۱۳۸۹ بهمن ۳, یکشنبه

مولای من، آقای من، مهدی جان؛ سلام !

آنقدر از مولای غایب از نظر گفتند و گفتند، آنقدر مدعیان دروغین روایت جعل کردند، آنقدر دین فروشان حکایت تشرف نقل کردند، آنقدر دکانداران عرفان درمکاشفاتشان، مولایمان را تبلیغ کالای عرفان دروغین‌شان کردند، آنقدر زاهدان شب زنده دار خوابش را دیدندو معبران بارگاه تعبیر به خیر کردند که دیگر مردمان حق و باطل را گم کردند، سره از ناسره نشناسند، فرق اصل و بدل ندانند، لعل و خزف در برشان یکسان است. پس همه را به دور انداختند، همه چیز را منکر شدند، امروز اگر حجت حق، مهدی منتظر روحی له الفداء تکیه بر کعبه زند و با هزار معجزه آشکارفریاد ' ان بقیة الله ' سر دهد، این مردمان باور نمی‌کنند!

می‌خواستم چند سطری برای مولایم نامه بنویسم و درد دلی کنم، با خود گفتم، مگر او امام زمان من نیست، مگر او نمی‌بیند که چه می‌کشم، مگر نه این که ما را به امام زمانمان ارجاع داده‌اند، پس دردم را به خودش می‌گویم و از خودش جواب می‌خواهم.

کاغذ و قلمی برداشتم، مکثی کردم، عنوان نامه چه باشد؟ مگر نه این که او حجة الله است، خلیفة الله است، خلیفه رسول الله است، تنها مقام عظمای ولایت است، معظم است و معظم زاده، از سلاله اولیا ست، خاتم اوصیاست، منجی عالم است، منتقم زهرا و حیدر است، خونخواه حسین است، صاحب الامر است، از اصلاب شامخه و ارحام مطهره است، عین الله است، اذن الله است، ید الله است، سیف الله است، ولی الله است، او بقیة الله اعظم است، پس بالای نامه ام نوشتم:

" مقام عظمای ولایت، بقیة الله الاعظم، حضرت حجة ابن الحسن المهدی المنتظرروحی و ارواح العالمین لک الفداء " بعد خواستم نامه را آغاز کنم، دیدم نه، نمی‌توانم بنویسم، آخر جدش امیر مومنان علیه السلام فرمود : با ما چون سلاطین سخن نگویید" دیدم مولای من نمی‌پسندد که با قطاری از القاب بلند و بالا خطابش کنم، من هم با آن همه القاب دیگر نمی‌توانم درد دل کنم، کاغذم را عوض کردم و در حالی که اشک می‌ریختم و صدای مداح اهل بیت که خودمانی با مولایمان حرف می‌زد را می‌شنیدم، نامه را چنین نوشتم:

مولای من، آقای من، مهدی جان،سلام؛ پسر فاطمه، سلام؛ یادگار حیدر، سلام؛ منتقم حسین، سلام؛ پدر و مادرم به فدایت، سلام؛ جانم بقربانت، سلام؛

دل تنگ توست، کجایی؟ تا کی فراق؟ تا کجا حیرانی؟ تا کی بی کسی؟ تا کجا سرگردانی؟ مگر نمی‌بینی، با نام توچه ها که نمی‌کنند! راویان چه روایت می کنند ؟ عابدان چگونه عبادت می‌کنند ؟ شافعان که را شفاعت می‌کنند ؟ فقیهان مکتب نرفته دعوی فقاهت می‌کنند ! مراجع هزار هزار مرجعیت می‌کنند ! زاهدان تظاهر به زهد و ریاضت می‌کنند ! عارفان جعل معرفت می‌کنند ! مجاهدانِ خانه نشین لاف مجاهدت می‌کنند ! حافظان از دینی دگر حفاظت می‌کنند ! حامیان ازطاغوت حمایت می‌کنند ! معاشران با یاری دگر معاشرت می کنند ! مصاحبان با غیر مصاحبت می‌کنند ! دلبران با دیو خلوت می‌کنند ! تاجران خسران تجارت می‌کنند ! معامله‌گران غش در معاملت می‌کنند ! قاضیان به رشوه قضاوت می‌کنند! مجلسیان با دوزخیان مجالست می‌کنند! والیان به نیابت تو ولایت می‌کنند! حاکمان به حکم تو حکومت می‌کنند! امرا به اذن تو امارت می‌کنند! وزرا برای تو وزارت می‌کنند! مدیران در سایه تو مدیریت می‌کنند! حتی خائنان با نام تو خیانت می‌کنند! مزاحمان به نام تو مزاحمت می‌کنند! عشرتگران نیز با پول تو عشرت می‌کنند! جاهلان در کشور تو جهالت می‌کنند! و جانیان با اسم تو جنایت می‌کنند! و چون همه بد می‌کنند، شاکیان از تو شکایت می‌کنند! و این درد من است.

مولای من؛ تو از همگان پنهانی، اما همه اینها از تو خرج می‌کنند، ما تو را نمی‌بینیم و صدایت را نمی‌شنویم، اما این همه خواب و مکاشفه و روایت بر منبرها ز چیست؟ آقای من؛ دیروز جوانی برایم نامه نوشته بود، او بی کسی ام را به رخم کشید، او مرا یتیم یافته بود، نوشته بود، باشد می‌پذیرم که امام شما غایب است تا دشمنانی که اجداد طیبین و طاهرینش را کشتند او را هم نکشند، می‌پذیرم که مصلحت در پنهان بودن از انظار است، می‌پذیرم که تا یاور نداشته باشد قیامش بی‌معناست، می‌پذیرم که باید جامعه آماده ظهور شود و مردم او را بخواهند، اما چگونه است که ما باید برای ظهور او و آگاهی مردم تلاش کنیم و او که علم لدنی دارد، او که تفسیرقرآن امیرالمومنین علیه السلام را همراه دارد، او که ذوالفقار علی و عبای پیامبر(ص) را به یادگار دارد، او که خاتم ولایت بر انگشت دارد، چرا در هدایت ما کاری نمی‌کند، امروز که دنیای مجازی گسترده است، می‌توان پنهان بود و در دنیای مجازی معارف ناب نبوی و علوی را منتشر کرد، می‌توان بدون حضور و در فضای اینترنت پاسخ یاوه‌گویان را داد، می‌توان مدعیان دروغین را رسوا کرد، و من دیدم فقط و فقط می‌توانم دست به دامان خودتان شوم، من از شما جواب می‌خواهم، چه بگویم به جوانی که مرا به چالش کشیده است؟

مولای من چه می‌شد که در یک سایت، معارف ناب علوی از سر چشمه مهدوی منتشر می‌شد؟ دیگر همه مدعیان دروغین بساط خویش جمع می‌کردند و دکانشان می‌بستند، چه می‌شد که تفسیر قرآن مهدی زهرا در اختیار مردم قرار می‌گرفت، آنوقت دیگر هر کسی به خیال خود ره افسانه نمی‌زد.
آقای من دردی در سینه دارم که درمانش تویی تو.
والسلام علیکم و رحمة الله
سرباز کوچک سپاهتان
مهدی خزعلی
3 بهمن 1389

"

۲ نظر:

کامران گفت...

دوست عزیز اصلا امام زمان وجود خارجی ندارد. شما را سرگرم خرافات کرده اند.

مصطفی کولیوندی گفت...

اشکمو در آورد.
خیلی لطیف و زیبا بود.
تا حالا ندیده بودم کسی با عشقش اینطوری خلوت بکنه.
امیدوارم همیشه سبز باشی