک کاری مخصوص خود مبنی بر اینکه اعتراف کنم با کلیه خانم‌هایی که ایام انتخابات با بنده تماس داشته‌اند رابطه داشته‌ام ، از جمله خانم ……. که بابت پیگیری صحت مدرک……. با من تماس داشت و یا خانم‌ها فائزه و فاطمه هاشمی و ..
- تفتیش مسائل شخصی و خصوصی همراه با فشار و شکنجه، آن‌ها هر از گاهی اعلام میکردند فلان خانم خبرنگار که دستگیر شده است اعتراف کرده که با تو رابطه داشته است و بدین صورت مرا شکنجه روحی میکردند. از نظر بازجو ها بنده با زمین و زمان رابطه داشته‌ام مگر خلاف آن ثابت شود .
- آن‌ها اعلام کردند اگر روز دادگاه من متن مورد نظر بازجوها را نخوانم خانمی در جلسه علنی دادگاه بلند خواهد شد و علیه تو در دادگاه افشاگری خواهد کرد که تو با او رابطه داشته‌ای و غیره !! بدین صورت آن‌ها مرا مجبور کردند بخاطر حفظ آبروی خانوادگی ام متن مورد نظرشان را در دادگاه بخوانم و بلافاصله آنرا که علیه مهدی هاشمی و خودم تنظیم شده بود، از تلویزیون پخش کردند. در حالیکه بعد ها شنیدم که مقام معظم رهبری با پخش دادگاه ها از صدا و سیما موافق نبودند.
- ……………. متن مورد اشاره حاوی مشکلات زیادی بود زیرا در آن علیه دیگران اقاریری وجود داشت که بعد ها فهمیدم مقام معظم رهبری در خظبه عید فطر اعلام کرده‌اند پخش اعترافات علیه دیگران در دادگاه غیر شرعی و عیر نافذ است. در حالیکه اعترافات علیه دیگران بر اساس اصرار بازجویان صورت می‌گرفت. حداقل در مورد خود بنده این مطالب کاملاً صادق است.
- اصرار بازجوها به تک نویسی علیه دیگران. آن‌ها از این‌جانب علیه دیگران تک نویس میخواستند و وقتی من نمینوشتم کتکم میزدند. مینوشتم باز هم کتکم میزدند که تو نوشته‌ای ولی همه‌اش را ننوشته ای! و با اعصاب و روان من بازی میکردند.
- از جمله کارهایی که بازجوها میکردند نگهداری این‌جانب در کنار دیوار بصورت ایستاده تا ساعت‌های متمادی بود. کتک کاری ، زدن با سیلی، پس گردنی، لگد و مشت به شکم و سایر اعضای بدنم به طوری که بنده در دو مرحله دچار خون ریزی شدم و چندین روز خون ریزی ادامه داشت. در آن ایام هر چه اصرار می‌کردم مرا به پزشک و دکتر نشان بدهند تا معاینه کنند آن‌ها به بهانه اینکه بند ۲۴۰ پزشک ندارد ( آنموقع بند ۲۴۰ فاقد پزشک و بهداری بود و بیماران را برای معاینه به یند ۲۰۹ می بردند) از رسیدگی پزشکی طفره می رفتند.
- بازجوها سناریویی نوشته بودند و حسب سناریوی آن‌ها بنده باید در مورد مسائل بهینه سازی مصرف سوخت علیه هاشمی و خودم اقرار می نمودم و این کار را با شکنجه از من طلب می کردند. یکی از بازجویان بارها گلوی مرا می فشرد، در حدی که بیهوش میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه می نمود.
- فرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه
- محروم کردن بنده از داشتن وکیل و سایر حقوق قانونی در مرحله اول دادگاه و تجدید نظر و دخالت آن‌ها در متن ها و پاسخ‌ها یی که به دادگاه می نوشتم. زیرا در موقع صدور حکم بنده هنوز در ۲۴۰ زندانی بودم. اتهام داشتن انحرافات اخلاقی توسط وکیلم آقای علیزاده طباطبایی مبنی بر اینکه وی دچار انحرافات اخلاقی است! و اعلام اینکه او دچار انحرافات جنسی و مانع شدن از پذیرش وکالت بنده توسط نامبرده و هر وکیل دیگر.
- جلوگیری از کارشناسی شدن ادعاهای مالی علیه بنده و مهدی هاشمی توسط دادگاه اولیه و تجدید نظر و صدور حکم ناروا در این زمینه
- جنگ روانی با بنده و اعزام افراد متفاوت به درب سلول من و سئوال اینکه بازجوی شما کیست؟ که نقش همه آن‌ها ترساندن بنده از بازجوی وحشی و بیرحمی که دارم بود که مسائل از این بخش بسیار مفصل است.
- توهین و تحقیر بنده نزد همبندان و دوستانم که در سلولهای دیگر بودند و توهین و تحقیر آن‌ها نزد بنده و شکستن و خرد کردن شخصیت و غرور بنده و سایرین
- توهین و تحقیر و اتهام بستن به همسرم و دخترانم که بسیار مرا عذاب می‌داد و شرح مفصلی دارد که در این نامه نمیگنجد.
- کتک کاری بنده در نزد دیگران و کتک کاری دیگران در نزد من
- دادن فحش های رکیک و ناموسی و عدم توجه آن‌ها به سوابق و شخصیت این‌جانب ، به هر حال بنده شش سال از فرماندهان دفاع مقدس و جنگ بوده‌ام و رئیس ستاد سپاه پاسداران انقلاب اسلامی استان تهران (‌منطقه ۱۰ ) و همچنین حدود شش سال فرماندار شهرستان ورامین و هفت سال مدیر کل سیاسی دفتر رئیس جمهوری در زمان آقایان هاشمی و خاتمی بودم . مدتی نیز مشاور سیاسی نهاد ریاست جمهوری را بر عهده داشتم. آن‌ها بدون توجه به سوابق و خدمات بنده بسیار سخیف و بی ادبانه و رفتار میکردند.
- نگهداری طولانی مدت بنده در انفرادی ۱۳۸ روز در ۲۴۰ و در مرحله دوم نگهداری بنده به مدت ۱۰۰ روز به اتفاق یکی دیگر از متهمان بدون هر گرونه بازجویی. در مجموع ۸ ماه از دوران بنده در ۲۴۰ بوده‌ام که چهار ماه نیم آن انفرادی بود.
- تحقیر نمودن بنده در نزد فرزندان و همسرم و طرح اینکه اگر شما بدانید چه پدر و یا همسر فاسدی دارید ، یک روز هم با او زندگی نمی کنید! به هر روش در جهت ایجاد اختلاف و بدبینی خانوادگی که کاری غیر شرعی و انسانی است
- اتهام بستن و دروغ گفتن در مورد خانواده‌ام و اینکه ما می‌خواهیم تو را آزاد کنیم آما آن‌ها با بی بی سی مصاحبه کرده‌اند و نمی‌گذارند تو را آزاد کنیم ، این در حالی است که تا کنون خانواده بنده حتی با رسانه‌های داخلی هم مصاحبه نکرده اند چه رسد به رسانه‌های خارجی و بی بی سی.
- شکنجه روحی من از طریق بردن بنده به سلول دیگران و افرادی که در حال بازجویی بودند ، از جمله آقای سید علیرضا بهشتی فرزند شهید بهشتی ، الویری ، ابو طالبی، هدایت الله آقایی ، محمد رضا نوربخش و … که باعث آزار روحی و روانی من میشد.
- تحقیر بنده از طریق تراشیدن ریشم و نگهداری سیبیل هایم و تشبیه کردن بنده به هنرپیشه های فیلم‌های سینمایی خارجی و خندین و تحقیر کردن دسته‌جمعی
- تهدید کردن خانواده‌ام در حین مکالمه با خانوده ام و دخالت هایی که در حین تماسها و تهدید آن‌ها به دستگیری و غیره
- قطع کردن مکرر تلفن هایم در حین تماس با خانواده و شکنجه روحی به خودم و خانواده‌ام
- فحاشی های بسیاری که از بیان آن‌ها شرم دارم
- اعلام اینکه هاشمی منتظری دوم است و تو هم سید مهدی هاشمی هستی و باید اعدام شوی و وعده اعدام هاشمی به دستور مقام معظم رهبری !!
- ایراد تهمت بر انداز و ضد انقلاب به بنده در حالیکه از همه آن‌ها، سابقه حضورم در جبهه و دفاع مقدس و صحنه‌های انقلاب اسلامی بیشتر بوده ولی آن‌ها میراث خواران خود را محرم انقلاب کرده بودند و دیگران و بنده را نامحرم و ضد انقلاب می نامیدند.
- آن‌ها نیروهای خودسری بودند، بنده را تهدید به مرگ می کردند حتی اگر دادگاه در مورد من حکم اعدام صادر نکند! اعلام میدارم خود و خانواده‌ام از دست آن‌ها امنیت نداریم ، آن‌ها اعلام کردند اگر روزی آزاد شوی ما تو را از بین می بریم ! زیرا از نظر آن‌ها بنده مفسد فی الارض هستم.
- و اما داستان بازجویی ها هم تاثر برانگیز است، که در این مجال نمی گنجد، آن‌ها در برابر فشارهایشان با قسم دادن به خدا و پیامبر از سوی این‌جانب رو برو میشدند ولی در کمال تعجب آن‌ها مقدسات را مسخره میکردند و از توهین به مقدسات ابایی نداشتند.

- موضوع مهم بعدی اعترافات بنده بود که آن‌ها با زور اعتراف میگرفتند و با کتک و فخاشی، اعترافات چندین مرحله بود، همراه با نوشتن اقاریر و تهیه فیلم.
- توهین های آن‌ها به خانواده بسایر تاثربرانگیز بود، زیرا وقتی همسر آقای هاشمی به همسر و دخترانم تعارف کرده بودند که به اتفاق آن‌ها برای نیمه شعبان به مشهد بروند، بازجوها توهین می کردند که پسران هاشمی …. قصد سو ء به خانواده ات دارند!
- در تمام دورانی که بنده در ۲۴۰ بودم در انفرادی که چهار ماه نیم طول کشید، آن‌ها مرا از دیدن پزشک محروم کردند، در حالیکه بنده بیماری قلبی دارم و از گذشته تحت نظر پزشک بودم ، بیش از پانزده بار در مدت زندان در حین بازجویی ها و پس از آن بی‌هوش شدم که محل تأمل جدی است.
در خصوص اثبات ادعاهای خودم برای رسیدن به حقیقت میتوانیم مطالب ذکر شده را با بازجوهایم رو در رو کنم و یا از سایر متهمان که بعضا مثل من اذیت و آزار دیده اند کمک بگیرم و آن‌ها را معرفی کنم که رویه بازجوها مشخص شود. هر چند معتقدم هیچ‌کس را به اندازه بنده مورد فشار قرار ندادند، زیرا آن‌ها با آقای هاشمی رفسنحانی عداوت داشتند و بنده بدلیل ارتباطم با آقای هاشمی مورد فشار و شکنجه شدید آقایان بودم .
در مورد اتهامات خود، پیشنهاد دارم ، کار کارشناسی صورت پذیرد.
بخش مالی که ده سال حکم برایم صادر کرده‌اند فاقد کارشناسی رسمی است و هیچ کارشناسی مالی آنرا تائید نکرده مگر با فشار و تهدید از افراد اقرار گرفته‌اند و اقاریری که زیر فشار و شکنجه بدست بیاید ارزشی ندارد!
تشکیل یک دادگاه غیر سیاسی و اعمال ماده ۱۸ در مورد بنده و سایر متهمین مرتبط با پرونده بنده تقاضای اصلی حقیر است که امیدوارم با آن موافقت فرموده و در محیطی حقوقی و قانونی به پرونده بنده رسیدگی شوند و نه در محیطی سیاسی و با پیش‌داوری‌های آنچنانی
اینک که این نامه را بحضور عالی مرقوم میدارم ، چند روزی است که از سی سی یو خارج شده‌ام و هنوز معالجاتم به پایان نرسیده ، گاهی بیهوش میشوم، بدلیل کابوس های شبانه !
پزشکان به لحاظ روحی نگران وضعیت حقیر هستند لذا خواهشمند است دستور فرمائید تا بهبودی کامل با مرخصی این‌جانب موافقت گردد، زیرا محیط زندان برایم نگران کننده و استرس آور است.
ضمناً مدارک پزشکی که اخیراً در سی سی یو و بیمارستان بودم و نظرات پزشکان و همچنین لایجه دفاعیه وکیلم که برای تجدید نظر نوشته و هیچ گاه مطالعه نشد، به ضمیمه تقدیم میگردد.
حمزه کرمی

۸۹/۵/۱۱
برای دیدن تصاویر در سایز اصلی روی آنها کلیک نمائید








"

۱۳۸۹ شهریور ۲, سه‌شنبه

گفت و گو اختصاصی خبرنگاران سبز با دکتر خزعلی / بخش اول

گفت و گو اختصاصی خبرنگاران سبز با دکتر خزعلی / بخش اول

خبرنگاران سبز/ گفت و گو/امیر پارسیان:

"خبرنگاران سبز" با دکتر مهدی خزعلی به گفتگو نشست و پرسش هایی را با وی درمیان گذاشت. متن بخش اول این گفتگو بدین شرح است:

پرسش :چه شد که تفکرات دکتر خزعلی تا این اندازه با تفکرات آیت الله خزعلی فاصله گرفت؟
جواب: من فکر می کنم این سوال چهار یا پنج سال پیش هم از من پرسیده شد. آن روز گلایه بود که چرا با توجه به تفکر ایشان شما تفکر دیگری را دنبال می کنید؟
من عرض کردم اختلاف این دیدگاه برای مردم ما یک پیام خوب و یک نوید بالندگی دارد، که تفکر در سرزمین ما موروثی نیست، این را به فال نیک بگیرید دنبال این نباشید که همه فرزندان مسئولین به همان راه بروند. همه باید فکر کنند و این اختلاف را به فال نیک میگیرم برای تفکر پدرم احترام قائل هستم واعتقاد دارم که فرزندان من هم نبایستی فکر من را به ارث ببرند و بدون فکر، بدون تفکر، بدون اندیشه و بدون تحلیل ان را بپذیرند.
پرسش: با توجه به به اینکه شما تمام مسئولیت های دولتی خود را رها کرده‌اید خود را کدام یک از این موارد می دانید تحلیلگر سیاسی، متفکر مذهبی و یا ...؟
جواب: عرض کنم که من از سال 75 در زمان آقای هاشمی بود که دو تا پست خیلی خوب به من پیشنهاد کردند، من برای هر دو استخاره کردم و هر دو بد آمد و اینکه برای همیشه از تمام مسئولیت های دولتی کنار بروم برایم خیلی خوب آمد و از آن روز قصد کردم که از فعالیت دولتی خارج شوم و آزاد فکر کنم و آزاد بنویسم. دیدم تا وقتی که اون چاه رو پر نکنیم نمیتونیم فکر کنیم علیرغم اینکه من دولت هاشمی رو بسیار نقد می کردم اما نزدیکی بیشتری داشتم تا با دولت های بعدی.

میگویند از یک مرجع تقلید در مورد چاه آبی که در آن حیوانی افتاده بود و مرده بود سوال کردند که حکم این آب چیست؟ با خودش بسیار فکر میکند که چه جوابی بدهد، می‌بیند نمیتواند پاسخ بدهد. آخر سر گفت که در چاه منزل خودش خاک بریزند و پر کنند. بعد که چاه را پر کردند گفت حالا میتوانم جواب بدهم. هرچه فکر میکردم میدیدم خودم هم یک چاه دارم و این اتفاق ممکن است برای خودم هم اتفاق بیفتد. این چاه را پر کردم که فکرم آسوده شود و بتوانم فتوای درستی بدهم.
خروج من از فعالیت های دولتی به این دلیل بود که آن لقمه نمیگذارد فکر کنی نمک گیر می شوی، حالا هرچی به آن بگویی بعضی ها می گویند لقمه حرام اما بالاخره تاثیر میگذارد. به هر حال تا وقتی که دست و پای ما در چهار چوب یک تفکر و یک نظام و یک دولتی بود فکر مستقل و ازاد در کار نبود. به همین دلیل با خودم عهد کردم که هیچ گونه مسئولیت دولتی نپذیرم و از سال 75 تا کنون هیچ گونه مسئولیتی را نپذیرفتم. اما بحث مجلس یا جایی مانند نظام پزشکی را دولتی نمیدانم. مجلس نماینده مردم هستی و میخواهی بر دولت و سایر قوه ها نظارت کنی. آنجا میتوان مانند مرحوم مدرس یک نماینده آزاد باشی و در مقابل استبداد بایستی. نظام پزشکی هم یک N.G.O است. اساسا من کاندیدا شدم برای اینکه نگذارم که نظام پزشکی دولتی شود که الآن دروغ است که این تشکیلات غیر دولتی است. این تشکیلاتی است که آدم های دولت به آنجا رفتند. من دنبال این بودم که نظام پزشکی را به یک N.G.O تبدیل کنم. یک تشکلی که برای جامعه پزشکی ما اعم از پزشکان و داروسازان و دندان پزشکان و پرستاران می‌باشد، اینها بایستند و خودشان برای خودشان تصمیم بگیرند و این الگویی شود برای همه سازمان های غیر دولتی. خیلی جالب است که کسی که من را رد کرد از آقایان نظارت گفته بودند: ' اگر خزعلی به نظام پزشکی بیاید فردا تمام پزشکان را وادار به اعتصاب میکند'. تفکرشون این است.
پرسش: از مجلس و نمایندگی مجلس گفتید. اگر به جای آقای موسوی کاندیدا شده بودید و این تقلب شده بود با حوادث پس از انتخابات چگونه برخورد میکردید؟
جواب: من فکر می‌کنم، همان کاری که الآن می‌کنم . من ایستادگی و مقاومت را می بردم در حوزه کار فرهنگی و روشنگری و بحث جدی و می ایستادم. پرهیز میکردم که فضای جامعه رادیکال شود. من عرض کردم رادیکالیسم به صلاح ما نیست. ما از عاشورا که مقدار زیادی از دستمان خارج شد و آنها آنچه میخواستند به دروغ به ما نسبت دادند. من قبل از عاشورا به منزل مراجع رفتم و از آنها خواستم که به مردم بگویند رعایت شئونات عاشورا را بکنند و متاسفانه این اتفاق نیفتاد و این بیانیه که باید داده میشد که مردم رعایت شئونات جامعه را بکنند و نگذارند سو استفاده شود، نشد. هر چند که آقای موسوی بیانیه خوبی دادند.

الان معتقدم که باید از تنش زایی پرهیز کنیم. آقای کروبی هم در همان تالار گفتگو اینترنتی گفتند. ما باید هدفمان را تنظیم کنیم. به هر حال در این جنبش سبز خیلی‌هایی که اختلافات دیرینه داشتند آمدند. خیلی ها دنبال براندازی نظام هستند و خیلی هم جدی هستند. ببینید آن موقع نتایجی که می‌خواهیم را هم نمیتوانیم بدست بیاوریم. به ما برچسب برانداز و مخملی و رنگی میزنند. اما اگر از ابتدا خیلی تعریف شده و هدایت شده طرف مقابل را درجایگاهی قرارمی‌دادیم که پاسخی نداشته باشد، می بردیم. بهانه به دست او نمی‌دادیم. هرچند که طرف مقابل بهانه برای خود می سازد. مثلا عکس پاره شده که ما نمیدانیم اگر عکس را پاره کردند و شما فیلم دارید چرا صورت طرف معلوم نیست ماشالله امکانات خوبی هم دارید.
الان باید فضا را از رادیکال شدن حفظ کنیم. تا بیاییم در چهارچوب‌هایی که طرف مقابل را در کنج گرفتار کنیم. نباید فشار را بر روی خودمان زیاد کنیم. راه هایمان را بستیم. روزنامه ها توقیف شدند. احزاب تعطیل شدند. در فضای جامعه هم وقتی کسی میترسد دختر جوانش را در خیابان بفرستد و سر از کهریزک در آورد این کار را سخت میکند. در همین روز قدس تنش فضا را بگیریم تا مردم بیایند ما برنامه ای که داریم این است که در تظاهرات یکی از مسیرها را امنیتی برایش ایجاد کنیم با این فرض که بگوییم آقای دولت روز قدس برای همه است. مسئولین، مثل رئیس جمهور سابق، نخست وزیر سابق، رئیس مجلس سابق و بقیه روحانیون همه با هم بیایند مثلا از هفته تیر حرکت کنند به سمت دانشگاه تهران وامنیت این مسیررا حفظ کنند که چماق بدست هاوافراد خودسر- که البته من هیچ کدامشون را افراد خودسرنمیدونم وبه تعبیر خودشون عرض میکنم! - برای مردم ایجاد مزاحمت نکننند.

یک مسیر را خیلی آرام با شعارهای تنظیم شده - که انحرافی هم نباشد - راهپیمایی کنیم. حتی من معتقدم در روز قدس از شعارهای مرگ بر دیکتاتور هم پرهیز کنیم. تا بتوانیم خودمون رو عرضه کنیم و نشان بدهیم. مثلاً شعارمان این باشد' ایران شده فلسطین مهدی بیا، مهدی بیا؟ ' دراین حد رو دولت میتواند تحمل کند. داریم میگیم مشکل ما مانند مشکل فلسطین است. آن بسیجی تحمل این شعار را دارد اما تحمل شعارهای دیگر را ندارد و بعد به مردم حمله میکند. روز 25 خرداد شعارها خیلی قشنگ تنظیم شده بود. به خاطر دارم که مردم اگر کسی 'مرگ ' می‌گفت به او تذکر می‌دادند که آن شعار را ندهد. روز هفت تیر راهپیمایی سکوت خیلی خوب بود . شعارهای رادیکال را حذف کنیم چون حکومت دوست دارد که ما به آن مسیر برویم و سپس ما را سرکوب کنند. شعارهایی که به ما انگ اسراییلی یا آمریکایی نزنند!. این چماق را ازدست آنان بگیریم و بگوییم خیر شما مانند اسراییلی ها عمل می کنید، ایران شده فلسطین.
من دنبال آزادی و دموکراسی هستم. دنبال اسلام هستم. وقتی آن آقای جوان میگوید: ' استقلال آزادی جمهوری ایرانی ' این با حذف' اسلامی' می خواهد بگوید: که ما هر چه میکشیم از دین میکشیم. من برعکس فکر میکنم ما هرچه میکشیم از بی دینی آقایان است. من آقای جنتی را پایبند به دین نمیدانم. مشی آقای مصباح و جنتی را دین و اسلام نمیدانم. آن جوان نباید اشتباه کند من هیچکدام از کارهای آقایان را پای دین و اسلام نمیگذارم. و متاسفانه این شعار چماقی می شود برای سرکوب و با این شعار جوانان بسیجی را علیه ما تحریک و تهییج می‌کنند.
پرسش: با توجه به ادعای حکومت مبنی بر شکست فتنه پس از 9 دی به نظر شما چرا ریزش در ارکان نظام بیشتر شده است و شاهد اختلافاتی بی سابقه در بین حکومتیان هستیم؟ تا آنجا که حتی مسئولین سپاه به وجود مخالفین و پاسداران سبز در نیروهای مسلح اعتراف میکنند.
جواب: اولا اینکه آقایان فکر میکنند فتنه را کنترل کردند. فتنه ای در کار نبوده است یک اعتراض مشروع توسط مردم است. فتنه آنجایی است که قبل از انتخابات و در حین انتخابات و بعد از انتخابات به رای مردم و سلامت انتخابات احترام گذاشته نشد. من فتنه را آنجا میدانم. آن فتنه خاموش نخواهد شد بدتر می شود و روزی دامنشان را خواهد گرفت. آنها در درون آتش آن فتنه دارند فعالیت می کنند. از آنجا که رهبرنیز میگوید که فتنه ای بزرگتر در راه است و یا آقای مصباح نیز این نکته را خاطر نشان می شود، این فتنه بزرگ به آنها نزدیک میشود و فکرمی کنم ما در آینده باید به داد آنها برسیم. زیرا این فتنه برای همه ما مضر است.در فتنه تفکر ریگی ما با آقایان مشترک المنافع هستیم که این فتنه باید خاموش شود. فتنه احمدی نژاد و دارودسته حاکم به گونه ای است که در آینده ما با آنها مشترک المنافع میشویم و متوجه می شوند که چه ماری را درآستین خود پرورش داده اند.

اما اینکه جنبش سبز را آیا سرکوب کردند. این جنبش در دل مردم بوده است. با سکوتش در حال حرکت است و دارد رشد میکند. ریزش بسیار شدیدتر از آن است که به نظر می رسد. برای همین میگویم اگر میخواهید این ریزش را ببینید باید فضای بازرا ایجاد کنید. باید نترسیم. آن شب که آقای کروبی به منزل ما آمد همه مهمان ها میخواستند که عکسی از انان نباشد. این ترس ازآن است که اگر عکسی باشد. من بیکار میشوم و همه چی را برما می بندند. دیکتاتوری نوین در بند و زنجیر و اعدام نیست. این برای قرون وسطا است. این ها راهم دارند اما چیزی که همه گیر شده است، تمام حقوق اجتماعی شما را می گیرند. نابودتان می کنند. تنها می شوید، در عین حال که در بین جمعیت هستید. حکایتی را در آن شب آقای کروبی تعریف می‌کردند می گفتند: هنگامی که من در گنبدکاووس تبعید بودم . آقای امامی جمارانی به دیدن من آمده بود. شخصی آمد با ایشون صحبت کند که برای فعالیت مذهبی در این شهر به کمک مالی نیازمندیم. آقای امامی جمارانی به آن شخص گفت: من که مسافرم و به دیدن آقای کروبی آمده ام. آشیخ اینجا هست، ایشون اینجا تبعید است شما با ایشون هماهنگ کنید. همین که آن فرد شنید من در تیعید هستم. مثل اینکه من جذام دارم بدون سلام علیک با من رفت! فرار کرد!
فضای اختناق اینگونه است. خیلی ها از رفت و آمد با ما پرهیز میکنند. نگران اند با ما کار نکنند. ناشر می‌ترسد که اگر با حیان کار کنیم فردا ما را هم مانند حیان محروم میکنند مارا هم فلج میکنند. زندگی ما راهم فلج میکنند.اگر بتوانیم فضا را باز کنیم آن موقع شما ریزش را می‌بینید. من دارم باهاشون صحبت میکنم. حکومت کسی را ندارد. در اطراف احمدی نژاد در ریاست جمهوری کسی اینها را باور ندارد. یه عده مگس‌های دور شیرینی هستند ولی همین ها هم اگر بدانند همه شیرینی در این اتاق نیست و شیرینی بیرون اتاق‌هم پیدا می‌شود، به اندازه ای تفکر دارودسته احمدی نژاد کثیف است که ترجیح میدهند این شیرینی را در یک اتاق پاک و سالم بخورند. الان فضا بسته است. خیلی ها فکر میکنند همه رزق آنها در آن اتاق است و باید این نجاست را تحمل کنند و اگر از ان اتاق بیرون بیایند می‌میرند. حیات خود را درهمراهی با انان می بینند. مطمئن باشید در بدنه دولت بیش از 95 درصد مخالفشان هست. 5 درصد خودی هم ندارند. در مدیران هم لااقل 80 درصد مخالف اینها هستند. همان مدیرانی که بله قربان گو هستند در دلشان موافق نیستند. رزق، خونه، ماشین، امکاناتشان در این است که با اینها باشند وگرنه دلشان با اینها نیست. اینها چیزی برای ارائه کردن ندارند.کی دنبال خشونت و بلوا و ماجراجویی است؟ مطمئن باشید حرفی برای گفتن ندارند و ریزش خیلی بیشتر از اینهاست. باید فضا را باز کنیم تا دیده شود.
پرسش: آیا فکر نمیکنید نظام فعلی همان نظام پیش بینی شده در قانون اساسی است؟
جواب: ما خیلی مایلیم قانون اساسی در بسیاری از جاها بازنگری بشود.اون دور باطلی که در قانون اساسی است که با تصویب نظارت استصوابی شورای نگبان تشدید شده است. اگر این نظارت نبود راه کمی بازتر بود. اینکه رهبری بخواهد با شورای نگهبان صلاحیت خبرگان را تایید کند و خبرگان صلاحیت رهبری را یکی از دورهای باطل قانون اساسی است. یا اینکه ریاست قوه قضاییه توسط رهبری انتخاب میشود و در اینجا ارتباطش با رای مردم قطع میشود و نمیتواند به تخلفاتی که در حکومت میشود آزاد و مستقل رسیدگی کند. اگر خبرگانی که به رای مردم انتخاب شده است میتواند صلاحیت رهبری را تایید کند خوب همین خبرگان اعضای شورای نگهبان و رییس قوه قضاییه را انتخاب کنند. آن دور باطل حذف میشود و همه ارکان قدرت به رای مردم وصل میشود. درآن موقع خبرگان نظارت جدی بر عملکرد رهبری خواهد داشت و اون اصلاحات که ما مد نظر داریم این است که هر هشت سال که خبرگان جدید می آید باید آرای جوانانی که هنوز با رهبر بیعت نکردند توسط خبرگان به رهبر داده شود. درهر هشت سال یکبار باید در خبرگان انتخابات برگزار شود و این بهترین نظارت است که در آن بدون تنش و خراب کردن کسی رهبر را تعیین میکنند. این رهبر هم میداند که هر هشت سال او را به رای میگذارند که خوب بوده است یا خیر؟ آیا خبرگان او را انتخاب میکند یا خیر؟

اینها ظرفیت های فراموش شده قانون اساسی است. وظایف خبرگان این موارد است :

1- انتخاب رهبر : خب اینکه 21 سال است تعطیل شده. انتخاب یعنی انتخابات یعنی هر هشت سال که آمدید در یک صندوق رای گیری کنید که چه کسی رهبر شود.

2- نظارت بر رهبر: خبرگانی که به دست بوسی رهبر می رود چگونه میتواند ناظر باشد؟ اگر خبرگانی داشتیم که رهبر می آمد در خبرگان و گزارش می‌داد، این نظارت می‌شد.نوع برخورد را ببینید که آیا رهبر به خبرگان می آید یا نمایندگان مجلس خبرگان به دست بوسی میروند؟کدام یک گزارش میدهند؟ رهبر است که باید گزارش بدهد تا خبرگان تایید کندیا خبرگان گزارش را به نظر مقام معظم می‌رساند، پس نظارت را تعطیل کرده‌اند. یعنی خبرگان را تعطیل کردند.

3- 'عزل' هم که بماند آن مورد سوم از وظایف است که فکرش هم موجب کفر است!

در دهه اول انقلاب قانون اساسی در زمان امام بازنگری شد و پیام آن این است که بازنگری قانون اساسی قانونی است و هیچ اشکالی ندارد. الان دو دهه از آن میگذرد و هیچ بازنگری نشده است.اما بازنگری که توسط جنتی‌ها باشد ما را به دوران جاهلیت بازمیگرداند هیچ ظرفیتی از دموکراسی باقی نمی ماند.آقای احمدی نژاد در تبلیغات قبل از انتخاباتش گفت: مگر ما برای دموکراسی انقلاب کردیم؟ ما می‌دانستیم که اینها به دموکراسی، به رای مردم اعتقاد ندارند. اینها میگویند مشروعیت آسمانی است و ما فقط داریم ظاهررا حفظ می‌کنیم. می‌گویند هرکه غیر از این باشد باطل است. با این دیدگاه که خودش را حق و دیگران را باطل میداند چه کار می‌خواهید بکنید؟ هر فعل حرامی را هم برای حفظ این دیدگاه جایز می‌داند. دروغ، تهمت، افترا، تجاوز، زندان، شکنجه و... همه اینها را مجاز میداند. باید کار فرهنگی کنیم. باید همان چماقی که بر سر ما می‌کوبند را از دستشان بگیریم و با همان پاسخشان را بدهیم.
پرسش: گفتید شورای نگهبان را خبرگان تعیین کند. در آن صورت که شورای نگهبان دست چین شده رهبری به شورای نگهبان دست چین شده خبرگان تبدیل می شود. موافق نیستید؟
پاسخ: الان یک فرد شش نفر از اعضای شورای نگهبان را انتخاب میکند. مجمع تشخیص مصلحت نظام هم به همین ترتیب. بحث من این است که شورای نگهبان را چگونه به رای مردم وصل کنیم. اگر خبرگان را به طور صحیح به رای مردم وصل کردیم. همین خبرگانی که به انتخاب مردم مشخص شده اند میتواند شورای نگهبان را انتخاب کند.
حالا چرا می‌گوییم خبرگان، برای اینکه خبرگان مجتهدینی هستند که می توانند فقیه را تشخیص بدهند. اگر بگوییم مجلس می کویند دکتری که در مجلس است چه کاره است که فقه را تشخیص بدهد. میگوییم خبرگان که مجتهد اند. آنها که میتوانستند رهبر را به عنوان یک فقیه انتخاب کنند پس میتوانند شورای نگهبان را نیز تعیین کنند.اعضایی که شرط اجتهاد دارند را خبرگان انتخاب کنند.--- پایان بخش اول مصاحبه با دکتر مهدی خزعلی ---
"

۱۳۸۹ شهریور ۱, دوشنبه

آقای احمدی نژاد! مرا ببخش!

واقعا این ابراهیم نبوی عجب اعجوبه ایه،واین زبان طنز هم اگر خوب بکار گرفته شود کار صد مطلب جدی را میکند. من بارها به دوستان میگفتم کمکی که احمدینژاد وفرقه اش به دشمنان انقلاب و ایران وامریکا واسراییل کرده اند هیچکس دیگری نتوانسته بکند وبهترین گزینه برای امریکا در ایران همین احمدینژاده چون روزبروز ایران را ضعیفتر و حقیرتر میکند، همونکاری که صدام پس از جنگ با ایران در عراق کرد وامریکا هم پس از بازپس گیری کویت علیرغم قیام مردم عراق در انتفاضه شعبانیه وآزادسازی جنوب عراق به صدام چراغ سبز نشانداد تا مردم را سرکوب کند وده دوازده سال دیگر حکومت کرده وتسمه از گرده مردم عراق بکشد وعراقی بسازد که بدبخت تر از افغانستان شود.نیازی به توضیح بیشتر نیست متن زیر را بخوانید:
--------------------------------------------------------------------------------
آقای احمدی نژاد!
محمود! مرا ببخش .
پنج سال درباره تو اشتباه می کردم و تازه دارم پی می برم که چه اشتباهات عظیمی کردم. من توبه می کنم. لطفا مرا ببخش. با همان بزرگی و رشادتی که در تو سراغ دارم، مرا ببخش و اجازه بده در رکاب، یا هر جای دیگری که خالی مانده بایستم و آویزان تو باشم. من نفهمیدم تو چه کار بزرگی کردی.
محمود جان! مرا ببخش.
من بدون اینکه متوجه شده باشم، یکباره دیدم تو دقیقا همان کارهایی را داری می کنی که من سالها آرزو داشتم یک کسی پیدا شود و بکند.
من به عنوان یکی از دشمنان قسم خورده اسلام همواره آرزو داشتم روحانیت و مرجعیت و آخوندسالاری و حکومت دینی و تعصبات دینی از بین برود ولی خودم هرگز نتوانستم برای این مقصود کاری بکنم.
ولی تو به تنهایی موفق شدی که مراجع را خانه نشین کنی، کاری که رضاشاه نتوانست بکند،
تو موفق شدی ریشه روحانیت و آخوندها را تا ده متر زیر زمین بسوزانی تا جایی که هیچ روحانی جرات نکند حرف بزند، و این کاری بود که محمدرضا پهلوی هم جرات نکرده بود، بکند.
تو موفق شدی نه تنها تعصبات دینی را از بین ببری، بلکه کاری کردی که کلا مردم اعتقادات دینی شان را از دست بدهند و طبیعتا آدمی که اعتقاد نداشته باشد، تعصب هم ندارد و این کاری بزرگ بود، حتی حسنی مبارک و انورسادات هم نتوانسته بودند چنین کاری بکنند.
تو توانستی ریشه دین و شیعه را از بیخ بزنی و کار ما را کم کنی.
تو، توی باشکوه، توی بزرگ، توی عظیم، تو توانستی کاری بکنی که هیچ مسلمانی و هیچ روحانی جرات نکند از دین خدا دفاع کند، فقط چهار تا روحانی مانده اند مثل آقای خامنه ای و حمید رسائی و سالک و جنتی که همه شان را جمع بزنی دویست نفر هم نمی شوند، و الحمدالله هیچ کدام شان سواد دینی ندارند تا با آن بتوانند دوباره مردم را مسلمان کنند.
محمود! تو همان کاری را کردی که مرحوم کسروی همیشه آرزویش را می کرد.
تو اصل جنس بودی، نه فقط سناتوری، بلکه جنس درست و حسابی که یک لوله اش برای هزار نیازمند کافی است.
محمود جان! مرا ببخش.
من سالها آرزو می کردم ایران از شر این کشورهای اسلامی راحت شود، دوست داشتم ایران به آمریکا و اسرائیل نزدیک شود و در سطح جهان افتخارات بزرگی نصیب ما شود. باور کن بارها تلاش کردم تا به نفع آمریکا و اسرائیل کاری بکنم، یا علیه کشورهای اسلامی فعالیتی بکنم، اما فایده نداشت. اما تو، توی دیپلمات، توی استراتژیست، تو که همه چیز را از روز اول می دانستی، کاری کردی که نه تنها مردم ایران دست از کینه های شان علیه اسرائیل بردارند، بلکه همه آنها در خیابان داد می زدند نه غزه نه لبنان جانم فدای ایران.
این تو بودی که موفق شدی راه آمریکا را باز کنی. تا ده سال قبل، اگر خاتمی از بیست کیلومتری اسرائیلی ها رد می شد، تکه بزرگش گوشش بود که احتمالا بعد از آن حادثه دیگر نمی شنید و اگر خاتمی با کسی مثل کلینتون احوالپرسی می کرد، کفن پوشان تمام تهران دودآلود را سفید می کردند، اما تو کاری کردی که از این پس هر رئیس جمهوری اگر هر سال نیویورک نرود، انگار حج واجب انجام نداده باشد. تو کاری کردی که هیچ رئیس جمهور ایرانی جراتش را نداشت. همین مهاجرانی یک بار در زندگی از ” مذاکره مستقیم” حرف زد، تا ده سال هر روز سنگ به شیشه خانه اش می خورد و یا سقف خانه روی سرش خراب می شد، در حالی که تو در همین ماه گذشته حداقل بیست بار به التماس می کنی که من با تو باید مذاکره مستقیم بکنم و همان کفن پوشان برایت تکبیر فرستادند. حالا اگر تو با آمریکا توافق کنی، هم من به آرزوی قلبی همیشگی ام می رسم و هم حزب الله جشن تکلیف خودش را برگزار می کند، بدون اینکه نه جام زهر دستش بگیرد و بیخودی دچار عذاب وجدان شود. تو کاری کردی که تمام کشورهای اسلامی که ما همیشه از آنها متنفر بودیم، با ایران دشمن خونی بشوند و تنها کشور اسلامی که با ما دوست مانده، همان ترکیه ای است که تنها کشور لائیک منطقه است. حالا می توانیم افسانه ایران و ترکیه و اسرائیل را در مقابل کشورهای مسلمان و عرب تصور کنیم.
محمود جان! مرا ببخش.
بخاطر اینکه سالها بود که دلم می خواست که نه فقط انقلابیونی که انقلاب کردند و سفارت آمریکای عزیز را اشغال کردند و دانشگاه را تعطیل کردند و هشت سال جنگ راه انداختند، از جلوی چشمم محو شوند، بلکه می خواستم کاری بکنم که همه شان به غلط کردن بیافتند و دیگر هیچ انقلابی نکنند. نه اینکه فکر کنی فقط می خواستم آنها سر جای شان بنشینند، دلم می خواست خودم هم مجازات بشوم.
و تو کاری کردی که در همین سال گذشته،
همه آنهایی که در سال ۵۷ انقلاب کرده بودند، بروند زندان،
همه آنها که سفارت آمریکا را گرفته بودند، بیافتند انفرادی،
همه آنها که دانشگاهها را تعطیل کرده بودند، بروند اوین،
همه آنها که در جنگ به عنوان سردار و بسیجی شرکت کرده بودند، یا بروند زندان یا حسابی در خیابان کتک بخورند و بفهمند که دیگر چنین غلطی نباید بکنند.
محمود جان،
نگو که من اینهمه کار برای جنبش دموکراسی ایران کردم و کسی قدر مرا ندانست. نه، اشتباه نکن، ما می فهمیم که تو چه خدمت بزرگی به ما کردی و آرزوهای ما را برآوردی.حالا ممکن است خودت عمدا این کارها را نکرده باشی و اصلا نفهمیده باشی که چه کارهای بزرگی کردی، اصلا مهم نیست. اگر یک دیوانه به آدم یک میلیارد تومان بدهد که از ارزش آن پول کم نمی شود. و تو میلیاردها ثروت و سرمایه تاریخی به ما دادی.
محمود جان عزیز! مرا ببخش.
من و دوستانم را ببخش که قدر تو را ندانستیم و در این سالها به تو بدوبیراه گفتیم. ای خاک بر سر ما، الهی جز جیگر بزنیم. تو در تمام این سالها داشتی خودت را فدای این ملت می کردی و همه به تو می گفتند کوتوله دروغگو، ولی تو دراز راستگو بودی. و ما بودیم که نمی فهمیدیم. مموتی ! در همین پنج سال گذشته من و دوستانم و پسرخاله ها و دختر عموها و کلیه فامیل دور و نزدیک، که تا قبل از ظهور تو برای یک درس خواندن در فرانسه و آمریکا باید همه جای خود و خانواده را جر می دادند تا ده میلیون تومان پول جور کنند و به فرنگ بیایند و دانشمند بشوند، از برکت تو همه شان مجانی به اروپا و آمریکا آمدند و این جماعتی که انگلیسی را در حد ” ایت ایز بلک برد” مثل خودت بلد بودند، حالا فرانسه و آلمانی و هلندی و انگلیسی و اسپانیایی و عربی و ترکی و همه زبانها را مثل بلبل های خارجی حرف می زنند. هر کدام شان حالا دارند جراحی مغز و اعصاب و مهندسی سازه و کامپیوتر و نجوم می خوانند و حتی نقاش ها و فیلمسازها و نویسنده های مان هم دارند در بلاد کفر یاد می گیرند چیزی را که در ایران فکر می کردند بلدند.
محمود جان عزیز! مرا ببخش.
حالا می فهمم که در حقیقت این تو بودی که رهبر جنبش سبز بودی، نه میرحسین موسوی که تا بخواهد چیزش را به زبان بیاورد، تو یک ساعت و نیم راجع به ممه و لولو سخنرانی کردی.
این تو بودی که ممه را ملی کردی،
این تو بودی که به مردم فهماندی هر موجود اهلی و غیراهلی می تواند رئیس جمهور شود و لازم نیست حتما شعورش برسد.
این تو بودی که ذخیره ارزی کشور را از بین بردی تا مردم مجبور شوند مثل اروپایی ها و آمریکایی ها مثل بعضی اهلی ها کار کنند و کسی بیخودی از کمک دولت استفاده نکند.
این تو بودی که میان مردم اتحاد ایجاد کردی و کاری کردی که هر کسی مواجب بگیر دولت نیست، مخالف حکومت بشود و آدم خیالش راحت بشود که بالاخره کی به کی است. باور کن هیچ چیز دیگر نمی توانست این همه میان مردم اعتماد و اتحاد ایجاد کند و ما باید برایت شعرها بگوئیم، حیف که قدت بلند نیست که شعری در تشبیه قامتت به سرو بگویم، واقعا حیف.
محمود جان عزیز! مرا ببخش.
این تویی که کاری کردی هر زنی که تردید داشت حجاب خوب است یا بد، مطمئن شود که نباید حجاب بگذارد.
این تو بودی که با استفاده از عزیزدل ملت ایران، یعنی حضرت اسفندیار رحیم مشائی که اسفندیارش نشان از فردوسی و ایرانیگری دارد، رحیم اش نشانه مهربانی اسلامی است، مشاء اش هم نشانه فلسفه عمیق است، حرف هایی بزند مثل همین توصیف ” مکتب ایران” که در حقیقت بیان حرف هر ایرانی است که دلش می خواهد جمهوری اسلامی تون به تون بشود و به خاک سیاه بیافتد.
با این مشاور و کلهر ما دیگر هیچ نیازی به کروبی و موسوی نداریم. اگر کلهر از سبزها دفاع کند و مشائی از ایرانیگری دیگر ما نیازی به کروبی و موسوی نداریم. اگر موسوی به جای اینکه چیزش را بگوید همان چیز را توی دهان کلهر بگذارد، مشکل ما حل است.
محمود جان عزیز!
از کلهر و مشائی دفاع کن و توی دهن این رئیس قوه مقننه و رئیس قوه قضائیه بزن و بدان که آقای خامنه ای هیچ مشکلی با تو ندارد.
تو اگر بتوانی با همین حرف هایی که درباره حجاب و مطبوعات می زنی، و کلهر و مشائی با این حرف هایی که درباره آزادی بیان و ایرانیت می زنند، درگیری را جدی بگیری، مجلس را ایکی ثانیه می شود منحل کرد، بعد می ماند رئیس قوه قضائیه که او را هم باید برکنار کنیم. آخرش هم می ماند علی آقا که کار او از همه ساده تر است. علی آقا در این یک سال کسی را برای دفاع از خودش باقی نگذاشته، خیالت راحت باشد، او را هم می توانیم بگذاریم با جنتی و موسوی در موزه ایران باستان تا مردم نگاه شان کنند.
محمود جان! اینها که نوشتم نه طنز است نه شوخی.
اینها را جدی بگیر. اصلا مهم نیست می فهمی چکار می کنی یا نه، رضاشاه وقتی کودتا کرد تا سه روز متوجه نبود که کودتا کرده. مهم نیست. برو که خودم دارمت. همین راه را محکم ادامه بده که هم خودت زودتر به نتیجه می رسی و جمهوری اسلامی را نابود می کنی و هم من زودتر می آیم آنجا و با هم می رویم ددر کلی خوش می گذرانیم.
رفیق نادیده ات
ابراهیم نبوی
"