۱۳۹۰ شهریور ۵, شنبه

سخنان شیخ حسین انصاریان در شب قدر23 ام :


«الهی .. ..... ای صاحب ما، همه كاره ی ما، ای دلسوز ما، ای كه در خلوت برا ناراحتی های ما گریه می كنی و دعا می كنی، دلت می خواد زودتر بیای مارو نجات بدی، دیگه برامون ثابت شد به كسی دل خوش نباشیم محبوب ما ، هممون گرفتاریم همه مشكل داریم ، معنوی كه خیلی مشكل داریم ، مادی هم مشكل داریم. گره به كار هممون خورده ، می خوای بیای هنوز اجازه ندادن دلت هم برا ما می سوزه. پیراهنی كه از ابی عبدالله بردن بالا سرته خدا بهت گفته علامت بین من و تو برا روز ظهورت اینه هر روز به این پیراهن نگاه كن هر روزی دیدی خون تازه به این پیراهن زده شده اون روز برو ، برو بندگان منو نجات بده.

الهی ، الهی... به خدا قسم مردم امثال ما كه هیچ توقعی نداشتیم قبل از انقلاب، اگه زندان رفتیم، اگه اعلامیه امضا كردیم ، اگه تو خیابونا اومدیم ، اگه شما رو تشویق كردیم بیاین تو خیابونا، تمام نیت مون این بود كه شما دیگه مشكلی نداشته باشید، رنجی نداشته باشید ، گرانی نداشته باشید، این همه فساد دوباره به شما مسلط نشه، اما نشد ، امثال ما تقصیر ندارن ما هم برا شما خیلی ناراحتیم كاری هم دستمون نیست براتون انجام بدیم، خیلی از ما بودن دنبال صندلی نرفتن و نمی خواستن برن، الان هم هیچ گونه برنامه مادی و دنبال صندلی رفتن ندارن ، فقط ناراحتن برا شما با این كه ماتقصیر نداریم

دلمون نمی خواست اینگونه بشه ، به جان امام زمان اقلا امثال مارو ببخشید ،ما نمی خواستیم به اینجا برسه كار، شما مارو گذشت كنید. الهی ، خدایا میدونی ماها چه نیتی برا این مردم بزرگوار داشتیم،  عملی نشد، خدایا خیلی جاهای این انقلاب به دست نامحرمان افتاده ، دلشون نمی سوزه برا بندگان تو، حتما هم این مردم بزرگوار با اخلاق از این همه مشكلات پیش آمده مارو می بخشن. الهی ، الهی بالحجه...»

هیچ نظری موجود نیست: