۱۳۸۹ شهریور ۷, یکشنبه

گفت وگوی ملی؛ راه نجات کشور از خشونت طلبان

دکتر فاتح از فعالین سابق انجمن اسلامی دانشجویان دانشکده پزشکی دانشگاه تهران و موسس خبرگزاری ایسنا پس از فارغ التحصیلی هستند. شخصیتی معقول و منطقی با نظراتی صائب ومعتدل ودر عین حال اصلاح طلب. ایشان در زمان انتخابات در ستاد مهندس موسوی بودند ودر حال حاضر برای ادامه تحصیل در خارج ازکشور به سر میبرند.
-------------------------------------------------------------------
ابوالفضل فاتح در یادداشت جدیدخود به طرح این مساله پرداخته که وقتی سخن از باز کردن راه های گفت و گو به میان می آید، به معنی معامله یا عبور و عدول از حقوق مردم نیست که کسی حق ندارد و نمی تواند چنان بگوید، بلکه به معنی پیدا کردن راهی معقول و پایدار برای ایفای حقوق امروز و آتی مردم است. به نظر فاتح گفت و گو یعنی باز کردن فضای عمومی برای طرح و فهم ایده ها در همه ی سطوح. طبیعتا باز شدن فضای رسانه ای، آزادی زندانیان، آزادی احزاب و گروه های سیاسی، رسیدگی به مظالم رفته، حق تعیین سرنوشت، مفاهمه ی نخبگان جناح های سیاسی، گفت و گوی نخبگان و حاکمان و در یک کلام خروج از فاز ناموجه امنیتی و ورود به فاز سیاسی. فاتح همچنین با اشاره به سرمقاله دیروز کیهان نوشته است: “در شرایط فعلی هر اقدام رادیکال تنها به نفع جریان نفوذی منحرف متحجری است که می خواهد سرنوشت خود و نظام را به هم پیوند بزند. به سرمقاله ها و رسانه هایشان نگاه کنید، حتی تغییر لحن امام جمعه ای را هم بر نمی تابند.”
متن دیدگاههای ابولفضل فاتح در این زمینه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:
بازتاب نوشته ی اجمالی اخیر تحت عنوان “گذرگاه خطیر و روزنه های عبور” مرا بر آن داشت اندکی به بسط مطالب مطروحه در این مقاله بپردازم.
مقاله سه محور عمده را شامل می شد: ۱) ضرورت نفی تهدید خارجی ۲) تاکید بر کنترل سطح مناقشات داخلی ۳) پیشنهاد باز کردن باب های گفت و گوی ملی
۱) نفی تهدید خارجی از جمله موضوعات مورد اتفاق همه ی حریانات سیاسی علاقمند به دین و میهن در کشور بوده است. ایرانی هر که باشد نمی تواند با مداخله ی خارجی در امور داخلی خود موافق باشد، چه رسد به تهدید و تحریم. استدلال اینکه تحریمها و تهدیدها متوجه دولت است نه ملت نیز استدل نادرستی است، چرا که نهایتا ره آورد آن موجب عقب ماندگی کشور خواهد بود. به یاد می آورم که در تابستان ۱۳۸۲ خدمت مرجع عالیقدر حضرت آیت الله سیستانی رسیدم. آن ایام رسانه های خارجی تبلیغ توسعه ی دموکراسی با کمک سیاست جنگی آمریکا در منطقه را می کردند. ایشان در کنار تبیینی عمیق از تحولات سیاسی جهان فرمودند: ” نکند یک وقتی به سوی اجنبی و خارج کسی چشم داشته باشد یا متوسل شود. اگر آنچه در عراق اتفاق افتاد در جاهای دیگر اتفاق بیافتد؛ بیرون آمدن از آن ممکن نیست. البته دیگران هم توجه کنند به خواسته‌های مردم. باید بین مردم و مسوولین و روشنفکران همدلی و همفکری باشد.”.
در شرایطی که بنا بر اکثر تحلیل ها، تحریم سیاست قطعی و تهدید خارجی یک احتمال جدی علیه کشورمان تلقی می شود و به ویژه در روزهای منتهی به سوخت گذاری تاسیسات بوشهر که تهدید در بالاترین سطح خود قرار داشت، تنها اقدام ممکن از سوی جنبش اصیل سبز برای انصراف تهدید خارجی از خشونت نظامی، ابراز مخالفت جدی،علنی و بدون قید و شرط بود. این به مفهوم نادیده گرفتن اقدامات و سیاست های ماجراجویانه ی برخی دست اندرکاران امور که هم ردیف با برخی دول خارجی موجب تقویت ایران هراسی و تصویر کردن چهره ی ایران به عنوان یک تهدید جهانی گردیده و یا فراموشی مافیای نوظهور ثروت و قدرت که جنگ یا پیشامدی نظیر آن را امکانی برای تصفیه حساب داخلی و خیمه زدن بیشتر بر منابع کشور می داند نیست. آن را باید متذکر شد و مورد نقد جدی قرار داد، اما مگر می شود به این دلیل، نسبت به دولت هایی که تاریخ خود را با جنگ و خشونت در منطقه آمیخته اند مظنون نبود و در برابر تهدید مستقیمشان سکوت اختیار کرد؟ ما که سر جنگ با کسی نداریم، طبیعی است که خواهان روابط بهتری با جهان باشیم و از زیاده گویی مشکوک ماجراجویان و فرصت سوزی برخی دست اندرکاران ناخرسند،اما کیست که بر ایمانیت و ایرانیت خود بنازد و بی استثنا مداخله یا فرصت طلبی دول خارجی در مناقشات داخلی را مردود نداند؟ مگر همین چند ماه پیش بسیاری بر امتیاز گیری یک طرفه ی چین و روسیه (صرف نظر از شعار نامریوط و دست ساخت مرگ بر روسیه) معترض نبودند؟ آیا میان امتیازگیری اروپاییان و امریکا با دول قدرتمند شرقی تفاوت ماهوی وجود دارد؟ هر دو مردود است و منطقا موضع گیری بی چون و چرا و البته سنجیده در برابر هر دو الزامی است. در چنین صورتی است که انتقاد به سیاست ضعیف یا غلط خارجی و مواضع نادرست و بی مبنای برخی دست اندرکاران حجیت واقعی پیدا کرده و مفهوم ملی می یابد.
۲) تاکید بر کنترل سطح مناقشات داخلی: این گزینه هم در شرایط تهدید گزینه ای معقول است و هم از منظر اصلاحات داخلی. این نه سخنی بدیع است نه بی مبنا. حتی دول متخاصم در شرایط جنگ عندالزوم نسبت به کنترل سطح منازعه اقدام می کنند. ایران و آمریکا چند دهه است که در شرایط مخاصمه اند. آیا با همه ی ابزارها، روشها و در بالاترین سطح به منازعه وارد می شوند؟ حتی در موارد برخورد نظامی چه در شرایط جنگ ایران و عراق و چه پس از آن، هر دو کشور از بالا گرفتن شعله ی برخورد فی مابین و گسترش آن به مرزهای بی کنترل پرهیز کردند. کیست که تهدید اخیر اتمی آمریکا علیه کشورمان را در ردیف افراطی گری و ناپختگی های سیاسی نشمارد. در تمام شرایط جنگ تلاش ها متوجه آن بود که صدام از موشک پراکنی و بمباران شیمیایی و حمله به مردم بی دفاع پرهیز داده شود، نه آنکه مقابله به مثل شود. جنگ تمام عیار آخرین و البته سیاهترین مرحله مناقشات جهانی است که حتی همان هنگام نیز بسیاری از دولتها به کنترل آن همت می گزینند. بدون آنکه در مثل مناقشه ای باشد جایگاه این قاعده ی معقول در شکاف های داخلی دو صد چندان و بی نیاز از توضیح است. نمی دانم چرا عده ای از این پیشنهاد بر آشفتند، البته برآشفتن همزمان مطرودان بیرونی و افول گرایان داخلی که نان خود را در تنور افراطی گری می پزند مفهوم است.
یکی از بزرگترین اعتراضاتی که به دست اندرکاران وقایع روزهای پس از انتخابات وجود دارد، همین بی قاعده بودن مواجهه با مردمی است که فریادشان سکوت بوده است. چرا اسلحه، چرا خشونت؟ چرا زندان؟ چرا اتهام؟ چرا تهدید؟ چرا تحقیر؟ چرا خفقان؟ چرا تغییر رادیکال فاز سیاسی به امنیتی؟ چرا حصر خبری، تهدید و توهین به رهبران سبز آن هم رهبرانی که در ایمانشان به انقلاب، اسلام و ایران از بسیاری از مدعیان نوظهور پیشتازترند؟ متقابلا، انتظار می رود همین نکته نیز در رویکرد معترضان و منتقدان مورد توجه باشد. نمی توان به کسانی که ناگهان در میان معرکه ی علاقمندان به اجرای درست و همه جانبه ی قانون اساسی، سخن از تغییر بنیادی نظام می گویند، کسانی که نوای ضدیت با دین سر می دهند، و کسانی که توهین را شعار می کنند خوشبینانه نگریست. کیست که نداند بسیاری از این رخدادها، دست ساخت قدرت طلبان نوکیسه یا فرصت طلبان برای بدنام کردن معترضان بود. آنها می خواستند مناقشه را از قاعده بیرون برده و مردم به ویژه جوانان را به واکنش غیر حساب شده وادارند تا دستشان برای هر اقدام کور و ناصواب و اهداف پنهان باز شود. کیست که نداند مردم معترض انگیزه ای برای بالا بردن سطح مطالبات نداشتند و دیگران با برخوردها و مواضعشان سطح مطالبات را افزون نمودند. مرحبا به مردمی که با هوشیاری و بینش مثال زدنی با آنکه دلهایشان مالامال از نقد و نظر بوده و است، با بردباری و ذکاوت مانع بهانه جویی ها بوده اند.
با آن که عمق و سطح نارضایتی در بخش معنی داری از جامعه وجود دارد، اما نباید آن را به مفهوم رسیدن مردم به آستانه ی تقاضای تغییر رادیکال تفسیر کرد که راهبردی بس خظرناک و بی فرجام است. بر این باورم که ایده هایی که تغییر نظام را دنبال می کند، اقدامات و شعارهایی که سطح و مرز ندارد و حتی بسیاری از فاش گویی ها و نامه های سرگشاده موضوعیت نمی یابد. آنها که معتقدند باید مناقشه را به بالا ترین سطح کشاند، باید پاسخ دهند که چنین راهبردی به کجا ختم خواهد شد؟
باید انتظار از خود را منطقی کنیم. ملت ما در بسیاری از شئون از تراز بالایی برخوردار است، اما نباید کاستی های خود به ویژه در تجربه ی کشور داری و مردمسالاری، اخلاق حکمرانی، دانش مدیریت به ویژه مدیریت منابع، حقوق اساسی، تفاهم داخلی و تعامل با جهان را فراموش کنیم. با همه ی تفاوت هایی که بین اصول گرایان و اصلاح طلبان وجود دارد، اما کسی نسخه ای برای اصلاح یک شبه ی کشور ندارد. بیماری های کشور گام به گام بهبود می یابد. مشکل اصلی آن جریان منحرف است. باید همگان را از جریان منحرفی که چون ویروسی خطرناک به جان مملکت افتاده و بر مراکز کلیدی تکیه زده است آگاه ساخت و راه را بر آن بست، اما این با تغییر و جهت گیری رادیکال متفاوت است. در شرایط فعلی هر اقدام رادیکال که منجر به بالاتر رفتن سطح مناقشه شود تنها به نفع جریان نفوذی منحرف متحجری است که می خواهد سرنوشت خود و نظام را به هم پیوند بزند. به سرمقاله ها و رسانه هایشان نگاه کنید، حتی تغییر لحن امام جمعه ای را هم بر نمی تابند. چرا با هرگونه تلطیفی مخالفند؟ این لزوما دلیل تامی نیست، اما نشانه ی مهمی برای شناخت کسانی است که از کنترل سطح منازعه بیمناکند؟
همچنان بر نقش رهبران عالی در سیاست کنترل سطح منازعه پای می فشارم و خواهان تعمیق و گسترش آن هستم. به صراحت عرض می کنم نادیده گرفتن ایمان و باورهای دینی مردم، رویکردهای بی تفکیک و شعار های بدون مرز ریختن آب به آسیاب جریان منحرفی است که توانسته تا خلوتگاهها نفوذ کند. کسانی که نظام و حاکمیت رایکپارچه خطاب می کنند به خطا رفته اند. باید تمرکز بر هسته ها و حوزه های تولید ظلم و فساد باشد نه کلیت و ارکان نظام. آقای مهندس موسوی به درستی بیان داشته اند که باید با حفظ مرزبندی با اقتدارگرایان در برابر تهدید و تعدی خارجی ایستاد. همین سخن از سوی دیگر نیز مصداق دارد. یعنی با حفظ مرزبندی با مخالفان اساس انقلاب و نظام، باید در برابر مراکز تولید فساد و ظلم داخلی ایستاد. تمایز هر اقدامی فراتر از این با رادیکالیسم دشوار است. اصلاحات رادیکال که دیگر اصلاحات نیست.
چند ماه پیش عرض شد که آقایان موسوی، خاتمی و کروبی متشکلتر شوند و از نخبگان داخلی هر دو جناح کمک بگیرند. امروز این امر ضرورتی عینی تر است تا هم از آنارشی و مرزشکنی و رادیکالیسم پیشگیری شود و هم تصویر و راهبرد روشنتری از مسیر ارائه گردد. مردم شریفی که آن صحنه های به یاد ماندنی را در انتخابات آفریده اند،امروز چشم به گام های نخبگانشان دوخته اند که چگونه راه احقاق حقوق مردم و ارتقاء کشور را می گشایند. مردم آگاه ایران به مراکز تولید ظلم پشت و آنان را به خود واگذار کرده اند. روزنه ها را بسته اند و گرنه نگاهی به خلوت مردم فاصله ی عمیق با جلوت را آشکار می سازد. نگرانی ها ی جریان منحرف از آینده ی خود آشکار است و از این رو هر آینه محتمل است تا به یهانه ی پیشامدی رفتاری رادیکال بروز دهد. باید در برابر رادیکالیسم از هر نوع و در هر جبهه ای هشیار بود.
۳) پیشنهاد باز کردن باب های گفت و گوی داخلی: تجربه می گوید و بسیاری معترفند که هیچ یک از دو جریان اصلی کشور قابل حذف از جامعه نیستند. ممکن است بتوان بخشی را برای مدتی از قدرت حذف کرد، اما حذف از جامعه خیال پردازی است. باید هویت ها را به رسمیت شناخت و راه اداره ی بهتر کشور را باز کرد. متاسفانه جماعتی بزرگ از اصولگرایان قدرت طلبی کرده اند و به مدد افول گرایان راه های گردش قدرت در جامعه را به نفع خود بسته اند. آنان خواسته یا ناخواسته کشور را به گرداب فرصت سوزی و سرمایه سوزی کشانده اند. این قدرت طلبان جماعت بزرگی از مردم را کنار گذاشته و تلاش دارند بخش دیگر را در برابر آنان قرار دهند و خود سهم عظیمی از سرمایه و فرصت کشور را یا به کنترل بخش کنار گذاشته معطوف کرده اند و یا با سیاست ها و مدیریت غلط بر باد می دهند. نتیجه آن می شود که با همه ی استخراج بی رویه ای که از منابع مادی و معنوی کشور شده است در داخل با مشکلات عدیده ی مدیریتی و توسعه ای مواجهیم و در خارج با تهدید و تحریم و واگذاری امتیازهای بی حساب. نهایتا به عنوان نمونه ترکیه و برزیل که سی سال پیش از مقروض ترین کشورهای دنیا بوده اند اینک از ما پیش افتاده اند در حالی که هیچ یک از هزینه های ملت ما را نیز نپرداخته اند. نه صدها هزار شهید و نه آبروی اسلام و ایران.
باید راهی برای تصحیح امور پیدا کرد. وقتی سخن از باز کردن راه های گفت و گو به میان می آید، به معنی معامله یا عبور و عدول از حقوق مردم نیست که کسی حق ندارد و نمی تواند چنان بگوید، به معنی پیدا کردن راهی معقول و پایدار برای ایفای حقوق امروز و آتی مردم است، وگرنه معلوم است که در نزد وجدان و دادگاه جامعه و در پیشگاه تاریخ نام چه کسانی به تباهی و چه کسانی به حق طلبی و آزادگی درج خواهد شد. اینکه به لحاظ فرهنگی و تاریخی، خوانش از گفت و گو گفت و گو بده بستان، سازش و خیانت است و اینکه پیشقدمی در گفت و گو به مفهوم ضعف و عقب نشینی ترجمه می شود موضوع مطلقی نیست و اینجا مصداق ندارد. این همان تلقی است که سالهاست تعمیم پیدا کرده و هم موجب عدم مفاهمه ی داخلی و هم مانع مراوده بهتر ما با جهان شده است و بسیاری از ما به آن معترضیم.
روشن است که چه کسانی به دور خود و کشور دیوار برلین کشیده و مانع مفاهمه و بهره گیری از روش های مردمسالارانه در اصلاح امورند، اما باید دعوتشان کرد و پیشقدم شد. طرفداران مردمسالاری بر گفت و گو غیرت نمی کنند. این شیوه ی تمامت خواهان است که از گفت و گو می هراسند و اتکا به اقتدار را مکفی میدانند. پیشقدمی در گفت و گوی ملی نشان دهنده ی خیرخواهی و بلند نظری است و مستوجب تقدیر است نه تحقیر. باز کردن فضای گفت و گو یعنی به رسمیت شناختن تفاوت های مردم و خروج از فاز امنیتی به فاز سیاسی. گفت و گو یعنی باز شدن راهی برای تمرکز بر اصلاح سیاست ها و روشها به جای تمرکز بر افراد. گفت و گو یعنی باز کردن فضای عمومی برای طرح و فهم ایده ها در همه ی سطوح. طبیعتا باز شدن فضای رسانه ای، آزادی زندانیان، آزادی احزاب و گروه های سیاسی، رسیدگی به مظالم رفته، حق تعیین سرنوشت، مفاهمه ی نخبگان جناح های سیاسی، گفت و گوی نخبگان و حاکمان و در یک کلام خروج از فاز ناموجه امنیتی و ورود به فاز سیاسی نیز در همین چارچوب قابل تعریف است. باز کردن باب گفت و گو به مفهوم بسته شدن باب خشونت از هر نوعش و از جانب هر کس است و طبیعی است که تنها خشونت طلبان می توانند مخالف گفت و گوی ملی باشند. باز کردن باب گفت و گو و مفاهمه ی ملی رسالتی همگانی است که حاکمان و نخبگان بر آن مسئولترند.
گرچه معدودی در نقد مقاله ی پیشین جانب انصاف و آداب نقد نگاه نداشتند و نشان دادند که تنوع آرا در نزدشان شعاری بیش نیست، اما خدا را شاکرم که دیدگاه های ارزنده ای مطرح و باب این بحث گشوده شد. می دانم که در فضای فعلی برای بسیاری اینگونه سخنان خوشایند نیست و نقد و افشاگری و فریاد خریدار بیشتری دارد، اما به اصول این دیدگاه باور دارم و بر اساس مکاتبات فراوانی که از افراد بسیار موثر دریافت کرده ام، می دانم این دیدگاه از طرفداران جدی در جریان داخلی سبز و نخبگان جریانات دیگر برخوردار است، لذا هم طرح و پیگیری و هم نقد و موشکافی آن را ضروری می دانم.
می دانم که بسیاری از کسانی که بر سریر قدرت نشسته اند تمایلی به رسمیت شناختن طیف وسیع منتقدان خود ندارند و این دیدگاه از قبل با چالش جدی مواجه است، و چه بسا همین روزها پیشامدها و تندروی هایی را مخالفان این دیدگاه به ویژه همان جریان منحرف شکل دهند تا به مدد آن، زمزمه های این چنینی را در نطفه خفه کنند، کما اینکه به جای آنکه زندانیان را آزاد و فشارها را کم کنند، آزاد شدگان را به زندان فرا خوانده و به عنوان نمونه برای رییس ستاد آقای مهندس موسوی آقای دکتر بهزادیان که شرافت ذاتی و سلامت نفسش زبانزد است، حکم پنج ساله می نویسند.
همینجا لازم است تصریح شود که ایده ی گفت و گو دشوارتر از هر ایده و مسیر دیگری است. عادت تاریخی نخبگان و حکام ما اتکا به شیوه های دیگر است. باید مفهوم و ارزش گفت و گو و فرهنگ آن را در همه ی سطوح و عرصه ها بازشناسی کنیم. دشوار است که تندروها فرصت دهتد که گفت و گویی از هر نوع و در هر سطحی شکل بگیرد، دشوار است که با گفت و گو تندروی های ریشه دار و عمیق، شکاف های سنتی و تاریخی، خلق و خوهای نا صواب و بی قانونی های بی حد و حصر کنترل شده یا انعطاف و اصلاحی معنی دار صورت پذیرد. حتی محتمل است برخی مدت کوتاهی نرمش و روی خوش نشان دهند و دوباره به خصلت مالوف برگردند، اما نباید مایوس شد و در چنبره ی این عادت تاریخی زمینگیر ماند. بالاخره باید روزی بر این قرار متقاعد شد. راه های دیگر شاید برای ما آسانتر بنماید چرا که به آن خو گرفته ایم، اما تعمقی بر آن نشان می دهد که بس خسارت بار و کم فایده است. دشوار است از هزینه های آن برای دین و میهن خوف نکنیم. شاید نادیده گرفتن این اصل بوده است که با یک تاریخ مملو از قهرمانان ملی هنوز به جایگاه مطلوب خود نرسیده ایم؟ اگر فرجی باشد و بخواهیم قله های بلوغ ملی را فتح کنیم، همین راه گفت و گوی داخلی با تکیه بر بدنه ی اجتماعی، به رسمیت شناختن متقابل و تفاهم ملی برای پیشرفت کشور، اصلاح روشها و اتفاق برای جراحی غده ی سرطانی منحرفین است. سخن از گفت و گوی ملی نیازمند به جان خریدن طعن و زخم رفیق و رقیب است، لکن بی شک کسانی که قدم در این مسیر پر مرارت اما فرهنگساز و راه گشا برای کشورمان بگذارند، در پیشگاه تاریخ سربلندتر خواهند بود، حتی اگر در کوتاه مدت در قاب قهرمانان ملی و تاریخی ننشینند.
آینده قضاوت خواهد کرد که هر فرد و گروه کدام مسیر را برگزیده است و نتیجه ی عمل کدامیک موجب عبرت یا مایه ی مباهات فرزندانمان خواهد بود؟
"

هیچ نظری موجود نیست: