حضرات آیات، مراجع عظام، علمای اعلام، ای کسانی که در گوش ما خواندید که امیر مومنان علی علیه السلام وقتی شنید خلخال از پای زن یهودی درآورده اند گریست و فرمود: ' هر مومنی که این خبر را بشنود جا دارد از غصه بمیرد! '
شما هنوز زنده اید؟ هنوز نفس می کشید؟ هنوز از غصه زنان مسلمان این مرز و بوم نمرده اید؟
مگرمرجعیت مرده است؟ مگرروحانیت مرده است؟ نه، شیعه زنده و پوینده است، خون حسین علیه السلام در رگهای شیعه جریان دارد، ای کسانی که هنوزخود را زنده می پندارید، خبر را بخوانید و اگر زنده اید در این غصه دق کنید و بمیرید!
23 بهمن 1389 / مهدی خزعلی
شما هنوز زنده اید؟ هنوز نفس می کشید؟ هنوز از غصه زنان مسلمان این مرز و بوم نمرده اید؟
مگرمرجعیت مرده است؟ مگرروحانیت مرده است؟ نه، شیعه زنده و پوینده است، خون حسین علیه السلام در رگهای شیعه جریان دارد، ای کسانی که هنوزخود را زنده می پندارید، خبر را بخوانید و اگر زنده اید در این غصه دق کنید و بمیرید!
23 بهمن 1389 / مهدی خزعلی
نامه سرگشاده نرگس محمدی به دادستان تهران
آقای دادستان!
آیا زنان این سرزمین بر مردان حکومت حلال شده اند؟ ...
به دلیل شوکی که بر من وارد شده بود و حملههای مکرر تا صبح قادر به ایستادن نبودم. ۲ بار تشنج شدید کردم. ای کاش مرده بودم و دیشب را ندیده بودم...
من در وسط هال کنار دو کودکم بودم و با آنها صحبت میکردم که ناگهان در حدود ۲ متری خود ۵-۴ مرد با لباس شخصی را دیدم. آنچنان شوکه شده بودم که قادر به حرکت نبودم. زبانم بند آمده بود. من بیمار هستم...
آنها در ورودی کوچه را با دیلم شکسته بودند و ۲ در ورودی دیگر را باز کرده بودند و بدون حتی یک یا الله یا صدایی آرام و بیصدا از پلهها بالا آمده بودند و من یک باره با دیدن چهره مردان ناشناس و در حالی که لباس نامناسبی بر تن داشتم و روسری بر سر نداشتم و آماده خواب بودم، زبانم بند آمده بود. در مقابلشان ایستادم و علی و کیانا، بچههای مظلوم و بیپناهم را به آغوش کشیدم تا نترسند. آنها مرتب از من میپرسیدند این ها دزدند؟ بعد از جر و بحث که در منزل من چه میکنید و من روسری ندارم، در مقابلم ایستادند و اجازه دادند تا بروم شال بردارم...
بگذارید صادقانه بگویم دیشب وقتی مردان نامحرم ناشناس در مقابل من ایستاده بودند و مرا با سر و روی نامناسب میدیدند، احساس کردم در ایران نیستم. احساس کردم سرزمین مادریام به تاراج رفته و من بیپناه در سرزمینی غریب و بیگانهام. حال سؤال دارم از شمای مسئول و طلب پاسخ دارم: ..به دلیل شوکی که بر من وارد شده بود و حملههای مکرر تا صبح قادر به ایستادن نبودم. ۲ بار تشنج شدید کردم. ای کاش مرده بودم و دیشب را ندیده بودم...
من در وسط هال کنار دو کودکم بودم و با آنها صحبت میکردم که ناگهان در حدود ۲ متری خود ۵-۴ مرد با لباس شخصی را دیدم. آنچنان شوکه شده بودم که قادر به حرکت نبودم. زبانم بند آمده بود. من بیمار هستم...
آنها در ورودی کوچه را با دیلم شکسته بودند و ۲ در ورودی دیگر را باز کرده بودند و بدون حتی یک یا الله یا صدایی آرام و بیصدا از پلهها بالا آمده بودند و من یک باره با دیدن چهره مردان ناشناس و در حالی که لباس نامناسبی بر تن داشتم و روسری بر سر نداشتم و آماده خواب بودم، زبانم بند آمده بود. در مقابلشان ایستادم و علی و کیانا، بچههای مظلوم و بیپناهم را به آغوش کشیدم تا نترسند. آنها مرتب از من میپرسیدند این ها دزدند؟ بعد از جر و بحث که در منزل من چه میکنید و من روسری ندارم، در مقابلم ایستادند و اجازه دادند تا بروم شال بردارم...
آیا زنان این سرزمین، بر مردان حکومت حلال شدهاند؟ آیا ما زنان و مادران دیگر حرمتی در این سرزمین نداریم؟ آیا با وضع ظاهری درون خانه دیدن من ، یک مادر، یک زن ۳۷ ساله در منزل شخصی و در شب هنگام توسط مردان ناشناس و نامحرم هیچ گناهی در پیشگاه خداوند متعال نیست؟...
بازداشتکنندگان خود را ابتدا از نیروی انتظامی و سپس از وزارت اطلاعات معرفی کردند و بعد ساعت ۲۴ و۳۰ دقیقه بعد از نصف شب از وزارت اطلاعات بازجویان بنده زنگ زدند و گفتند تقی را ما نگرفتیم. و من در هول و هراسم از این بردن تقی که نمیدانم چه کسانی بردند و چرا بردند. اتهامش چه بود و چرا این گونه با ما رفتار کردند. در هراسم از شکسته شدن درهای منزلم. از ورود غیرقانونی افراد ناشناس. از احساس ناامن بودن حتی در منزلم ...
از یک دادستان در حکومت اسلامی خواستهای مصرانه دارم ، شکایت از مردانی که مرا سر برهنه و با لباس نامناسب و در حالی می نگریستندکه بر اثر بیماریام بر زمین افتاده بودم. من یک زن ایرانی و یک مسلمانم. وبه خدا سوگند اگر از هر تجاوزو قانون شکنی بگذرم از تحقیری که در منزلم شدم نخواهم گذشت...
احساس میکنم دیگر مرگ ما را سزاوار است و بس.
در انتظار پاسخ آن مقام محترم قضایی چشم به راهم و تقاضای ملاقات فوری دارم.
با احترام- نرگس محمدی/ ۲۱/۱۱/۸۹
در انتظار پاسخ آن مقام محترم قضایی چشم به راهم و تقاضای ملاقات فوری دارم.
با احترام- نرگس محمدی/ ۲۱/۱۱/۸۹
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر