۱۳۸۹ مرداد ۲۷, چهارشنبه

خاطره روز قدس سال 88

در سایت سبزه زار پیشنهاد شده بود که خاطرات روزقدس سال 88 را بنویسیم،پیشنهاد خوبی بود، اینهم خاطرات من از روز قدس سبزسال 88:
روز قبل از روز قدس با یکسری از دوستان در مقابل ایستگاه متروی آزادی ساعت 11 قرار گذاشتیم که جمع شویم،ساعت 11 رفتم و حدود 50نفری جمع شده بودند حدود یکربعی منتظر ماندیم و حدود 100 نفری جمع شدند،عده زیادی با قرار های مختلف در انجا گرد هم امده بودند که بدلایل امنیتی نام انها را نمیبرم،تعدادی از همدانشگاهیهای قدیمی با خانواده و زن وبچه آمده بودند عده زیادی از فارغ التحصیلان مدرسه ... هم انجا بودند،خلاصه حدود 11:20 با شکل گیری جمعیت و علنی کردن نمادها وشال و دستبند سبز حرکت کردیم بسمت میدان انقلاب،من بخاطر گرمای افتاب چفیه ام را بر روی سر انداختم و شال سبزی را که سوغات زیارت کربلا بود روی آن دور گردنم انداختم .هر چه جلوتر میرفتیم جمعیت سبزمتراکمتر میشد.حوالی نواب دیگر شعار دادنها شروع شد" یاحسین میرحسین- مرگ بر روسیه - دروغگو دروغگو 63 درصدت کو؟ -خس وخاشاک تویی دشمن این خاک تویی -برادر شهیدم رایتو پس میگیرم -هیهات من الذله -" جالب اینکه گاهی بلند گوهای رسمی در مسیر شعار مرگ بر امریکا میدادند که جمعیت یکصدا در جواب مرگ بر روسیه میگفتند(بخاطر حمایت روسیه از احمدینژاد  وتجهیز دولت کودتا به تجهیزات سرکوب) از نواب به بعد حدود 90 درصد جمعیت راهپیمایان سبز ها بودند و 10 درصد هم غیر سبز که البته برخوردی با هم نداشتند،کل محدوده داخل خط بی ار تی و لاین شمالی خیابان سبز ها بودند،جالب اینکه اکثر جمعیت را تیپ مذهبی و روزه دار با خانمهای چادری ومحجبه تشکیل میداد.حدود ساعت 12:15 به تقاطع جمالزاده رسیدیم که با سد نیروهای بسیجی و نیروی انتظامی برخوردیم،خواستیم به حرکت ادامه دهیم که با چوب وچماق به ما حمله کردند،یکی از افسران نیروی انتظامی که لباس سبز تیره رسمی به تن داشت به من گفت اون چفیه چیه واین شال سبز چیه؟ بهش گفتم چفیه ام سوغات جبهه وشالم سوغات کربلاست وهیچ مغایرتی هم با هم ندارند.خلاصه وقتی دیدم نمیشود با جمعیت از سد سرکوبگران عبور کرد شالم را پنهان کرده واز سد عبور کردم بسمت میدان انقلاب،کمی جلوتر یکی از بچه های بسیج مسجد محل قدیممانرا دیدم که سابقه جبهه ای نداشت ،مرا که دید خوشحال بطرفم اومد وسلام واحوالپرسی کرد،بهش گفتم حواستراجمع کن که درمقابل مردم قرار نگیری وگول این اصحاب کودتا را نخور چون اون بسیجی که ما عضوش بودیم وامام وانقلاب میخواست هیچوقت چماق برسر مردم نمیکوبید،کمی جاخورد و گفت اخه اینها دین وایمانی ندارند وضد انقلابند واز این دست خزعبلات که تو گوششون کرده بودند،کمی باهاش بحث وصحبت کردم وبسمت میدان انقلاب رفتم. وسط میدان چند نفر از بچه های قدیمیتر وباسابقه بسیج رو دیدم وهمان ماجرا تکرارشد با این تفاوت که انها واقعیت را درک میکردند اما بحث اطاعت از دستور رهبر در حمایت ازاحمدینژاد رو مطرح میکردند. روبروی دانشگاه تونلی با داربست و برزنت ساخته بودند که برای ورود به دانشگاه باید از ان عبور میکردی.وقتی دیدم دانشگاه رو قرق کردند و پیشنماز هم  احمد خاتمی است قید خواندن نماز جمعه رو زدم و به میدان انقلاب برگشتم.توی میدان یکی از همکلاسیهای دوره لیسانس وفوق لیسانس رو که اصلا ادم سیاسی ای نبود دیدم و نیمساعتی باهاش گپ وگفتی کردم.ادم ساده وپاک وبی الایشی بود،خیلی از وضع کشور گله داشت .در اطراف میدان توی پیاده رو پر بود از بسیجی اما تعدادی از خانمها که بداخل میدان رسیده بودند با شال سبز ونشان دادن علامت Vبا انگشت ابراز وجود میکردند،به شجاعتشان تو ی دلم احسنت گفتم. بسمت تقاطع جمالزاده برگشتم،تقریبا زمان اتمام نماز جمعه بود که دیدم شدیدا دارند جمعیت مردم سبز را که همچنان پشت سد نیروهای سرکوبگر متوقف بودند میزنند. یک مامور انتظامی کم سن وسال حدود 22 ساله با لباس فرم سبز وسفید روشن محکم با باتوم بر سر مردم میزد ،بهش گفتم اخه مگه تو انسان نیستی یا مگه اینها خارجی هستند که اینطور بر سر وکله شان میزنی، کمی از برخورد من با ان چفیه تعجب کرد اما بیلمز تر از این حرفها بود و پیش مافوقهایش میخواست خودشیرینی کند. خلاصه کم کم درگیری شدید تر شد و گاز اشک اور وسنگ پرانی از سوی دوطرف شدید تر شد.اینکه بداخل جمعیت روزه دار گاز اشک اور بزنند نهایت نامردی بود. من سعی میکردم جلوی سنگ پراکنی طرفین را بگیرم اما وقتی اون وحشی بازی را دیدم دیدم بیفایده است.با توجه به اتمام نماز بسمت ازادی حرکت کردم و جمعیت هم کم کم در حال متفرق شدن بودند. چند تا بسیجی یک جوانی را داشتند میزدند که چرا روی دکه بلیط فروشی مرگ بر دیکتاتور نوشته،بیچاره بعد از اینکه کلی کتک خورد کاشف به عمل امد که خودش بسیجی بوده وداشته شعار مربوطه رو پاک میکرده،وقتی دوستانش بدادش رسیدند ورفع تهمت شد شیر شده بود و میخاست ضارب خودش را تکه پاره کند. حوالی خیابان اسکندری چند لباس شخصی جوانی را که شال سبز داشت دوره کردند که شیشه یک ماشین رو شکسته و حسابی زدندش ومیخاستند ببرندش که رفتم جلو و گفتم چرا دروغ میگویید این بیچاره که کاری نکرده،وقتی جمعیت جمع شدند دیدند هوا پس است و رفتند. سر رودکی هم یکی رو دستبند زده وداشتند میبردند که با یورش مردم ماموره از ترس دستبند رو ازدست خودش باز کرد وطرف رو بادستبند در دست رها کرد وفرار کرد. خلاصه عجب روز قدسی داشتیم. یاد روز قدس سال 64 افتادم  که صدام تهدید کرده بود نماز جمعه را بمباران میکند ومردم هم اکثرا شهر را خالی کرده بودند وما هم با لباس بسیجی و بصورت رژه با احتمال بمباران شدیداز تمام مساجد به نماز جمعه رفتیم، فرق آن روز قدس بااین روز قدس این بود که آنروز امام در بین مابود و حالا انقلاب و نظام بدست نااهلان ونامحرمانی افتاده بود که حتی یکروز سابقه جبهه وجنگ وایثارگری و زیر توپ وخمپاره بودن را نداشتند کسانیکه باکری را ازسپاه اخراج کردند وحالا میراث خوار باکری شده اند و فرزند باکری را شکنجه میکنند،کسانیکه با خانه نشین کردن وبازنشست کردن پیش از موعد سپاهیان زمان جنگ سپاهیان جبهه ندیده را بعنوان عوامل کودتا در سراسر مناسب مدیریتی،اقتصادی و نظامی کشور رخنه دادند وحال به تحریف تاریخ 30 ساله انقلاب ونظام میپردازند.اما باید این خواب را به گور ببرند چون ما انقلاب ونظامی را که با خون بهترین دوستان وبرادرانمان بدست اوردیم در پای دونانی چون انان قربانی نخواهیم کرد.

۲ نظر:

فرید صلواتی گفت...

از آشنایی با شما خوشحالم

ققنوس گفت...

سلام
خاطره جالبی بود ، با حرص و ولع خاصی تمامشو خوندم، درود بر شما که زمان امام را درک کرده اید و آنرا با امروز مقایسه میکنید. من که شهرستانی هستم و روز قدس در تهران نبودم که به خیل جمعیت سبزها بپیوندم ولی خبرها رو پیگیری میکردم، مخصوصا از بیانیه مهندس موسوی برای روز قدس خیلی خوشم اومد و اتفاقا چند روز پیش بنا به دلیلی دوباره مجبور شدم اون بیانیه رو بخوانم و بازهم از درایت و شجاعت موسوی لذت بردم. در بخشی از اون بیانیه اومده بود که جنبش ما چیزی نیست که کسی در آن شکست بخورد و همه مردم باید در این پیروزی شریک باشند (نقل به مضمون). وقتی فهمیدم که نمازجمعه قدس را برخلاف بیست سال گذشته، هاشمی نمیخواند ناراحت شدم ولی بعدش فهمیدم که واقعا حکومتیها به قدرت جنبش سبز پی برده اند که حتی از یک نمازجمعه یک سیاستمدار متعادل میترسند. از تصاویر و فیلمهای روز قدس تهران که روزهای بعد در اینترنت دیدم هم راضی بودم هر چند امسال به احتمال زیاد خبری نخواهد بود و جنبش سبز از نظر ظاهری دچار ریزش شده اما مطمئنم که مطالبات مدنی ما در بطن جامعه ریشه دوانده و در سالهای آتی و مخصوصا هنگام یک انتخابات مهم دوباره زنده خواهد شد.