۱۳۹۰ اردیبهشت ۱۰, شنبه

آیا تجربه بنی‌صدر تکرار خواهد شد؟

غلامعلی رجایی

جناب آقای احسان رستگار از وبلاگ‌ نویسانی است که پیش از این خود را “احمدی نژادی” می دانسته و حالا دیگر نمی خواهد به این عنوان شناخته شود.

او در یادداشتی که در وبلاگش نوشته می گوید: “ما از اوّلش احساساتی بودیم، ولی احمدی نژاد هم از اوّلش اشتباهی بود”. .”ما احمدی نژادی های توّاب،قربانی صداقت و زودباوریمان شدیم”. ….

به گمان من مهم اقرار به اشتباه این دوستان نیست. به هر حال هرکس طبق تشخیصی که داشته به نامزد مورد علاقه خود رای داده است و از این جهت هرگز مورد سرزنش نیست.

مهم صداقتی است که در اظهارات این توابین دیده می شود.باید این صداقتها را پاس داشت.

خداکند روزی بیاید که در آن روز بر هم زنندگان مراسم ارتحال امام، حمله کنندگان به حسینیه جماران در شب عاشورا، پخش کنندگان شب نامه ها و به عبارتی هرزه نامه ها علیه آیت الله هاشمی در انتخابات نهمین دوره ریاست جمهوری و بعضی از دست اندرکاران انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری و..به خود بیایند و نادمانه از عملکرد خود سخن بگویند و در پیشگاه ملت بزرگ ایران از اشتباهی که کرده اند عذر تقصیر بخواهند .

من البته دکتر احمد ی نژاد را مانند نویسنده این سطورکذاب نمی دانم وهرچند خوشبختانه از آغاز به او و مشی او اعتقادی نداشته ام اما هرگز توهین به او و هر کس دیگر را روا ندانسته و نمی دانم.

این روزها زمزمه سوال ار رییس جمهور درمجلس مطرح شده و عده ای ازنمایندگان هم پای آن را امضا کرده اند.

اگر اتفاق دیگری ا زجنس اتفاق اخیر- برکناری وزیر اطلاعات – بیفتد که بعید نیست ممکن است جنس برخورد یا روی گردانی از رییس دولت توسط اصولگرایان لرزان در اعتقاد به احمدی نژاد! و بویژه مجلسیان بگونه دیگری باشد که در دهه ۶۰ شاهد آن بودیم.

این اتفاق هرچند ممکن است منتقدین یا مخالفین یا تائبین از ایشان را در داخل وحتی خارج خوشحال کند ولی از آنجا که برای کشور خصوصا با توجه به اوضاع حساس منطقه هزینه زیادی در بر خواهد د اشت باید رییس دولت را از راهی که می رود که غایت آن معلوم است هر چند قدری دیر شده است برحذر داشت و به تعبیری نجات داد.

چنین بنظر می رسد همانگونه که بنی صدر در دهه ۶۰ به هشدارهای امام درباره عدم دفاع ازمنافقین توجه ننمود و سرنوشت خود را با آنها گره زد و به میزان رای مردم به خود بعنوان یک پشتوانه مهم تکیه کرد ،اکنون هم رییس دولت در برابر سیل انتقادهای آشکار و پنهان مراجع علما و رهبری و.در باره بعضی مواضع خود و اطرافیان ذی نفوذش مانند مشایی و.ایستادگی می کند وحاضر است هر گونه هزینه ای را بپردازد.

با توجه به حادثه اخیر- عزل وزیراطلاعات توسط ایشان که با واکنش فوری رهبری و ابقای وی مواجه شد- آیا می توان انتظار داشت مشابه اتفاق بنی صدر برای آقای احمدی نژاد تکرار نشود؟هرچند حوادث چندسال اخیر نشان داده این امر بعید نیست اما باید به انتظارنشست.

به گمان من ابقای وزیر اطلاعات توسط رهبری در این جهت بود که این اتفاق تکرار تشود.

مجلس هرچند اکنون تقریبا در برابر مواضع رییس دولت منفعل است اما رنجیده است و اقدامات و مواضع او را رصد می کند و با توجه به اینکه آقای احمدی نژاد نشان داده در هر حال بر مواضعش خواهد ایستاد مدتی نخواهد گذشت که مجلس ناچار خواهدشد درجهت تحقق نظرات رهبری و دفاع ازحیثیت و شوون خود وارد مرحله ای دیگر شود.

متن کامل یادداشت احسان رستگار این است:


اگر این نوشته بوی احساسات می دهد، نه به این خاطر است که پای استدلالمان می لنگد؛ بلکه به این خاطر این گونه نوشته ام تا از این مرحله بگذریم و بفهمیم چگونه به این جا رسیدیم. مستند صحبت کردن بماند برای یادداشت های بعدی، این بار می خواهم بگویم چه بر ما گذشت که احمدی نژادی شدیم و حالا چه بر سرمان آمده که به سختی می توان باور کرد که سه بار به او رأی داده ایم! اگر از این متن دشمنان ما شاد می شوند، بروند به جهنم؛ ان شاء الله که خداوند از این واکاوی ها از ما راضی شود. وقتی شادی دشمنانی که از حمقاء هستند با شادی مردمی که عاشق آزادگی هستند هم زمان می شود، ترجیح می دهم حمل بر وزانت نظر مردم آزاده و آزاده دوست کنم تا دشمنان احمق. احمق ها این قدر از این قسم یادداشت ها خوشحال شوید تا از خوشحالی بمیرید.

ما ثبات شخصیت داشتیم! ما صداقت داشتیم! جسارت داشتیم! صفا داشتیم! وفا داشتیم! سه رأیی ها می فهمند چقدر سخت است سه بار به کسی رأی دهی و بعد دعا کنی که کاش می توانستی سه طلاقه اش کنی.

به قول شهید آوینی، ما از راه رفته می گوییم. ما تازه به احمدی نژاد رسیده نیستیم؛ ما نسلی هستیم که پیش از این که کنکور دهیم، به احمدی نژاد رأی دادیم. ما در هیاهوی جو و جنگ های تشکلی و حزبی عاشق احمدی نژاد نشدیم. ما احمدی نژاد را دیدیم، به فکر فرو رفتیم، ساده زیستی اش را دیدیم، به فکر فرو رفتیم، صفای ظاهرش را دیدیم، به فکر فرو رفتیم، افتادگی اش را دیدیم، صفا کردیم، لبخندش را دیدیم، صفا کردیم، نطقش را دیدیم، صفا کردیم. اما ناگهان مشایی را دیدیم، شک کردیم. نظراتش را شنیدیم، شک کردیم. حمایت های رئیس جمهور را دیدیم، شکستیم. بی تفاوتی های فرهنگی و به من چه، به تو چه ها را از زبان رئیس جمهور شنیدیم، شکستیم. کردان را دیدیم، به فکر فرو رفتیم، دفاع تمام قد رئیس جمهور از دروغ گویی و سند سازی کردان را دیدیم، شکستیم. انتقادهای مؤمن ترین و آزادترین نمایندگان از رحیمی را دیدیم، به فکر فرو رفتیم. حمایت احمدی نژاد از او را دیدیم، در خود فرو رفتیم و باز شکستیم. این ما بودیم که احمدی نژاد را به قدرت رساندیم، ولی او ما را شکست.

ما از اوّلش احساساتی بودیم، ولی احمدی نژاد هم از اوّلش اشتباهی بود. ما این قدر غرق در صفای احمدی نژاد شده بودیم، که وقتی سال ۸۴ گفت “مگه مشکل ما، موی جووناست، به من و تو چه …” گمان کردیم که منظورش موی پسران جوان است. این قدر خوش بین بودیم که احمدی نژاد را ندیدیم؛ آن کسی را دیدیم که احتیاج داشتیم و دوست داشتیم که ببینیم.

یادم هست که سال ۸۴ وقتی می دیدم که طرفداران آقای هاشمی بیانیه ی منسوب به همسر شهید رجایی علیه آقای احمدی نژاد را پخش می کردند، به خانواده و آشنایان می گفتم که “شهید رجایی فقط متعلّق به همسرش نیست که بیانیه دهد و بگوید از احمدی نژاد حمایت نمی کنیم. چه همسرش حمایت بکند چه نکند، ما از احمدی نژاد حمایت می کنیم. احمدی نژاد رئیس جمهور بعدی است. احمدی نژاد مانند رجایی متعلق به همه ی مردم است!!!” همان طور هم شد، ولی هیچ وقت باورم نمی شد آرزو کنم ای کاش از همان اول رأی نمی دادیم. آن موقع چه حرف های بی ربطی می گفتم؛ به هر حال ۱۷ سال بیشتر نداشتم.

کاری به کار کسی نداشتیم، سرمان به کار خودمان گرم بود. خیالمان راحت بود، ما رأیمان را داده بودیم. کشور را سپرده بودیم به کسی که به گمانمان اهلش بود. فکر می کردیم به کسی رأی داده ایم که امن و امان است و مأمن دردمندان. کمی گذشت، حرف هایی می شنیدیم از این طرف و آن طرف. احساس می کردیم احمدی نژاد مانند ناموسمان است و باید از ناموسمان دفاع کنیم. آخر آن زمان ها احساساتی بودیم. بعد هر چه گذشت، احساس کردیم مشکل از بدچشمان نیست، مشکل از ناموس خودمان است.

دیگران را نمی دانم ولی خودم احمدی نژادی ای بودم که با موج همراه نشدم، به حرف دلم گوش کردم و عقلم بر حرف دلم مهر تأیید زد و به احمدی نژاد رأی دادم. حداقل در ۸۴ چنین بود. داستان ۸۸ تفاوت می کرد. در ۸۸ ما دفع افسد از فاسد کردیم ولی به اشتباه؛ به جای رأی به رضایی به احمدی نژاد رأی دادیم تا آراء شکسته نشود و موسوی رأی نیاورد. ولی اشتباه کردیم؛ ماکیاولیستی عمل کردیم و فراموشمان شد که ما مکلف به انجام وظیفه هستیم و شرعاً و عقلاً باید فارغ از نظر دیگران، به اصلح رأی دهیم و بس. باقی داستان هر چه شود، خواست و رضای خدا در آن است.

احمدی نژاد برای ما سرابی بود که نه بهر رسیدن آب و نان به خود بلکه برای عدالت گستری برای همه به او رأی دادیم. احمدی نژاد برای ما سرابی بود که گول ظاهرش را خوردیم؛ یک سراب زلال و باصفا. ما هنوز هم مانده ایم که چگونه این قدر ساده لوح بودیم. ما احمدی نژاد را که می بینیم، می ترسیم از روزی که خودمان هم با صفایمان همه را به خود جذب کنیم و کم کم معلوم شود که این صفا، نه بهر نور باطن، بلکه از گریم و نورپردازی بوده است. ما دیگر نمی خواهیم مشرک باشیم، دشمن احمدی نژاد الزاماً دوست ما نیست، ولی لزوماً دشمنمان هم نیست.

برخی معتقدند که ما خودمان احمدی نژاد را بت کردیم و مشرک شدیم. بعضی می گویند خودمان احمدی نژاد را نُنُرَش کردیم و مانند بچه ی لوسی، هرچه خواست چه معقول و چه نامعقول برایش خریدیم و نیکی از حد و گذشت و او خیال بد کرد. ولی من به هیچ کدام از این ها معتقد نیستم. نظر بنده این است که احمدی نژاد باهوش است و این هوش در خدمت قدرت قرار گرفت. این هوش با صداقت زاویه پیدا کرد و باهوش ترین سیاست مداران را هم یکی دو سال از واقعیت شخصیتی او دور نگه داشت. ما قربانی احساسات پاکمان شدیم، قربانی صداقتمان شدیم و همه ی این ها الآن ما را پشیمان کرده و به این زودی هم پریشانی این پشیمانی دست از سر ما بر نخواهد داشت. نه تنها خودم، بلکه بسیاری از احمدی نژادی های سابق و آزادگان فعلی، در یک درس متفق القول هستیم و آن این است:

سیاست عرصه ی دل دادن و قلوه گرفتن نیست. سیاست عرصه ی دل باختن نیست. در سیاست نباید حالی به حالی شد. نباید تسلیم احساسات شد. سیاست نبرد عقل و احساسات است؛ با سنگین ترین بها، آموختیم که عقل، سالار احساساتمان باشد و پشت فرمان تصمیماتمان بنشیند. تعقّل، تفکّر، تدبّر؛ وقتی در سیاست از انسانی ترین و لطیف ترین وجه شخصیت ما انسان ها، یعنی عواطفمان سوء استفاده می شود، پس ما هم احساساتمان را تعطیل و منطق و مستندات متقن را جایگزینش می کنیم.

در «سنگ، کاغذ، قیچی» سیاست ایران، باید سنگ بود. نمی برد، ولی پاره هم نمی شود. نمی توان بر رویش نوشت، ولی شکسته هم نمی شود. آری؛ آن انتخابات اشتباه شاید ما را متصلّب و قلبمان را یخی کرده باشد، ولی از این به بعد تسلیم ظاهر حزب اللّهی نمی شویم و در مقابل ظاهر نه خیلی خزب اللّهی موضع نمی گیریم. فقط به این فکر خواهم کرد که شخصیت مورد نظرمان، چه کرده و چقدر ممکن است کذّاب از آب در نیاید و وعده هایش را عملی کند.

همان طور که شهید حمید باکری که سرنوشت رزمندگان پس از جنگ را به سه دسته تقسیم می کند، می توانیم احمدی نژادی ها را پس از آگاهی از شخصیت و عملکرد و اطرافیان رئیس جمهور، به پنج دسته تقسیم کنیم؛

دسته اول احمدی نژادی هایی هستند که اصلاً اعتقاد ندارند که اشتباه کرده اند و چون همواره احمدی نژاد را با فتنه گران و گزینه های بدتر مقایسه می کنند، هنوز به رأیشان می بالند.

دسته دوم کسانی هستند که برای زیر سؤال نبردن خود و اثبات ثبات شخصیتشان، بر اشتباهشان پافشاری می کنند و هم چنان مسیر حمایتشان از احمدی نژاد را ادامه می دهند تا به همه بگویند ما اهل اشتباه نیستیم.

دسته سوم کسانی هستند که می دانند که اشتباه کرده اند و دیگر از احمدی نژاد حمایت نمی کنند، ولی انتقاد هم نمی کنند. سعی می کنند حرفی نزنند که مبادا به کسی بر بخورد یا از میان دوستان قدیمی، احمدی نژادی یا بسیجی شان طرد شوند یا به قول خودشان دشمن شاد نشوند!

دسته چهارم که عتیقه هستند و باید به حال خود بگریند، جمعی هستند از طرفداران احمدی نژاد و حتی از دشمنان او که اکنون جذب کرامات جناب رئیس دفتر و بیت المال مردم -که اکنون در اختیارش هست و از آن بذل و بخشش می کند- شده اند و خود را به پول فروخته و از کسی که منفور مراجع عظام تقلید و نیز مطرود مقام معظم رهبری است، حمایت می کنند و به ازایش دستمزد می گیرند.

اما دسته پنجم کسانی هستند که احمدی نژادی بوده اند، سه بار هم او را انتخاب کرده اند، به دلیل اعتقادشان و از روی اخلاص هم او را برگزیده اند، ولی چون اکنون به اشتباهشان پی برده اند، نه تنها از وی حمایت نمی کنند، بلکه در جهت جبران حداقل اندکی از تبعات اشتباهات گذشته شان، مدام از احمدی نژاد انتقاد می کنند. این دسته که ما هم جزئی از آن هستیم، نه از غصه دق می کنیم و نه مأیوس می شویم. همان طور که حمایت را حق خود می دانستیم، اکنون هم انتقاد را حق خود می دانیم. ما دسته ای هستیم که چوب دو سر طلاییم و نسبت به فحش و کنایه های این طرفی ها و آن طرفی ها کرختیم. آن کاری را می کنیم که معتقدیم حق است؛ هر کس هر چه می خواهد بگوید.

"

۱۳۹۰ اردیبهشت ۱, پنجشنبه

دعوای احمدینژاد و رهبری

احمدی نژاد زیر بار نامه رهبری برای ابقای وزیر اطلاعات نرفت! زورآزمایی همچنان ادامه دارد! ---- احمدی نژاد نامه رهبری را نه حکم حکومتی بلکه تنها یک توصیه دانسته است. آنچه که در زیر می بینید عین مقاله اختصاصی محرمانه نیوز در باره نامه رهبری برای ابقای مصلحی است. بی هیچ توضیحی شما را به خواندن مقاله دعوت می کنم. از آنجایی که سایت در ایران فیلتر است عکس منبع خبر (محرمانه نیوز) در زیر اضافه شده است. وقتی اقتدارگرایان نامه توصیه آمیز رهبر معظم انقلاب به مصلحی را حکم حکومتی می خوانند! جریان اقتدارگرا که طی روزهای گذشته به شیوه های غیر اخلاقی در برابر تصمیمات دولت عدالت محور ایستادگی کرده است این بار نیز با تاسی بر همان شیوه غلط نامه توصیه آمیز رهبر معظم انقلاب به مصلحی را حکم حکومتی خواندند! به گزارش اختصاصی محرمانه نیوز؛ رسانه های جریان اقتدارگرا طی چند روز گذشته در جهت تحقق اهداف سیاسی خود علیه تصمیمات دولت خدمتگزار اقدام به انتشار اخبار دروغ و کذب کرده اند. در راس آن خبرگزاری فارس از روز یکشنبه با ادعای اینکه با حکم حکومتی رهبر معظم انقلاب و مولای مسلمین وزیر اطلاعات در سمت خود ابقاء شد در جهت تحقق اهداف خاص سیاسی خود حرکت کرد. دروغ پردازی خبرگزاری فارس از آنجایی شروع شد که این خبرگزاری روز یکشنبه 28 فروردین ساعت 21/20 با انتشار خبری مدعی شد که مصلحی با حکم حکومتی مولای مسلمین در سمت خود ابقاء شد! اما با توجه با تاریخ نامه منتشره از سوی مولای مسلمین رهبر معظم انقلاب که سی ام فروردین ماه را نشان می دهد اولین دروغ این جریان بر ملاء می شود. مولای مسلمین در نامه مبارک خود خطاب به مصلحی چند توصیه راهگشا برای اعتلای توان امنیتی کشور بیان داشتند. به محتوای نامه حضرت آقا در ذیل توجه کنید. بسم‌الله الرحمن الرحیم حجة‌الاسلام جناب آقای مصلحی دام توفیقه وزیر محترم اطلاعات استحكام و انسجام و روزآمدبودن دستگاه اطلاعاتی كشور یكی از پایه‌های مهم اقتدار نظام اسلامی است، لذا از شما میخواهم بیش از پیش در انجام مأموریتهای مهم داخلی و خارجی وزارت اطلاعات اهتمام به خرج داده و با سرمایه‌ی عظیمی كه آن وزارتخانه از نیروی انسانی توانمند و انقلابی و متدین و فن‌آوریهای روز برخوردار است و با حمایت دولت خدمتگزار و همكاری سایر نهادهای اطلاعاتی اجازه ندهید كوچكترین فترت و سستی در انجام وظائف قانونی آن دستگاه مهم پیش آید. برای شما و معاونان و مدیران محترم و همه‌ی فرزندان عزیز انقلابی‌ام در وزارت اطلاعات دعا میكنم. موفق و مؤید باشید. واکاوی نامه رهبر معظم انقلاب اسلامی خطاب به مصلحی رهبر معظم انقلاب و امام المسلمین نامه را خطاب به مصلحی به رشته تحریر در آورده اند نه خطاب به دکتر احمدی نژاد که بتوان آن را حکم حکومتی تعبیر کرد. ایشان در نامه خود خطاب به مصلحی توصیه می کنند که در ماموریت های مهم داخلی و خارجی اهتمام به خرج داده و اجازه ندهند که کوچکترین فترت و سستی در انجام وظایف قانونی آن دستگاه پیش بیاید. از نظر فقهی و حقوقی نامه رهبر معظم انقلاب حکم حکومتی محسوب نمی شود و تنها در جهت تقویت توان امنیتی کشور در باب توصیه به مصلحی ابلاغ شده است . نکته جالب در ادامه دروغ پردازی های جریان مخالف دولت این است که رسانه های منتسب به این جریان ساعاتی پیش مدعی شدند که حکم حکومتی رهبری عزیز در مورد مصلحی از اخبار 14 شبکه اول سیما پخش خواهد شد که این ادعای آنها نیز دروغی بیش نبود. در پایان به این جریان توصیه می شود دست از لجاجت و بد اخلاقی های رسانه ای و سیاسی خود علیه این دولت عدالت محور و منتخب ملت ایران بردارند و در راستای منویات رهبر معظم انقلاب در حمایت از اقدامات این دولت مردمی سیاست های خود را تدوین و تبیین کنند ؛چرا که ادامه این روند تنها باعث متضرر شدن آنها خواهد شد

دعای با مناسبت

اللهم اشغل الظالمین بالظالمین.

۱۳۹۰ فروردین ۱۸, پنجشنبه

پیام تسلیت وبلاگنویسان سبز به میرحسین موسوی:رسالت ما جز سرافرازی ایران نیست، می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم

جمعی از وبلاگ نویسان ایرانی با انتشار یک پیام واحد به صورت مشترک در وبلاگهای خود درگذشت پدر میرحسین موسوی را به وی تسلیت گفتند.

وبلاگ نویسانی که خواستار انتشار این پیام در وبلاگشان هستند می توانند متن زیر را عیناً در وبلاگشان منتشر نمایند:

به نام خدا

انا لله و انا الیه راجعون

ما همه از خداییم و به او باز میگردیم، با درود بر مهندس میرحسین موسوی رییس جمهور منتخب ملت ایران در انتخابات سال ۱۳۸۸ که برای احقاق حقوق مردم تسلیم مستبدین نشد و به زیر پرچم خود فروختگان نرفت و اکنون در بند استبداد و دژخیمان به ظاهر ایرانیانی به سر میبرد که هیچگونه ارزشی برای ایرانیان قایل نیستند و همچنین با درود فراوان به خانواده ی موسوی که در راه مبارزه برای آزادی مردم ایران از گزندهای گوناگون بی نصیب نمانده اند. ما وبلاگ نویسان سبز که با امکانات حداقلی خودمان و به درجات گوناگون در پی بیانیه ی شما مبنی بر گسترش آگاهی شروع به فعالیت و خبر رسانی و گهگاهی تحلیل و رایزنی در مورد مسایل خبری پرداخته ایم و همچنین در این راه برخی از ما از گزند نیروهای خود فروخته ی حکومتی هم بی نسیب نبوده ایم، درگذشت پدر گرامیتان مرحوم سید میراسماعیل موسوی را به شما و خانواده محترمتان تسلیت عرض مینماییم و از خداوند منان برای آن مرحوم طلب آمرزش و برای شما طول عمر با عزت روز افزون را طلب می کنیم.

میرحسین عزیز!

همه می دانیم که استبداد پایدار نخواهد بود و ما همگی تا روزی که ایران و ایرانی طعم آزادی را بچشد و خود را از بند خود فروختگان و دورویان رها ببیند پشتیبان شما هستیم و بدانید که رسالت ما هیچ چیزی بجز رسیدن به نقطه ی سرافرازی ایران و ایرانی نیست و همینجا اعلام می کنیم که با تمام وجود به کار خود ادامه خواهیم داد و همچنین صمیمانه صبر و استقامت شما را در مقابل سختی های موجود می ستاییم و بر خود می بالیم که در انتخاب خود اشتباه نکرده ایم.

جمعی از وبلاگنویسان سبز

"

۱۳۹۰ فروردین ۱۴, یکشنبه

نظام و منار جنبان


نظامی که امام خمینی رهبرش بود و ما بسیجی و رزمنده اش بودیم با انواع و اقسام سلاحها و تجهیزات نظامی و تهاجمات و موشک بارانها و توطئه ها  و ترورها و.......نه تنها به لرزه نمی افتاد که روز بروز مقتدر تر میشد.اما امروزه بنظر من نظامی که پایه هایش با برگزاری مراسم ختم یک پیرمرد 103 ساله به لرزه بیفتد دیگر نظام نیست بلکه منار جنبان است.
-----------------------------------------------------------------------
پ.ن:مراسم ختم مرحوم میر اسمعیل موسوی با تهدید مسئولین نظام لغو شد.!!!

شعر / دیده‌ام من که ماه می‌روید

صدیقه وسمقی

دیده آیا کسی که چوبه ی دار،

چوبه ی خشک دار گردد سبز؟!

دیده ام من قسم بر آن سر سبز

چوبه ها چون چنار گردد سبز

*

دیده آیا کسی که در شب تار

سبز گردد ز چوبه ی داری،

آفتابی، ستاره ای، ماهی؟

دیده ام من قسم به او، آری!

*

دیده ام من که ماه می روید

آفتاب و ستاره می روید

هر کجا ریخت خون پاک شهید،

لاله از سنگ خاره می روید

*

دیده ام من که دیو می شکند

مثل یک شیشه ی ترک خورده

زیر پای سکوت می ریزد

دیو بی رحم، زرد و پژمرده

*

دیده ام من بنفشه می روید

در دل برف، در دل سرما

یعنی ای دوستان سبز اندیش!

شد بهاران ز گرد ره پیدا

"