پنجشنبه, 28 بهمن 1389
آنروز که به جای شعور، شعار دادند! بجای اندیشه، مشت نشانمان دادند! بجای سخن، فریاد کشیدند! بجای فکر، مکر کردند! و دریغ از یک مرد که برخیزد و در گوششان نجوا کند که ای بیخبران؛ آنچه خورده اید، نیم بیشترش آب بوده است! این عربده مستانه و هل من مبارز برای چیست؟ این جا مجلس است، کافه را اشتباه آمده اید! کمی هم دیر آمده اید، قدری آنسوتر، سر لاله زار، ۳۲ سال قبل، می رفتید و هر چه می خواستید فریاد می زدید، می توانستید بطری و صندلی بر سر یکدیگر بکوبید و بگویید بر ما حرجی نیست!
اما اینجا مجلس است و محل قانونگذاری، محل فریاد و شعار و احسنت و مرحبا و درست است و صحیح است، نیست! حال می فهمم چرا مرا رد صلاحیت کردند! بخدای شهیدان سوگند، اگر من در مجلس بودم در برابر همه شعارها، فریاد شعوری سر می دادم بلند تر و رساتر از همه فریادها، بخدا قسم مردانگی را برایشان تفسیر می کردم! هر چند در کنار چنین نمایندگانی نشستن شرم آور است!
۲۹ بهمن ۱۳۸۹ / مهدی خزعلی
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر