فرزند شهید حجت نظری در نامه ای خطاب به حسین قدیانی نوشته است که « نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کمکم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما اینگونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست.»
به گزارش سهام نیوز،متن نامه فرزند شهید حجت نظری به این شرح است :
بسم رب الشهداء و الصدیقین
برادر عزیزم، جناب آقای حسین قدیانی
چند روز پیش، توفیق شد نامهای از شما به ریاست محترم قوه قضائیه و پس از آن، شکوِهنامه شما به جهت فیلتر شدن وبلاگ قطعه۲۶ را بخوانم. موارد متعددی در نوشتارتان میبینم که جا دارد برادرانه، تذکراتی عرض کنم اما، قبل از پرداختن به اصل موضوع، بد نیست خویشتن را مختصر حضورتان معرفی کنم. بنده، فرزند سردار شهید حجت نظری هستم. یکی از فرماندهان گیلان که پس از ۷۴ماه حضور موثر در جبهه، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ایشان در کارنامه خود، حضور در حلقه اولیه تشکیل سپاه قدس گیلان، تاسیس گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر۱۶ قدس گیلان و تاسیس اولین پایگاه مقاومت شهرستان فومن را به یادگار نهادند. بنده البته هیچگاه این سایه پر ثمر را بر سرم حس نکردم، زیرا ۱۹روز پس از شهادت آن بزرگوار، پای به این دنیای فانی نهادم. پدرم پس از شهادت برادر کوچک خود بشیر، دیگر تاب ماندن در این دنیای کوچک را نداشت. این بود که مرا بشیر نام نهادند و به یادبود پدر، حجت خطاب میکنند. گمان نمیکنم بیش از این نیاز به معرفی باشد.
دوست محترم
من در اعلام این مواضع تنها نیستم. هزاران نفر دیگر از اعضای این خانواده هستند که مثل شما فکر نمیکنند. یادگاران شهدای دفاع مقدس، شهدای دوران خفقان ستم شاهی، شهدای ترور، شهدای جهادی، شهدای سپاه پاسداران و بسیج و بسیاری بازماندگان این دوران هستند که همچون شما نمیاندیشند! اگر نیاز بود، نام آنها را نیز برایتان بازخواهم گفت. آنهایی هم که مثل شما فکر میکنند، اینگونه هتاکانه و غیر محترمانه سخن نمیگویند! اگر باور ندارید، هر زمان که اراده کنید، بنده حاضرم همراه با شما، به ۱۰۰ها خانواده شهید و ایثارگر سری بزنیم و پای حرفشان بنشینیم. هم به جای آوردن صله ارحام است و در انجام این وظیفه، مسولین را یاری میکنیم و هم کمی از دیدگاهشان آگاهی خواهیم یافت. حتی تردید ندارم اگر پدر بزرگوارتان امروز از چشم ظاهر ما غایب نبود، هم ایشان به سختی در مقابل این ادبیات سخیف شما موضع میگرفتند.
حاصل خون پدر شما و من، بهوجود آمدن نظام جمهوری اسلامیست که متاسفانه، عدهای همواره در تلاش بودهاند تا ماحصل آن را مصادره به مطلوب کنند! عدهای که شک نکنید یا سهمی در این باروری نداشته و یا نسبت به پدران ما نقش بسیار بسیار کمتری برعهده داشتهاند. در این میان اما، امام(ره) و یارانش، جایگاهی غیر قابل انکار و غیر قابل حذف از تاریخ تحولات انقلاب اسلامی داشته و دارند. حضرت آیتاللهمنتظری، آیتاللهصانعی، آیتاللهطالقانی، آیتاللههاشمیرفسنجانی، آیتاللهموسویاردبیلی، حجتالاسلام مهدیکروبی، حجتالاسلام سیدمحمدخاتمی، جناب مهندس میرحسینموسوی و دهها یار صدیق امام(ره) راحل را نمیتوان یک شبه و با حربههایی که سر در پشت پرده کودتا دارد، از دایره نظام خارج کرد. البته از روزهای پیشبینی نشده بترسید. این حقیر به برادر عزیزم پیشنهاد میکنم هیزم در آتشی نریزد که شعلهور شدنش دامان همه نظام را بگیرد.
حسین عزیز
شاید تاکنون به عواقب و بازخورد سخنان و ادبیات خود نیاندیشیدهاید اما، تردید نکنید، با این اوضاع که شما و البته مهمتر از شما، پشت پرده شما در پیش گرفتهاید، با حذف تکتک نزدیکان امام(ره) کمکم نوبت به سایرین نیز خواهد رسید. هیچ فکر کردهاید اگر همه اینها، که آنها میخواهند و شما بیان میکنید را حذف شوند، دیگر چه کسی باقی خواهد ماند؟! شما عملن همه گروهها را محذوف میخواهید و نظام را در سیطره عدهای خاص میپسندید که از قضا، خیلیشان بعد از انقلاب انقلابی شدند و کوچکترهاشان بعد از جنگ، رزمنده شدند! اینکه چه راهی در زندگی شخصی پیش بگیرید، به هیچکس مگر خودتان مربوط نیست اما، پدر معظمتان را هزینه زیاده خواهیهای عدهای عوام فریب نکنید.
شما در جریده «وطن امروز» نیز قلم میزنید که سیاق و فروش خود را در فحاشی و بستن اتهامات بلاسند میبیند. خود نیک میدانید که اینچنین گفتار و رفتار، نه اسلامیست، نه اخلاقیست و نه انسانی. البته به واسطه این خوش فحشیها و نگارش یک مکتوب، ظاهرن از سوی جناب آقایاحمدینژاد نیز مورد تقدیر قرار گرفتهاید۱. بالاخره هر خدمتی، مزدی دارد که ظاهرش را ما اینگونه دیدیم و از باطنش البته بیخبریم! با شیوهای که شما و پشت پرده شما در پیش گرفتهاید، سنگ روی سنگ بند نمیشود. نمیدانم چرا از تاریخ عبرت نمیگیرید.
همه هراس من از آن است که ما که امروز با افتخار فریاد میزنیم فرزند شهید هستیم، روزی به واسطه اعمال چون شمایی، نتوانیم به راحتی پاسخگوی افکار عمومی ملت عزیز ایران باشیم. کاری نکنید که روزی از ابراز موقعیت خود در مقابل ملت شرمگین باشید و احیانن پدر بزرگوارتان را از مخاطبین خود مخفی کنید! هیچ میدانید وقتی با عنوان فرزند شهید مینویسید، سوای مسولیت شرعی که به دنبال اعمالتان شما را رها نمیکند، مسولیتی نیز در قبال خانواده شهدا و ایثارگران متوجه شماست. جامعه، کلام شما را، کلام این خانواده فهیم و سرافراز میپندارد که البته ادبیات شما با ادبیات شهدا و خانوادههایشان تفاوتی شگرف دارد. پس مراقب کلام و الفاظ خود باشید.
حسین جان
در نامه شما به آیتاللهلاریجانی۲ که فکر میکنم تعمدن ایشان را دمادم «آملی» خطاب کردهاید(امیدوارم تصورم صحیح نباشد)، نوشتهاید در مقابل «رکن یمانی» «که زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد» نشستهاید. دوست داشتم معنای عدالت را از نگاه خود ذکر میکردید تا شاید میشد فهمید بنیان بیعدالتی را چه گروه و تفکری در این کشور بنا نهاد! آنوقت میشد پی برد چه کسانی امروز داعیهدار آن تفکرند و کدام جریان به این بدعتها دامن میزند. اگر تعبیر خود از عدالت را عنوان میکردید، شاید بسیاری از ابهامات احتمالی در سطور پسین به وجود نمیآمد.
اتفاقن من هم این نامه را از خانه خدا برای شما نگارش میکنم. کعبه و خانه خدای من، قلب من است که آشفته از دردها و بیمهریهاست. نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کمکم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما اینگونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست. گاهی برخی افراد، عرصه را آنقدر بر ملت تنگ میکنند که بندگان خدا به ناچار چیزی شبیه این ابیات را جاری میکنند “امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان- مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”! و متاسفم که شما نیز از آنگونه افراد هستید! شما ابتدای نامه خود را با عنوان «اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام» آغاز کردهاید اما در ادامه معنای واقعی «احترام» را از یاد بردهاید.
فکر میکنید پدر شما و من، برای چه جنگیدند و برای چه کشته شدند؟ آیا برای کاشت نهالی بود که فقط نامی از اسلامیت و جمهوریت به دوش بکشد؟ آیا برای شما، از میان تمام آرمانهای پدر شهید والامقامت، وجودی در حد یک نام کفایت میکند؟ برای چون منی هرگز چنین نیست. کجای اسلام گفته اراده و نظر یک نفر، به اراده و نظر یک ملت ارجح است؟ آن علی(ع) که شما از مقابل زادگاهش نامه نوشتید، علیرغم تمام عصمت و مشروعیتی که داشت، رای مردم را پذیرفت و خانه نشست. وای به حال یک غیر معصوم که خود را شیعه علی(ع) میخواند و عکس علی(ع) عمل میکند! حال به نظر شما، اگر کسی چنین کند، اسلامی عمل کرده؟ خیر! حتی اگر شهرت به اسلام نیز داشته باشد، عمل اسلامی نیست.
در جایی از این نامه، شما میرحسین موسوی را «رذل و خبیث» خواندهاید و همسرش را «لایق جایزه سکس و فلسفه» دانستهاید. واقعن فکر میکنید این خطابهها اسلامیست؟ موسوی، همان کسیست که توانست با درایت و تعامل با نیروهای متخصص، تا حد قابل ملاحظهای با بحران ناشی از جنگ تحمیلی که کشور را تهدید میکرد، مقابله کند. همان کسی که امام(ره) بیشتر از خیلیها به او اعتماد داشت و در اختلاف، رای به نفع وی صادر نمود. شاید یکی از علل هزینههایی که امروز میپردازد، کینهای چندین ساله باشد. پر واضح است هیچ منظر متعادل و حقیقت بین، این رفتار و گفتار را اسلامی نمیداند و بیشک، پدر بزرگوارتان نیز با این ادبیات همسویی و موافقت ندارد.
در جایی دیگر، شما خواستهای از آیتاللهلاریجانی داشتهاید که برایم قابل باور نبود این خواسته، از جانب کسی باشد که خود را روزنامهنگار میداند! شما از رئیس قوه قضائیه میخواهید «عدهای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بیبصیرت با رهبری عکس بگیرند»؟! نمیدانم تحصیلات شما در چه مقطع و چه رشتهایست اما مشخصن شما از وظایف قوا، حداقل قوه قضائیه بیاطلاعید. یا شاید اطلاع دارید و قصد شما تخریب جایگاه یکی از ارکان نظام است. واقعن تصور کردهاید قوه قضائیه به این اندازه بیمقدار است که آن همه وظایف خطیر را کنار گذاشته و مامور برای ممانعت از عکس گرفتن بگمارد؟! از فردا میتوانید از قوه قضائیه خیلی چیزهای دیگر هم بخواهید، مثلن . . . بگذریم!
در ادامه شما توهینی نثار سید محمد خاتمی کردهاید، رئیس پیشین جمهوری اسلامی ایران! یادتان که نرفته؟ از نظر شما، سکوت و کمرنگ بودن آقایخاتمی در واکنش به انتخابات مهندسی شده سال۸۸ وانمود کردن به پشیمانی است! و فرمودهاید «این اداها از نفاق این ملعون است نه از پشیمانی او»! به نظر نمیرسد ایشان مرتکب عملی ناشایست شده که نیاز به پشیمانی داشته باشد اما، در خصوص فحش شما باید عرض کنم اطلاق واژه«ملعون» اهانت به شخص سیدمحمدخاتمی محسوب نمیشود! این، توهین به ۲۱میلیون رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری بود که اگر عذر از خاتمی نخواهید، اشتغال ذمه شما در دِین این مردم همچنان پابرجاست. البته جا دارد تاکید کنم ایشان رابطه نسبی با رسولالله دارد! رابطه سببی هم ندارد که به این راحتی از نسبت ایشان چشم بپوشید! حتمن میدانید منظورم به کجاست؟ خانواده شهید همت را که از یاد نبردهاید؟!
برادر عزیزم
در این نامه به آیتاللهلاریجانی، شما بارها و بارها تقاضای اعدام آزادمردانی را داشتهاید که برای احقاق حقوق مردم، از آرامش و آسایش خود گذر کردند و فحاشیها و هتاکیهای امثال شما را به جان خریدند. البته طبیعتن وجود اینگونه افراد، به منافع برخی لطمات جدی وارد میکند اما، تعجب من از اینهمه علاقه شما به خون ریزیست! شما عملن همه افراد و گروههای همراه و همگام با انقلاب و امام(ره) را از صف انقلابیون خارج نموده و در ذهن خود اعدام کردید. میشود از خوارج را فراموش کرده و آن دسته از همراهان امام(ره) که امروز نیز هستند و شما و پشت پرده شما تاییدشان میکنید را نام ببرید؟ نام ببرید تا نخست ببینیم دایره نظام برای شما در چند نفر خلاصه میشود و سپس واضح شود شعاع این دایره چه کسانی، با چه سابقهای را شامل میشود! اینطور که هی حذف میکنید و باز حذف میکنید، بترسید از روزی که جامعه یا پشت پرده شما، همه یاران امام(ره) را محذوف بخواهند! آن روز، شاید شما هم بشوید یکی مثل امیرفرشاد ابراهیمی و یا شاید سعید امامی! آیا پند نمیگیرید؟ راستی، تندرویهای مسعوددهنمکی را که از یاد نبردهاید؟ حتی دهنمکی هم امروز فهمیده که جامعه، این نوع گفتار را بر نمیتابد و ظاهر کلامش را متحول کرده است.
حسین جان
شما که تاب سوت و کف زدن در روز عاشورا را ندارید، در عجبم چگونه تحمل خون ریختن در روز عاشورا برایتان دشوار نیست! واقعن فکر میکنید قبح کف و سوت، از قبح قتل در ماه حرام، خصوصن در این روز عزیز، بیشتر است؟ قتل مردمی که فقط میخواستند حقوق شرعی و قانونی خود را فریاد بزنند، آن هم با سکوت! قبحی فراتر از قتل در یک نزاع و یا هرگونه قتل عمدی دارد. کمی اندیشه کنید.
شما که تاب فیلتر شدن وبلاگتان را ندارید و از یک تلفن، که از فحوای کلام شما دوستانه بودن آن برداشت میشود، به این اندازه برافروخته میشوید و آزادی خود را مخدوش میبینید، بد نیست دقایقی خود را جای جوانانی بگذارید که یکی ۷سال، یکی ۱۰سال و دیگری ۱۵سال از بهترین سالهای عمرشان را لاجرم در زندان میگذرانند! شما ظاهرن به دوستان خود و در باطن به ضابطین پیغام دادید باید نام پدر بزرگوارتان را کامل بنویسند، باید بنویسند «شهید اکبر قدیانی». برخی از فرزندان شهدایی که مثل شما فکر نمیکنند، وقتی به مهندسی انتخابات اعتراض کردند، بدون این همه نرمی و نازکی که در مواجهه با شما وجود داشت، بازداشت شدند و در حکم جلب هیچ کدام هم ننوشتند «فرزند شهید فلانی»! چرا آن موقع صدای شما درنیامد؟ نکند خون شما رنگی دگر دارد به نسبت سایرین؟
چرا آن هنگام که به یاران راستین امام(ره) توهین و بی حرمتی شد سکوت کردید؟ یادتان رفته شبهایی که به منزل مهدی کروبی حمله شد و شما و هم سنگرانتان، با لبخند رضایت از کنارش گذشتید؟ اهانتها به میرحسینموسوی را از یاد بردهاید؟ خانه نشینی آیات عظام، منتظری و صانعی را چطور؟ سکوت در برابر ظلم ظالم نکنید که دامنگیر خودتان نیز خواهد شد و آن هنگام، شاید کسی برای فریاد رنج رفته بر شما باقی نمانده باشد از ظلم این ظالمان!
و کلام پایانی برادر
هرگز به سه کس نیافکند چشم خدا
آن مرد که کار اوست بیداد و جفا
آن کس که به بیدادگران داد مدد
وان کس که به بیدادگری داد رضا
راستی، دنبال تنوین نگرد؛ استفاده از نون به جای تنوین، به جهت نزدیکی به نوع نگارش اصیل فارسی است.
ارادتمند شما و آرزومند بهروزی برای ایران و همه ملت شریف ایران زمین
حجت نظری، فرزند سردار شهید حجت نظری
"به گزارش سهام نیوز،متن نامه فرزند شهید حجت نظری به این شرح است :
بسم رب الشهداء و الصدیقین
برادر عزیزم، جناب آقای حسین قدیانی
چند روز پیش، توفیق شد نامهای از شما به ریاست محترم قوه قضائیه و پس از آن، شکوِهنامه شما به جهت فیلتر شدن وبلاگ قطعه۲۶ را بخوانم. موارد متعددی در نوشتارتان میبینم که جا دارد برادرانه، تذکراتی عرض کنم اما، قبل از پرداختن به اصل موضوع، بد نیست خویشتن را مختصر حضورتان معرفی کنم. بنده، فرزند سردار شهید حجت نظری هستم. یکی از فرماندهان گیلان که پس از ۷۴ماه حضور موثر در جبهه، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ایشان در کارنامه خود، حضور در حلقه اولیه تشکیل سپاه قدس گیلان، تاسیس گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر۱۶ قدس گیلان و تاسیس اولین پایگاه مقاومت شهرستان فومن را به یادگار نهادند. بنده البته هیچگاه این سایه پر ثمر را بر سرم حس نکردم، زیرا ۱۹روز پس از شهادت آن بزرگوار، پای به این دنیای فانی نهادم. پدرم پس از شهادت برادر کوچک خود بشیر، دیگر تاب ماندن در این دنیای کوچک را نداشت. این بود که مرا بشیر نام نهادند و به یادبود پدر، حجت خطاب میکنند. گمان نمیکنم بیش از این نیاز به معرفی باشد.
دوست محترم
من در اعلام این مواضع تنها نیستم. هزاران نفر دیگر از اعضای این خانواده هستند که مثل شما فکر نمیکنند. یادگاران شهدای دفاع مقدس، شهدای دوران خفقان ستم شاهی، شهدای ترور، شهدای جهادی، شهدای سپاه پاسداران و بسیج و بسیاری بازماندگان این دوران هستند که همچون شما نمیاندیشند! اگر نیاز بود، نام آنها را نیز برایتان بازخواهم گفت. آنهایی هم که مثل شما فکر میکنند، اینگونه هتاکانه و غیر محترمانه سخن نمیگویند! اگر باور ندارید، هر زمان که اراده کنید، بنده حاضرم همراه با شما، به ۱۰۰ها خانواده شهید و ایثارگر سری بزنیم و پای حرفشان بنشینیم. هم به جای آوردن صله ارحام است و در انجام این وظیفه، مسولین را یاری میکنیم و هم کمی از دیدگاهشان آگاهی خواهیم یافت. حتی تردید ندارم اگر پدر بزرگوارتان امروز از چشم ظاهر ما غایب نبود، هم ایشان به سختی در مقابل این ادبیات سخیف شما موضع میگرفتند.
حاصل خون پدر شما و من، بهوجود آمدن نظام جمهوری اسلامیست که متاسفانه، عدهای همواره در تلاش بودهاند تا ماحصل آن را مصادره به مطلوب کنند! عدهای که شک نکنید یا سهمی در این باروری نداشته و یا نسبت به پدران ما نقش بسیار بسیار کمتری برعهده داشتهاند. در این میان اما، امام(ره) و یارانش، جایگاهی غیر قابل انکار و غیر قابل حذف از تاریخ تحولات انقلاب اسلامی داشته و دارند. حضرت آیتاللهمنتظری، آیتاللهصانعی، آیتاللهطالقانی، آیتاللههاشمیرفسنجانی، آیتاللهموسویاردبیلی، حجتالاسلام مهدیکروبی، حجتالاسلام سیدمحمدخاتمی، جناب مهندس میرحسینموسوی و دهها یار صدیق امام(ره) راحل را نمیتوان یک شبه و با حربههایی که سر در پشت پرده کودتا دارد، از دایره نظام خارج کرد. البته از روزهای پیشبینی نشده بترسید. این حقیر به برادر عزیزم پیشنهاد میکنم هیزم در آتشی نریزد که شعلهور شدنش دامان همه نظام را بگیرد.
حسین عزیز
شاید تاکنون به عواقب و بازخورد سخنان و ادبیات خود نیاندیشیدهاید اما، تردید نکنید، با این اوضاع که شما و البته مهمتر از شما، پشت پرده شما در پیش گرفتهاید، با حذف تکتک نزدیکان امام(ره) کمکم نوبت به سایرین نیز خواهد رسید. هیچ فکر کردهاید اگر همه اینها، که آنها میخواهند و شما بیان میکنید را حذف شوند، دیگر چه کسی باقی خواهد ماند؟! شما عملن همه گروهها را محذوف میخواهید و نظام را در سیطره عدهای خاص میپسندید که از قضا، خیلیشان بعد از انقلاب انقلابی شدند و کوچکترهاشان بعد از جنگ، رزمنده شدند! اینکه چه راهی در زندگی شخصی پیش بگیرید، به هیچکس مگر خودتان مربوط نیست اما، پدر معظمتان را هزینه زیاده خواهیهای عدهای عوام فریب نکنید.
شما در جریده «وطن امروز» نیز قلم میزنید که سیاق و فروش خود را در فحاشی و بستن اتهامات بلاسند میبیند. خود نیک میدانید که اینچنین گفتار و رفتار، نه اسلامیست، نه اخلاقیست و نه انسانی. البته به واسطه این خوش فحشیها و نگارش یک مکتوب، ظاهرن از سوی جناب آقایاحمدینژاد نیز مورد تقدیر قرار گرفتهاید۱. بالاخره هر خدمتی، مزدی دارد که ظاهرش را ما اینگونه دیدیم و از باطنش البته بیخبریم! با شیوهای که شما و پشت پرده شما در پیش گرفتهاید، سنگ روی سنگ بند نمیشود. نمیدانم چرا از تاریخ عبرت نمیگیرید.
همه هراس من از آن است که ما که امروز با افتخار فریاد میزنیم فرزند شهید هستیم، روزی به واسطه اعمال چون شمایی، نتوانیم به راحتی پاسخگوی افکار عمومی ملت عزیز ایران باشیم. کاری نکنید که روزی از ابراز موقعیت خود در مقابل ملت شرمگین باشید و احیانن پدر بزرگوارتان را از مخاطبین خود مخفی کنید! هیچ میدانید وقتی با عنوان فرزند شهید مینویسید، سوای مسولیت شرعی که به دنبال اعمالتان شما را رها نمیکند، مسولیتی نیز در قبال خانواده شهدا و ایثارگران متوجه شماست. جامعه، کلام شما را، کلام این خانواده فهیم و سرافراز میپندارد که البته ادبیات شما با ادبیات شهدا و خانوادههایشان تفاوتی شگرف دارد. پس مراقب کلام و الفاظ خود باشید.
حسین جان
در نامه شما به آیتاللهلاریجانی۲ که فکر میکنم تعمدن ایشان را دمادم «آملی» خطاب کردهاید(امیدوارم تصورم صحیح نباشد)، نوشتهاید در مقابل «رکن یمانی» «که زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد» نشستهاید. دوست داشتم معنای عدالت را از نگاه خود ذکر میکردید تا شاید میشد فهمید بنیان بیعدالتی را چه گروه و تفکری در این کشور بنا نهاد! آنوقت میشد پی برد چه کسانی امروز داعیهدار آن تفکرند و کدام جریان به این بدعتها دامن میزند. اگر تعبیر خود از عدالت را عنوان میکردید، شاید بسیاری از ابهامات احتمالی در سطور پسین به وجود نمیآمد.
اتفاقن من هم این نامه را از خانه خدا برای شما نگارش میکنم. کعبه و خانه خدای من، قلب من است که آشفته از دردها و بیمهریهاست. نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کمکم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما اینگونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست. گاهی برخی افراد، عرصه را آنقدر بر ملت تنگ میکنند که بندگان خدا به ناچار چیزی شبیه این ابیات را جاری میکنند “امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان- مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”! و متاسفم که شما نیز از آنگونه افراد هستید! شما ابتدای نامه خود را با عنوان «اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام» آغاز کردهاید اما در ادامه معنای واقعی «احترام» را از یاد بردهاید.
فکر میکنید پدر شما و من، برای چه جنگیدند و برای چه کشته شدند؟ آیا برای کاشت نهالی بود که فقط نامی از اسلامیت و جمهوریت به دوش بکشد؟ آیا برای شما، از میان تمام آرمانهای پدر شهید والامقامت، وجودی در حد یک نام کفایت میکند؟ برای چون منی هرگز چنین نیست. کجای اسلام گفته اراده و نظر یک نفر، به اراده و نظر یک ملت ارجح است؟ آن علی(ع) که شما از مقابل زادگاهش نامه نوشتید، علیرغم تمام عصمت و مشروعیتی که داشت، رای مردم را پذیرفت و خانه نشست. وای به حال یک غیر معصوم که خود را شیعه علی(ع) میخواند و عکس علی(ع) عمل میکند! حال به نظر شما، اگر کسی چنین کند، اسلامی عمل کرده؟ خیر! حتی اگر شهرت به اسلام نیز داشته باشد، عمل اسلامی نیست.
در جایی از این نامه، شما میرحسین موسوی را «رذل و خبیث» خواندهاید و همسرش را «لایق جایزه سکس و فلسفه» دانستهاید. واقعن فکر میکنید این خطابهها اسلامیست؟ موسوی، همان کسیست که توانست با درایت و تعامل با نیروهای متخصص، تا حد قابل ملاحظهای با بحران ناشی از جنگ تحمیلی که کشور را تهدید میکرد، مقابله کند. همان کسی که امام(ره) بیشتر از خیلیها به او اعتماد داشت و در اختلاف، رای به نفع وی صادر نمود. شاید یکی از علل هزینههایی که امروز میپردازد، کینهای چندین ساله باشد. پر واضح است هیچ منظر متعادل و حقیقت بین، این رفتار و گفتار را اسلامی نمیداند و بیشک، پدر بزرگوارتان نیز با این ادبیات همسویی و موافقت ندارد.
در جایی دیگر، شما خواستهای از آیتاللهلاریجانی داشتهاید که برایم قابل باور نبود این خواسته، از جانب کسی باشد که خود را روزنامهنگار میداند! شما از رئیس قوه قضائیه میخواهید «عدهای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بیبصیرت با رهبری عکس بگیرند»؟! نمیدانم تحصیلات شما در چه مقطع و چه رشتهایست اما مشخصن شما از وظایف قوا، حداقل قوه قضائیه بیاطلاعید. یا شاید اطلاع دارید و قصد شما تخریب جایگاه یکی از ارکان نظام است. واقعن تصور کردهاید قوه قضائیه به این اندازه بیمقدار است که آن همه وظایف خطیر را کنار گذاشته و مامور برای ممانعت از عکس گرفتن بگمارد؟! از فردا میتوانید از قوه قضائیه خیلی چیزهای دیگر هم بخواهید، مثلن . . . بگذریم!
در ادامه شما توهینی نثار سید محمد خاتمی کردهاید، رئیس پیشین جمهوری اسلامی ایران! یادتان که نرفته؟ از نظر شما، سکوت و کمرنگ بودن آقایخاتمی در واکنش به انتخابات مهندسی شده سال۸۸ وانمود کردن به پشیمانی است! و فرمودهاید «این اداها از نفاق این ملعون است نه از پشیمانی او»! به نظر نمیرسد ایشان مرتکب عملی ناشایست شده که نیاز به پشیمانی داشته باشد اما، در خصوص فحش شما باید عرض کنم اطلاق واژه«ملعون» اهانت به شخص سیدمحمدخاتمی محسوب نمیشود! این، توهین به ۲۱میلیون رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری بود که اگر عذر از خاتمی نخواهید، اشتغال ذمه شما در دِین این مردم همچنان پابرجاست. البته جا دارد تاکید کنم ایشان رابطه نسبی با رسولالله دارد! رابطه سببی هم ندارد که به این راحتی از نسبت ایشان چشم بپوشید! حتمن میدانید منظورم به کجاست؟ خانواده شهید همت را که از یاد نبردهاید؟!
برادر عزیزم
در این نامه به آیتاللهلاریجانی، شما بارها و بارها تقاضای اعدام آزادمردانی را داشتهاید که برای احقاق حقوق مردم، از آرامش و آسایش خود گذر کردند و فحاشیها و هتاکیهای امثال شما را به جان خریدند. البته طبیعتن وجود اینگونه افراد، به منافع برخی لطمات جدی وارد میکند اما، تعجب من از اینهمه علاقه شما به خون ریزیست! شما عملن همه افراد و گروههای همراه و همگام با انقلاب و امام(ره) را از صف انقلابیون خارج نموده و در ذهن خود اعدام کردید. میشود از خوارج را فراموش کرده و آن دسته از همراهان امام(ره) که امروز نیز هستند و شما و پشت پرده شما تاییدشان میکنید را نام ببرید؟ نام ببرید تا نخست ببینیم دایره نظام برای شما در چند نفر خلاصه میشود و سپس واضح شود شعاع این دایره چه کسانی، با چه سابقهای را شامل میشود! اینطور که هی حذف میکنید و باز حذف میکنید، بترسید از روزی که جامعه یا پشت پرده شما، همه یاران امام(ره) را محذوف بخواهند! آن روز، شاید شما هم بشوید یکی مثل امیرفرشاد ابراهیمی و یا شاید سعید امامی! آیا پند نمیگیرید؟ راستی، تندرویهای مسعوددهنمکی را که از یاد نبردهاید؟ حتی دهنمکی هم امروز فهمیده که جامعه، این نوع گفتار را بر نمیتابد و ظاهر کلامش را متحول کرده است.
حسین جان
شما که تاب سوت و کف زدن در روز عاشورا را ندارید، در عجبم چگونه تحمل خون ریختن در روز عاشورا برایتان دشوار نیست! واقعن فکر میکنید قبح کف و سوت، از قبح قتل در ماه حرام، خصوصن در این روز عزیز، بیشتر است؟ قتل مردمی که فقط میخواستند حقوق شرعی و قانونی خود را فریاد بزنند، آن هم با سکوت! قبحی فراتر از قتل در یک نزاع و یا هرگونه قتل عمدی دارد. کمی اندیشه کنید.
شما که تاب فیلتر شدن وبلاگتان را ندارید و از یک تلفن، که از فحوای کلام شما دوستانه بودن آن برداشت میشود، به این اندازه برافروخته میشوید و آزادی خود را مخدوش میبینید، بد نیست دقایقی خود را جای جوانانی بگذارید که یکی ۷سال، یکی ۱۰سال و دیگری ۱۵سال از بهترین سالهای عمرشان را لاجرم در زندان میگذرانند! شما ظاهرن به دوستان خود و در باطن به ضابطین پیغام دادید باید نام پدر بزرگوارتان را کامل بنویسند، باید بنویسند «شهید اکبر قدیانی». برخی از فرزندان شهدایی که مثل شما فکر نمیکنند، وقتی به مهندسی انتخابات اعتراض کردند، بدون این همه نرمی و نازکی که در مواجهه با شما وجود داشت، بازداشت شدند و در حکم جلب هیچ کدام هم ننوشتند «فرزند شهید فلانی»! چرا آن موقع صدای شما درنیامد؟ نکند خون شما رنگی دگر دارد به نسبت سایرین؟
چرا آن هنگام که به یاران راستین امام(ره) توهین و بی حرمتی شد سکوت کردید؟ یادتان رفته شبهایی که به منزل مهدی کروبی حمله شد و شما و هم سنگرانتان، با لبخند رضایت از کنارش گذشتید؟ اهانتها به میرحسینموسوی را از یاد بردهاید؟ خانه نشینی آیات عظام، منتظری و صانعی را چطور؟ سکوت در برابر ظلم ظالم نکنید که دامنگیر خودتان نیز خواهد شد و آن هنگام، شاید کسی برای فریاد رنج رفته بر شما باقی نمانده باشد از ظلم این ظالمان!
و کلام پایانی برادر
هرگز به سه کس نیافکند چشم خدا
آن مرد که کار اوست بیداد و جفا
آن کس که به بیدادگران داد مدد
وان کس که به بیدادگری داد رضا
راستی، دنبال تنوین نگرد؛ استفاده از نون به جای تنوین، به جهت نزدیکی به نوع نگارش اصیل فارسی است.
ارادتمند شما و آرزومند بهروزی برای ایران و همه ملت شریف ایران زمین
حجت نظری، فرزند سردار شهید حجت نظری
۱ نظر:
رنگ نیرنگشان نگیردتان
الحذر زین جماعت خناس
زدن سوت هتک حرمت بود
یا به ماه حرام قتل الناس
ارسال یک نظر