۱۳۸۹ خرداد ۱۰, دوشنبه

لطفا لاریجانی را نخورید!......................ابراهیم نبوی


;لطفا لاریجانی را نخورید!......................ابراهیم نبوی"
.......حتما می خواهید بگوئید که چرا من حالا بعد از یک سال، تازه دارم به انتخابات اعتراض می کنم و حرف تقلب را می زنم. اتفاقا تمام مشکل مملکت همین است. کشورداری راه دارد. برای همه چیز راهی وجود دارد. می خواهید آدم بکشید، راهش معلوم است، ولی چرا به آدمی که کشتید اتهام می زنید که خودش خودکشی کرد، بعد هفته بعد می گوئید بی بی سی او را کشت، بعد از دو ماه می گوئید اصلا کشته نشد، و یک آدمی را می آورید توی تلویزیون و می گوید که من نداآقا سلطان هستم و کشته نشده ام، بعد از ده روز ادعا می کنید که نه تنها کشته شده بلکه شهید هم شده و انگلیس هم او را به شهادت رسانده و قاتلش هم یک مترجم است که دو سال از دست خودتان جایزه بهترین مترجم کشور را گرفته. خوب، رفیق جان! شما به ما حق نمی دهید بعد از یک سال هنوز سووال مان همان باشد که بود.

مردم پرسیدند "رای ما کو؟" گرفتید و زندانی شان کردید. باز هم پرسیدند "رای ما کو" این دفعه با گاز اشک آور بهشان حمله کردید. بعد پسر رفیق خودتان پرسید "رای ما کو" اینقدر کتکش زدید که مننژیت گرفت و به دلیل شکستگی استخوان ضربه مغزی شد و بشهادت رسید. بالاخره رئیس مجلس خبرگان مملکت هم در نماز جمعه پرسید "رای ما کو؟" او را هم از خواندن نماز محروم کردید و اگر زورتان می رسید مثل بریا و استالین کلا از تاریخ انقلاب محوش می کردید. حالا می گوئید مملکت "با تنگ نظری داره نمی شود؟" چه ربطی به تنگ نظری دارد؟ اصلا بحث نظر نیست. بحث این است که جمع عدد هشت باضافه عدد چهار در هیچ حالت عدد 63 نمی شود. این ربطی به نظر ندارد. مثل این می ماند که ساعت نه صبح شما بگوئید به نظر شورای نگهبان ساعت چهار عصر است و هر کسی برخلاف این حرف بزند، مخالف امنیت ملی است و بیچاره ابطحی را هم وادار کنید اعتراف کند که هر روز از ساعت هشت صبح تا ده شب، چهار عصر است.

عزیز من، قربانت گردم!

یک سال است داریم سووال می کنیم که " رای ما کو؟" و شما به جای اینکه مثل آقاها، تمیز و مرتب، بگوئید که ما دزدیم، رای تان را دزدیدیم و بروید گم شوید، یا کتک می زنید، یا بطری های اضافی را مصرف می کنید، یا ملت را دراز دراز می برید کهریزک، پهن پهن برمی گردانید. یک جمله جواب بدهید. بعد از یک سال دهان آن جوانبخت فلسفه خوانده نابغه ریاضی ادبیات دان رسانه شناس، باز می شود و می گوید " با تنگ نظری نمی شود حکومت کرد." والله ما شرح صدر و وسعت مشرب نمی خواهیم، خواسته ما بسیار مشخص است، یا دولت قبول کند در انتخابات تقلب کرده و به ملت هم بگوید همین است که هست، دلم خواست. یا یک جوری تقلب کند که اگر ما رفتیم توی خانه و زن و بچه مان گفتند خاک بر سر بی غیرت تان که جلوی چشم تان تقلبی به این گندگی کردند و سرتان را انداختید مثل گاو پائین و هیچ حرفی نزدید، یک جوابی بتوانیم به آنها بدهیم. یا اینکه دور از جان، دور از جان، تجدید نظری بکنید. اصلاحی بکنید. البته من در این مورد اصراری ندارم. همه حرف من این است که چرا شما فکر می کنید مشکل از تنگ نظری است؟ یک وقت در یک جمع صد نفره، تنگ نظری حاکم است، به همین دلیل نظر هشت نفرشان تائید نمی شود و آنها را کنار می گذارند، این می شود حذف به دلیل تنگ نظری، ولی یک دفعه از جمع صد نفری حکومتگران، هشتاد نفر را می گذارند کنار، یعنی همین که در سال گذشته اتفاق افتاده، این دیگر اسمش تنگ نظری نیست، این اسمش قتل عام است، یا در شکل محترمانه اش کودتا.

من از شما خواهش می کنم یک بار دیگر فکر کنید، پنجاه درصد مردم ما اصولا به دلیل داشتن اندیشه های سکولار یا مخالف انقلاب، طبیعتا از نظر دادن محرومند، قبول می کنیم که این واقعه مولمه هر چند دردناک، ولی موجود است. در میان آن پنجاه درصد دیگر هم سی درصدشان مثل آقای خاتمی و موسوی و کروبی فکر می کنند یا اگر بناباشد انتخابی بکنند، آنها را انتخاب می کنند. فرض کنیم " تنگ نظری" یعنی اینکه این سی درصد را بگذاریم کنار. البته به این کار نمی گویند تنگ نظری، می گویند کودتا، ولی فرض کنیم اسمش شده باشد تنگ نظری، قبول! ولی خودتان می دانید که در دولت حاکم حتی طاقت تحمل نیروهای موتلفه که جملات شان با آقای احمدی نژاد فقط در حد "حرف ربط" و "حرف اضافه" فرق دارد، هم راهی ندارند. حذف آنها که دیگر تنگ نظری نیست. بگذارید آنها را هم چشم پوشی کنیم.

خود شخص شخیص حضرتعالی در سیاست خارجی دولت نهم فعال بودید، آدم مهمی هم بودید، دویست بار هم با سولانا شام خوردید. یادتان رفته که درست زمانی که از هتل بیرون آمدید که بروید رستوران با سولانا شام بخورید به شما تلفن زدند که جز سلام و احوالپرسی حق زدن هیچ حرفی را نداری؟ بیچاره سولانا، دو ساعت هی با دستمال سفره بازی کرد، هی با چنگالش ور رفت، اما دریغ از یک کلمه. آنوقت ایراد می گیرید که چرا شاه ملعون خدابیامرز برای ناهار از رستوران ماکسیم پاریس غذا می آورد؟ آن خدابیامرز حداقل غذا می آورد و می خورد، شما که با پول مملکت می رفتید اروپا، هزینه رستوران را هم می دادید، غذا هم نمی خوردید. وقتی خودتان هم شامل تنگ نظری هستید، دیگر چه می ماند برای دیگران؟ حالا لاریجانی هم بدرک، کابینه نهم را نگاه کنید، شصت درصد کابینه که نه تنها تفاوت نظر با آقای احمدی نژاد نداشتند، بلکه اصلا نظر نداشتند، در عرض سه سال از کابینه حذف شدند. این هم بخاطر تنگ نظری بود؟ دولت های جهان بارها می شود که افرادی را تصفیه می کنند، ولی معمولا هفتاد درصد حکومت، سی درصد را تصفیه می کنند، کجا شنیدیم که سی درصد حکومت هفتاد درصد آن را تصفیه کند؟

البته ممکن است بگوئید که اتفاقا شما هم دارید حرف مرا می زنید. چه خوب! همین که شدیم دو نفر خودش جای شکر دارد، ولی این جمله چه بود که فرمودید "نظام در حوادث پس از انتخابات صبورانه و مشفقانه عمل کرد"؟ من نمی فهمم مشفقانه چیست یا شما معنی آن را فراموش کردید؟ تا آنجا که می دانم شفقت یعنی مهربانی و صبر یعنی تحمل کردن. بگذارید برایتان چند مثال بزنم تا ببینیم که نظام در حوادث بعد از انتخابات تا چه حد مشفقانه و صبورانه عمل کرد. مثال اولم در مورد دستگیر شدگان روز 22 خرداد است. می دانید که در روز 22 خرداد حدود شصت نفر از اصلاح طلبان قبل از اعلام نتایج آرا دستگیر شدند، بعدا برخی از این افراد متهم شدند که در حوادث روزهای بعد، که اکثرا زندانی بودند، نقش داشتند. یعنی افرادی سه ساعت قبل از اینکه جرمی اتفاق بیافتد، به فرض اینکه اصلا جرمی اتفاق افتاده دستگیر شدند، نیروهای واکنش سریع آمریکا هم با این سرعت عمل نمی کنند، کجای این کار صبوری است؟ لااقل می گذاشتید مخالفت کنند بعد دستگیر می کردید، شاید مخالفت هم نمی کردند. شفقت تان هم ما را کشته است.

یک راهپیمایی رخ داد، سه میلیون نفر در آن شرکت کردند، یک شعار هم داده نشد، ملت هم تمیز و مرتب آمدند و رفتند، بعد توی کوچه و گوشه خیابان عده ای کشته شدند. این همان صبوری و شفقت است؟ شفقت همین است که پسر آقای روح الامینی که حداکثر جرمش این بود که در یک تظاهرات شرکت کرده بود، آنقدر بزنند تا بمیرد، بعد پدرش را بیاورند تا جلوی آقای خامنه ای از مرگ فرزندش ابراز رضایت کند. این کار را کدام موجود بیرحمی در جهان کرده بود که موجودات شفیقی مثل شما کردید؟ اگر شفقت و صبوری این است، بیرحمی و شقاوت کدام است؟ فقط لازم است حتی یک نفر را اسم ببرید که در سه ماه اول اعتراضات خیابانی دست به چوب و سنگ برده باشد. دادستان محترم برکنار شده، برای اینکه نشان بدهد که تروریست ها در خیابان تظاهرات می کردند، سه نفر از اعضای یک گروه دیگر راکه سه ماه قبل از انتخابات دستگیر شده بودند، به دادگاه آورد و یکی از آنها اعتراف کرد که قصد داشت کوکتل مولوتف درست کند و موفق هم نشده بود. واقعا معنی شفقت که می گویند همین است؟ شفقت یعنی مهربانی، همان چیزی که باعث شد کسی مثل نوری زاد بخاطر فرزندش، به دلیل شفقتی که داشت، تاوان فرزندان همه را بدهد و کسی مثل کلهر بخاطر ایدئولوژی و قدرت حاضر شد فرزندش را قربانی کند، چون شفقتی در او وجود نداشت. جالب این است که دوستداران شفقت و مهربانی از هاشمی رفسنجانی می خواهند که پسرش را تحویل حکومت بدهد که در کهریزک کارش را بسازند و لابد اگر این کار را بکند، معلوم می شود موجود شفیقی است.

آقای لاریجانی

حرف های خنده دار زیاد زده اید، وقتی می خوانم که می گوئید " افکار انقلاب اسلامی طوری است که همه می توانند در آن فعالیت داشته باشند." و یاد موسوی و کروبی و خاتمی و صانعی و هاشمی و بهشتی و الویری و آرمین و تاج زاده و هزاران زندانی می افتم که بخاطر تفاوت نظر با دولت و رهبری به زندان رفته اند یا از فعالیت برکنار شده اند، از این حجم وسیع طنزگوئی شما قاه قاه به خنده می افتم. و علاوه بر همه اینها از اینکه احتمالا باهنر هم تا یکی دو ماه دیگر به عنوان جاسوس اسرائیل و نماینده جرج سوروس در تهران تحت تعقیب قرار بگیرد ناراحت خواهم شد ولی تعجب نخواهم کرد.

آقای لاریجانی عزیز!

به جواد آقا سلام برسانید و بگوئید که من با وجود اینکه ایشان خیلی دروغ می گوید ولی به دلیل اینکه خدمات بسیاری به توسعه علمی و ارتباطی کشور کرده، دوستش خواهم داشت. به شما هم علاقه دارم، راستش فکر می کنم اینقدر گرفتار هستید که وقت نمی کنید روی حرف هایی که می زنید فکر کنید، وگرنه نمی گفتید که "اگر تمام جريانات و گروه‌ها نظامات قانوني را بپذيرند و رقابتي سالم داشته باشند كشور هيچ مشكلي با آنها نخواهد داشت، چرا كه نظام هم به دنبال ايجاد فضاي سالم براي رقابت است و كشور به دنبال محدودسازي نيست." من این جمله شما را با آب طلا نمی نویسم، چون می ترسم بعدش دلم نیاید آن را دور بیاندازم، با همان خودکار می نویسم و می گذارم روبروی خودم تا یادم نرود که آدمها وقتی تصمیم می گیرند خودشان را گول بزنند، به چه موجودات بامزه و شیرینی تبدیل می شوند.

آقای لاریجانی عزیز!

یکی از دوستانم تعریف می کرد که آقای حداد عادل در یکی از جلسات رسمی شورای تشخیص مصلحت نظام درباره آقای احمدی نژاد گفته است، "من شارلاتان تر از احمدی نژاد آدمی در زندگی ام ندیده ام" و من تقریبا مطمئن هستم که هم صفت مذکور زیبنده احمدی نژاد است، هم حداد عادل قدرت درک این موضوع را دارد هم راوی شیعه امامی است. یادم می افتد به زمانی که "تروتسکی" بیانیه کلمانسو را در سال 1927 نوشت و بعد از آن از حکومت شوروی توسط استالین بیرونش کردند، در حالی که به گفته لنین و بنا به وصیت او حق بود که

"

به ” آقـا” نامه بنویس و درخواست عفو کن !

;به ” آقـا” نامه بنویس و درخواست عفو کن !"
هفته پیش دادستان تهران در دیدار با محمد نوری‌زاد و خانواده‌اش از آزادی قریب‌الوقوع این جهادگر و نویسنده دربند پس از گذشت بیش از ۵ ماه بازداشت خبر داده بود. وعده ای که هنوز تحقق پیدا نکرده است.

به گزارش تحول سبز و به نقل از کلمه ، دادستان در آن دیدار به خانواده نوری زاد اعلام کرده بود که وی ظرف یک هفته آزاد خواهد شد، به شرط آنکه آنها در طول این یک هفته سکوت پیشه کنند و از اطلاع‌رسانی بپرهیزند.

اکنون بیش از یک هفته از آن دیدار و وعده ها می‌گذرد و از آزادی خبری نیست. جالب اینکه همان روز شایعه آزادی محمد نوری‌زاد به دروغ دربرخی سایت‌های حامی دولت و وابسته به نهاد های خاص منتشر شد.

متن پیش رو شرحی است از محمد نوری زاد درباره دیدار او با دادستان تهران و آنچه بین آنها گذشته است. متن یادداشت محمد نوری زاد که در اختیار “کلمه” قرار گرفته است به شرح زیر است:

مرا با چشمان بسته به هر سو می‌برند. وقتی داخل اتاق شدم، مردی چهل پنجاه ساله در یک سر میزی دراز، نشسته بود. لبخندی زد و سر دیگر میز را نشانم داد، نشستم و بعد از سلام و علیک معمول؛ گفت: آقای نوری‌زاد اصلاً دوست نداشتم تو را اینجا ببینم، چرا باید تو اینجا باشی؟ گفتم: اینجا خانه‌ی من است. من خودم را اینجا صاحب خانه می‌دانم، نه یک جانی نابکاری که برای تادیب و تنبیه به اینجا آورده‌باشندش.

گفت: این روزها خیلی داری شلوغ می‌کنی. نگهبان برای من نوشته و از تو شکایت کرده که با مشت به صورتش کوبیده‌ای و پیراهنش را پاره کرده‌ای! گفتم: تفاوت من زندانی با همان نگهبان در این است که نامه‌ی او، ظرف دو روز به دست شما می‌رسد، اما نامه‌ای که من یک ماه پیش از داخل سلول خود برای دادستان نوشته ام به دست او نرسیده است.

مردی که روبرویم نشسته بود، برای خاراندن صورتش مچ قطع‌شده‌اش را بالا آورد و به صورتش کشید. آنجا بود که دانستم کسی که مقابلم نشسته و از اقتداری دماوندگون برخوردار است، دادستان تهران، آقای جعفری دولت آبادی است. شنیده بودم که دادستان تهران، یک دستش را تا مچ، در جبهه جاگذاشته است.

گفتم: شما باید آقای جعفری باشید. گفت: بله. گفتم: به اسم هواخوری، مرا از سلولم بیرون بردند و در غیاب من، به داخل سلول من رفته‌اند و نوشته‌ها و وسایل شخصی مرا برداشته و برده‌اند. لیستی را که جلویش بود ورق زد و گفت: چرا باید روی زیرپیراهنی‌ات بنویسی: «ما زنده‌ایم، پس زندگی می‌کنیم.» گفتم: این جمله‌ی ساده قرار است کجای دستگاه اطلاعاتی و امنیتی کشور ما را به لرزه اندازد؟


گفت: آدم را یاد سخن دکارت می‌اندازد که: «من اعتراض می کنم، پس هستم!». گفتم: دوستان شما دو نوشته‌ی مرا از میان وسایل شخصی‌ام برداشته و برده‌اند. شما از طرف من وکیل، این نوشته‌ها را مطالعه کنید و آنها را به اهلش برسانید. عنوان نوشته‌ی اول «راز عرعر الاغ» است و نوشته‌ی دوم «نامه‌ای به نمایندگان مجلس.» من کاری به نوشته‌ی اول ندارم که مخاطبش وزارت اطلاعات است، اما نامه به نمایندگان را بدهید به دست آقای لاریجانی رئیس مجلس تا برای نمایندگان و مردم تکثیر و منتشر کند.

گفت: من با مجلس کاری ندارم، اما چرا نامه‌ای به آقا (رهبر) نمی‌نویسی؟ اگر بنویسی ما خیلی زود از طریق آقای لاریجانی قوه‌ی قضائیه، آن را به دست آقا می‌رسانیم. یک تقاضای عفو هم در آن باشد خیلی بهتر است. گفتم: من تقاضای عفو نمی‌کنم؛ چراکه معتقدم خطایی مرتکب نشده‌ام. مشکل نوشته‌های من در این است که کسی از زاویه‌ی خیرخواهی، به آنها نمی‌نگرد. مثل همین حالا سه روز اعتصاب غذای خشک کرده‌ام، چرا؟ چون مخاطبی پیدا نمی‌کنم که در جایگاه قانون، قانون را رعایت کند. خندید. از واژه‌ی اعتصاب خنده اش گرفت. صمیمانه گفت: نه آقای نوری‌زاد، اعتصاب نکن. گفتم: مرا از بند ۲۴۰، از سلولی که در آن حمام و دستشویی بوده، به بند ۲۰۹ منتقل کرده‌اند؛ به سلولی که هیچ امکاناتی ندارد با هوایی داغ. و من هر چه درخواست کرده‌ام می‌خواهم افسر نگهبان را ببینم، اهمیتی نمی‌دهند و وقتی به عنوان اعتراض، بر در سلول خود می‌کوبم، در باز شده و افسر نگهبان با من درگیر می‌شود، یکدیگر را خبر می‌کنند و پنج نفری مثل پرکاه مرا از زمین بلند کرده و محکم به زمین می‌کوبند. سرم به شدت به زمین می‌خورد. دو کتفم آسیب می‌بیند، بینایی چشمم تحلیل می‌رود. سردرد شدیدی عارضم می‌شود.

گفتم: اینطور سردردها به تهوع می‌انجامد. حرف مرا تایید کرد. اما مرتب اصرار داشت که اعتصابم را بشکنم. گفتم: آقای جعفری، من در اعتصابم مصممم. امروز سه روز است که در اعتصاب به سر می‌برم و به سختی خودم را به اینجا رسانده‌ام. یک لیوان آب، یک حبه قند نخورده‌ام. رادیولوژی اوین از سرم و از دو کتفم عکس گرفته. ممکن است چیزی در این عکس‌ها نباشد، اما من به خاطر بی قانونی دوستان شماست که اعتصاب کرده‌ام و خود را به مخاطره انداخته‌ام. شما، چهار روز دیگر جنازه‌ی مرا از سلولم بیرون خواهید کشید. گفت: درست نیست که تو با دست خودت، خودت را به کشتن بدهی. گفتم: چرا امام حسین این کار را کرد؟ گفت: آنجا یزید در مقابلش بود. گفتم: هرکجا قانون نباشد، پای یزید در میان است؛ مثل دستگاه قضائی ما که معتقدم هیچ ربطی به اسلام ندارد.

شما پالیزدار را دستگیر می کنید و به زندان می اندازید و افرادی را که او افشا کرده، آزاد گذارده‌اید. شهرام جزایری را به زندان می‌اندازید و آقای [...] را که با استفاده از رانت، صاحب چندصد میلیارد تومان ثروت است، تا وزارت بالا می‌برید. گفتم: این دستگاه آن‌چنان فشل و از ریخت افتاده است که مسئولی مثل [...] به راحتی ملعبه‌ی آدم‌های زیرک می‌شود و از طریق راننده و دامادش، پوست از تن عدالت می‌درد. گفت: همین آدمهای زیرک دویست میلیون تومان خرج حسینیه‌اش کرده اند. گفتم: من هم شنیده‌ام. اما شنیده‌ام یک ویلا به راننده‌اش داده‌اند و امضاهای بسیاری از او گرفته‌اند. شما در مقام دادستان، شهامت اعتراض ندارید، چرا؟ چون به این میز و ترفیع خود محتاجید. گفت: این‌طور نیست، من یک جانبازم. گفتم: باشید، مگر علاقه به ترفیع، جانباز می‌شناسد؟ چرا اعتراض نمی‌کنید؟ مگر قاضیان نالایق و ناعادل در این دستگاه کم‌اند؟ گفت: هست، اما در مسیر کار من نیست. گفتم: چرا استعفاء نمی‌دهید؟ گفت: هستم تا مگر کاری بکنم. گفتم: همه به همین نحو عمل خطای خود را توجیه می‌کنند. گفتم: اکثر ارگان‌های ما آلوده هستند به رشوه و قاچاق و شما جرات برخورد ندارید. اکثراً قانون را دور می‌زنند. اما شما مرا به خاطر حقیقت‌گویی و دلسوزی به زندان انداخته‌اید و اجازه داده‌اید بازجوهای بی‌سواد و فحاش مرا بزنند و به ناموس من توهین کنند. اما کسانی‌که از رانت‌های اقتصادی و اجتماعی بهره برده‌اند آزادند. و شما جرات دستگیری آنان را ندارید. گفتم: عدالت در دستگاه قضائی ما بیشتر یک شوخی بزرگ است. من به خاطر نقد این عدالت بیمار، در زندانم و عاملان بیماری دستگاه قضایی و امنیتی و اقتصادی آزادند و حمایت می‌شوند.

دادستان در کمال صبوری به سخنان من گوش سپرد و سرآخر داستان نامه به رهبر را تکرار کرد. گفتم: می‌نویسم اما آن‌گونه که خود می‌خواهم. گفت: بنویس.

کاغذ و قلم آوردند و من در حالی که از سه روز اعتصاب، سخت در رنج بودم، نوشتم “… اگر کسی به زباله‌های شهر کربلا اعتراض کند و به زوار سیدالشهدا با صدای بلند بگوید امام حسین اسوه‌ی نظافت و پاکیزگی است و این همه آلودگی برازنده‌ی امام نیست و امام به شدت رنج می‌برد و ناراحت است، آیا مجرم است؟ باید او را بگیرند و به زندان بیندازند؟ اکنون این وضع، حکایت من است. من این همه زشتی و نازیبایی را برازنده‌ی انقلاب نمی‌بینم. انقلابی با آن‌همه هزینه و زحمت. من در اوین با هتاکی بازجوهای بی‌سواد و ضرب و شتم آنان مواجه شده‌ام. بازجوهایی که به قبیح‌ترین روش‌ها از متهمان اقرار می‌گیرند. با کثیف‌ترین رویه. و با زدن‌ها و فحش‌ها و تحقیرهای پلید. خیلی دوست داشتم در یک ملاقات حضوری کهریزک دوم را به شما معرفی کنم و از فجایع رفتاری کسانی بگویم که ادعای سربازی امام زمان را دارند…”

نامه را تا نکرده به دست دادستان تهران سپردم. و در کاغذی مجزا برای او نوشتم: وقتی حکم دادگاه من رسماً اعلام شده، چرا باید مرا در زندان اطلاعات نگهداری کنند؟ و از او درخواست کردم مرا به زندان عمومی منتقل کند. اکنون که این نوشته را می نویسم در بند عمومی‌ام. در اندرزگاه شماره ۷، سالن ۵٫

محمد نوری زاد
"

۱۳۸۹ خرداد ۸, شنبه

کشور با آزادی وعدالت اداره می شود نه با زندان اوین

کشور با آزادی وعدالت اداره می شود نه با زندان اوین;: "
« ما که نمی خواستیم فقط حکومت تشکیل بدهیم و به نام اسلام چهارچوبی تعریف کنیم ولی از محتوا خالی باشد و از آرمان ها و آرزوهایی که برامده از مکتب و اعتقادات ما بود هیچ نشانی نداشته باشد.اگر قرار باشد که نظام باقی بماند ولی با پر کردن زندان ها یا با زدن و گرفتن دانشجویان و کارگران مسلمان،هنرمندان و سینماگران و روزنامه نگارن آیا می توان از چنین نظامی در جهان دفاع کرد؟»
به گزارش خبرنگار «کلمه»، اینها سخنان نخست وزیر دوران دفاع مقدس در میان جمعی از زندانیان سیاسی قبل از انقلاب است. زندانیانی که به تعبیر موسوی در فضایی مجاهده کردند که دورنمایی از آینده وجود نداشت و آنچه بود تنها احساس وظیفه انسانی و خالص افراد بود. فضایی که در آن تمام تلاش ها توام با آرزو برای ارزش ها و حاکمیت اسلام و یا ویژگی های یک جامعه سالم صورت می گرفت.موسوی در این دیدار گفت: ابتدای انقلاب نیز با همین فضا شروع شد.
اگر چارچوب های کلی حفظ می شد ایران به سمت خوبی حرکت می کرد
او منکر اشکالات آن دوران نیست چه اینکه «هیچ نظامی بدون اشکال نیست» اما وی معتقد است: اگر چار چوب های کلی حفظ می شد ایران ما به سمت خوبی حرکت می کرد.
نخست وزیر امام(ره) با اشاره به نزدیکی ایام رحلت امام خمینی تشییع جنازه بی نظیر و تاریخی ایشان که میلیون ها نفر در آن حضور داشتند را نشانی از پشتیبانی یک ملت از انقلاب و آنچه که در ۱۰ سال اول انقلاب افتاد دانست و گفت: بدون اینکه بخواهیم برخی اشکالات را نادیده بگیریم اما این موضوع نشانی از تحقق بسیاری از ارزش ها بود.
جبهه ها نشانی از حقانیت راه بود
نمی توانیم جواب نسل جوان را بدهیم چون انقلاب به بیراهه رفت
مدیر اجرایی کشور در دوران ۸ سال دفاع مقدس گفت: همیشه نظام های مختلف یکسری شاخص ها را برای بیان موفقیت خود ارائه می دهند. مثل تولید ناخالص ملی، تولیدثروت و یا در ابعاد غیر مادی مانند تحصیلات، شاخص کرامت انسانی و… که کم و زیاد آن معنا دار است و درجای خود قابل بحث. ابتدای جنگ خیل عظیم انسان های نورانی و ایثارگر که انقلاب برای ما به ارمغان آورده بود شاخص و نشانه ای بر حقانیت نظام ما بود. جبهه ها را همیشه نشان حقانیت راه خود می دانستیم و نیز علامتی از اینکه نظام در راستای آرمان هایش موفق بوده است. اما متاسفانه کم کم انحراف پیدا شد و در این سال های اخیر نیز مشکلات بسیاراساسی پیدا کرده ایم به گونه ای که امروز نمی توانیم جواب نسل جوان را بدهیم و حتی هنگامی که برایشان توضیح دهیم که اول انقلاب چه اهدافی مطرح بود و بعد از انقلاب چه تغییراتی در کشور رخ داد باز هم نمی توانیم قانعشان کنیم. دلیل آن هم چیزی نیست جز بیراهه رفتن ما.
اتفاق های حیرت آور نمایشگاه کتاب امسال را مقایسه کنید با…
موسوی در تشریح فضای قبل از انقلاب در مقایسه با بعد از آن با ذکر مثالی گفت: پیش از انقلاب آزادی نبود. عناوین کتاب های چاپی و کتاب های اساسی بسیار کم بود و به صورت زیرزمینی دست به دست می چرخید. اما پس از انقلاب نمایشگاه کتاب برپا شد تا نشان داده شوداین نظام، معتقد به برخورداندیشه هاست و به واقع یک انقلاب فرهنگی شکل گرفته است. اما در همین یک مورد آنچه می خواستیم را مقایسه کنید با اتفاقات حیرت آور نمایشگاه کتاب امسال که حتی برخی از رساله ها و کتاب های مراجع را جمع کردند. غرفه کتابهای شهید بهشتی که خود از پایه گزاران نظام هست را حذف کردند و محدودیت مثل همیشه دامن ادبیات و کتاب های علوم انسانی را گرفت و اینها تنها علامت هایی کوچک در دوری از آرمانهای انقلاب است.
نظام در حال حرکت به سمت تک صدایی است
تک صدایی منجر به استبداد و دیکتاتوری می شود
موسوی باهشدار نسبت به تداوم این روند خاطرنشان کرد: نظام در حال حرکت به سمت تک صدایی است به طوری که هیچ اندیشه دیگری را تحمل نمی کند. تک صدایی خود منجر به استبداد و دیکتاتوری می شود و هیچ کس نیست که نداند اضافه بر استبداد و دیکتاتوری تک صدایی مهم ترین عامل بازدارنده توسعه است.
سیاست هایی که شفافیت و گردش آزاد اطلاعات را هدف گرفته است
میرحسین موسوی تاکید کرد: آنچه اکنون می بینیم سیاست هایی است که شفافیت و گردش آزاد اطلاعات را هدف گرفته است و تعجب آور نیست که در کشور ما مساله فساد و دروغ و خود رایی درحال گسترش است، چرا که اگر اندیشه آزاد نباشد در فضای تک صدایی این مسایل طبیعی است.
جنبش سبز برای آزادی و عدالت است
زمانی آرزو داشتیم جشن بستن زندان اوین را بگیریم اما…
مهندس موسوی در بخش دیگری از سخنان خود به بیان نسبت جنبش سبز و آرمانهای انقلاب پرداخت و گفت: جنبش سبز برای آزادی و عدالت است. عدالت برای مردمی که انقلاب کردند و کشور با همه تنوع قومیت ها، فرهنگ هاو زبان های مختلف مال آنهاست و عدالت در وجوه اجتماعی،سیاسی و اقتصادی جزئی از حقوق آنهاست. و نیز آزادی که از آرمانهای ما بود و اگر نباشد حقوق مردم پایمال می شود. زمانی آرزوی ما بود که زندانها خالی باشد وجشن بستن زندان اوین را بگیریم، اما حالا آنجا ساختمان سازی می کنیم که حجره های بیشتری داشته باشیم برای حبس بیشتر و هم این نشانی دیگر از انحراف و کج روی ماست که به نتیجه هم نخواهد رسید.
آیا از چنین نظامی در جهان می توان دفاع کرد؟
موسوی خاطرنشان کرد: ما که نمی خواستیم فقط حکومت تشکیل بدهیم و به نام اسلام چارچوبی تعریف کنیم ولی از محتوا خالی باشد و از آرمان ها و آرزوهایی که برآمده از مکتب و اعتقادات ما بود هیچ نشانی نداشته باشد.اگر قرار باشد که نظام باقی بماند ولی با پر کردن زندان ها یا با زدن و گرفتن دانشجویان و کارگران مسلمان،هنرمندان و سینماگران و روزنامه نگارن آیا می توان از چنین نظامی در جهان دفاع کرد؟
جنبشی بر آمده از نیاز های واقعی یک ملت
جنبش سبز جنبشی برای چهار فصل
وی طلب آزادی و عدالت را در چنین فضایی یک مطالبه جدی عنوان کرد و گفت: جنبش سبز یک جریان ادامه دار است که نه با بستن و گرفتن و تهدید و زندانی کردن و نه با کشتن متوقف نخواهد شد چرا که مطالبات برآمده از نیازهای واقعی و انسانی ملت ما را دارد. این جنبش یک جنبش چهار فصل است. تجدید حیات می کند، در شکل های مختلف ظاهر می شود. اینطور نیست که برای یک مقطع کوچک باشد و یا ارتباطی به شخص خاص داشته باشد بلکه برآمده از نیازهای ملت ما و در موازات مبارزات طولانی ملت برای نیل به آزادی و عدالت است.
اهداف جنبش سبز ساده و روشن است
انتظار نداریم جوانمردانه عمل کنند؛ از صدا وسیمایش گرفته تا…
موسوی شعار ها و اهداف جنبش سبز را ساده و روشن دانست و گفت: زمانی که می گوییم قانون اساسی مسئله روشن است، وقتی می گوییم دروغ و فساد نباشد و عدالت باشد مسئله روشن است. به طور قطع گسترش آگاهی بزرگترین ابزار جنبش است. ما با کسی نمی خواهیم دعوا کنیم. تنها از حقوق خود دفاع می کنیم و ابزارمان همان آگاهی رسانی به مردم است و جلوی کسی را هم سد نمی کنیم. آنها می توانند تبلیغ کنند که ما درست نمی گوییم. ما انتظار نداریم که آنها جوانمردانه عمل کنند، از صدا و سیمایشان گرفته تا باقی رسانه هایشان.
«دروغ ممنوع» مطالبه جدی همه مردم بود
موسوی با یاد آوری شعار «دروغ ممنوع» در شب انتخابات گفت : در هنگامه انتخابات یکی از مهمترین و با نفوذترین پوستر هایی که چاپ شد، پوستر «دروغ ممنوع» بود. بنده اولین بار آن را در تهران دیدم و به فاصله ۲۴ ساعت در یک منطقه دوردست کشور مشاهده کردم چرا که شعار ملموس و مطالبه جدی همه مردم بود.
طاقت یک وبلاگ معمولی را آزاد را هم ندارند
چشم اسفندیار آنها مسئله آگاهی است
میرحسین موسوی این بار هم از آگاهی و ضرورت آگاهی بخشی گفت و تاکید کرد: اینکه آنها طاقت ندارند یک وبلاگ معمولی را آزاد ببینند امروز هیچ رسانه ای حتی در سطح مجازی نیست که در اختیار ما باشد و از فیلترینگ در امان مانده باشد همه نشانگر این است که پاشنه آشیل یا چشم اسفندیار آنها مسئله آگاهی است. بنابراین هرکس در هرجا احساس مسئولیت می کندباید در حد خود در گسترش آگاهی های سیاسی، اجتماعی تلاش کند حتی با گفتن یک نکته در جمع کوچک.
کانون های گسترش آگاهی ها کجاست؟
میرحسین موسوی کانون های گسترش آگاهی را برشمرد: از محیط خانواده گرفته تا جمع دوستان و اقوام، و در میان اقشار و استان های مختلف اگاهی را گسترش دهیم. جنبش سبز هدف پیچیده ای ندارد؛ ما فساد و دروغ را نمی خواهیم، می خواهیم مردم احترام داشته باشند، قوه قضاییه درستی داشته باشیم که ظلم نکند. اینگونه نباشد که از کسی اعتراف بگیرند و بر اساس آن وی را اعدام کنند یا او را بزنند و یا زندانی را آزاد کنند و بعد از دو سه هفته با او تماس بگیرند و بگویند مصاحبه کن یا به زندان برگرد! کافیست همین مسائل را برای مردم شرح دهیم.
چقدر با واقعیت بیگانه اند؟
موسوی دغدغه های خود درباره بی تدبیری درامور را اینگونه بیان کرد: همیشه می گویم کسانی که این زندان های وسیع را ایجاد کرده اند چقدر با واقعیت بیگانه اند. ما چقدر فرصت داشتیم در ماه رمضان و عیدهای مذهبی و ملّی اعلام کنیم که جدای از گذشته ها آزادانه به اصول بازگردیم. این خود به خود مردم را خوشبین می کرد. اکنون نیز اگر بگویند انتخابات آزاد و رقابتی برگزار خواهیم کردو تقلبی در کار نخواهد بود خواهید دید که مردم قطعا نفس راحتی می کشند.
کهریزک مسئله ملی است؛جلوی چشم مردم ماجرا را بگوئید تا تکرار نشود
وی تصریح کرد: نظامی که نتواند با حمله به خوابگاه دانشجویی به عنوان یک مورد برخورد شجاعانه کند و برای مردم شرح دهد که واقعا در این بین چه اتفاقی افتاده است و با آنهایی که تقلب کرده اند نتواند برخورد کند نظامی ضعیف است. قدرت نظام در این است که این مسائل را شرح دهد یا در مورد کهریزک که می گویند ۳ نفر را محکوم کرده اند. کهریزک یک مسئله ملی است و به همین دلیل باید تمام بحث هایی که در خصوص کهریزک می شود جلوی چشم مردم گفته شود تا تکرار نشود و بعدا مردم هم قانع شوند که عدالت اجرا شده است. همین نتیجه مبهمی که اعلام کردند و ۳ نفر را به قصاص محکوم کردند بگویند این سه نفر چه کسانی هستند و چه ارتباطی با افرادی دارند که اسامی شان در مجلس برده شد، مجلسی که تازه ما می دانیم چقدر گزارش هایش محدود است.
آرزو می کنیم کج راهه به راه مستقیم تبدیل شود
موسوی گفت: همه آرزو می کنیم این کج راهه تبدیل به راه مستقیم شود. توسط هر شخصی که باشد در هر موقعی که باشد مردم راضی خواهند بود. مردم مبارزه کرده اند .خون دل خورده اند تا به عدالت و ازادی برسند تا استبداد و خودرایی نباشد. تا مناصب و منزلت ها در حال گردش باشد تا هرکس در هرجا وظایفی دارد در مقابل مردم پاسخگو باشد.
آیا دستگیری ها توانست رژیم شاهنشاهی را حفظ کند؟
میر حسین موسوی خطاب به زندانیان پیش از انقلاب افزود:این بگیر و ببند ها مسئله را حل نمی کند مگر با به زندان انداختند شما رژیم سقوط نکرد؟ رژیم سقوط کرد و من اثرات این دستگیری ها را به خاطر دارم ولی پرسش این است که آیا این دستگیری ها توانست رژیم شاهنشاهی را حفظ کند؟ وضعیت رسانه ای و گردش آزاد اخبار و اطلاعات در جهان، نسبت به دوره ای که شما در زندان بوده اید بسیار متفاوت است. اول صبح با رجوع به چند سایت می توان تمامی اخبار را دریافت کرد. قبلا اطلاعیه ها با چه دردسری این دست و آن دست می شد و بعضا چه خساراتی هم داشت و تنها به دست عده معدودی می رسید. ماهواره ها و فضای بین المللی و ارتباطات هم به همین ترتیب موثراند.
به گفته نخست وزیر زمان دفاع مقدس،در چنین فضایی رفتن به سمت الگوها و چهارچوب هایی که عقلا عدم کارآمدی آنها روشن بوده جای تعجب و تأسف دارد.
کشور با آزادی و عدالت اداره می شود نه با زندان اوین
موسوی تصریح کرد: برخی گمان می کنند با ایجاد فضای رعب و وحشت می توان امور را اداره کرد در حالی که کشور با آزادی و عدالت اداره می شود نه با زندان اوین.
"

ژست های بی طرفانه و خنده های موذیانه

کلمه-غلامعلی رجایی: این روزها هنوز در اینجا و آنجا صحبت بر سرحضور مهندس علی شمخانی در برنامه کاملا یکطرفه دیروز، امروز ،فرداست و حرفهایی که به مجری جوان برنامه زد و ازگفتگویی که – خودش در جلسه ختم شهید علی هاشمی بمن می گفت قرار بوده فقط در باره فتح خرمشهر و…باشد ولی با هدایت دستهای آنطرف دوربین! به مسائل روز کشانده شد!- به شهادت همگان از آن پیروز بیرون آمد و بخشی از حرفهای متفاوت خودش را زد بدون آنکه به متولیان برنامه اجازه دهد به اهدافشان دست پیدا کنند ، همان که خودش با صراحت به مجری می گفت تو امشب می خواستی مرا شکست بدهی ولی شکست خوردی!
من در این نوشته کوتاه نمی خواهم از علی – و برادرانش حمید و محمد که اکنون زودتر از او به ملاقات خدایشان که بنام او و برای او و در راه او می جنگیدند شتافته اند همانها که مرگ ار آنها می گریخت – و حق بزرگی که در جنگ دارد و سینه دریاییش صندوق اسرار جنگ است و بقول خودش آدرس خیلی ها را که تا دیروز دستی از دور بر آتش جنگ داشتند و اکنون از مردان جنگ طلبکار شده اند !را دارد سخنی بگویم و یا ازصداقت و فروتنی و از استقلال رأیی که همواره داشته و دارد و انشاءالله خواهد داشت و از غربت او و امثال او در این روزگار قحطی و کمیابی انصاف ها حرفی زده باشم و یا ازصراحت لهجه و زیرکیهای او در مواجهه با دوربین ، در هر مصاحبه که هر بیننده را به سمت خود می کشاند سخنی بمیان بیاورم یا مانند بعضی از ضربه فنی شدن مجری و متولیان برنامه مورد نظر در این مصاحبه – که حتما درس عبرتی برایشان در دعوت امثال شمخانی – مانند برادرم دکتر حسین اعلایی که ابتدا برای حضور در این برنامه دعوت شد ولی بعد از حضور او عذر خواستند!- شده وخواهد شد !نظری داشته باشم بلکه آنچه مراد من در این مقال و مجال است گذر از مجری و سوالات او و جهتی است که سعی می کرد به مصاحبه خود بدهد تا از دریابان علی شمخانی در رد و تخطئه خاتمی و موسوی در سیاست حرف و سخنی مطابق میل خود بشنود یا ناشیانه از او بر دوگانگی سیاست هاشمی و محسن رضایی در باره نحوه ادامه و پایان جنگ اقراری بگیرد ! بلکه جان سخن من در این است که باید دانسته شود دست چه کسانی پشت این گونه برنامه ها در صدا وسیما ست و آنها از ساخت و پرداخت اینگونه برنامه ها با استفاده از فرصی طلایی که صدا وسیما در اختیارشان قرار داده و می دهد به دنبال رسیدن به چه هدف یا اهدافی هستند؟
همانها که یا برنامه شاخص می سازند و بیهوده و ناشیانه تلاش می کنند خط و سیره امام را به نفع امیال سطحی سیاسی خود تنزل دهند ،که هر چه متولی پاسداری از اندیشه امام یعنی آیت الله حاج سید حسن آقا خمینی و مؤسسه تنظیم و نشر و کارشناسان زبده سیره امام فریاد و خروش اعتراض در مغایرت محتوای این برنامه با سیره واقعی امام سر می دهند به جایی نمی رسد!
همانها که انگار پیروزی شان در چنگ زدن به چهره بزرگان این انقلاب نظیر آیت الله هاشمی و دکتر محسن رضایی و مهندس موسوی است. اما بیهوده سعی می کنند این موضع خود را در ورای ژستهای بیطرفانه و لبخندهای موذیانه پنهان کرده وبکنند.
برای اثبات این ادعا و اینکه دانسته شود در باطن این مجریان و متولیان چه می گذرد ناگزیر از ذکر مصداقی می شوم که سند آن نزد من است!
همین چند روزپیش دوستی روحانی و همشهری به من گفت یکی از دست اندر کاران اصلی این برنامه که دزفولی است در جمع چند نفر از طلبه های جوان شهر ضمن اهانت آشکار به محسن رضایی و تشبیه نامزدهای اخیر ریاست جمهوری به گوساله سامری که نیروهای انقلاب آن را ذبح کردند ! گفته است من وقتی در نماز جمعه شعار مرگ بر هاشمی را شنیدم جگرم خنک شد!
براستی اینان با این سن! و سابقه! به دنبال چیستند؟
این چه دستی است که دو ساعت برنامه پربیننده سیما را در اختیار چنین تندروانی قرار می دهد؟ کسانی که به صراحت در جلسات خصوصیشان که احتمال می دهند خبر آن به بیرون درز پیدا کند از مرگ هاشمی که دوست و دشمن می دانند از ارکان مهم نظام و انقلاب بوده وهست و اگر امام بود هرگز به اینان مجال اینگونه تاختن به ساحت او و امثال او را نمی داد، دم می زنند؟
هاشمی چرا باید بمیرد؟
مرگ هاشمی برای اینان و دیگران چه فایده و منفعتی در بر دارد؟
چه زود نوبت آسیاب تخریب به هاشمی رسید! – آنگونه که شهید بهشتی به هاشمی که وقتی از او پرسید که در برابر این همه تهمت ها ناراحت نمی شوی؟ گفت صبر کن آسیاب به نوبت! نوبت به تو هم می رسد!
اینها چه کسانی هستند و بدنبال چه هدفی این فرصتهای استثنایی را در اختیار چنین برنامه سازانی قرار داده و می دهند که پیروزی آنها در تخریب و تضعیف چهره مردان جنگ است؟
اینان با نفی مردان دیروز وامروز! به دنبال ساختن چه فردایی هستند؟!
اگر دیگران با اینان همدست و همداستان و هماهنگ نیستند و از این تاختن ها و غارت حیثیت بعضی افراد نصیبی نمی برند چرا بر سرشان نهیبی نمی زنند و آنها را از این فرصت ها و تاختن های ناجوانمردانه باز نمی دارند؟
این روزها بی آنکه بخواهم مانند بعضی ها در تحلیل حوادث چند سال اخیر به غلط یا تعمد !پای تاریخ صدر اسلام را به میان بکشم و به دنبال مشابهت سازی های غلط تر از آن ،این و آن را با پیغمبر و علی و طلحه و زبیر و ابن سعد! مقایسه کنم با مشاهده مواضع بعضی ها قویا به این احساس رسیده ام که انقلاب ما دراین دوران سخت پس از ارتحال معمار و بنیانگذار بی بدیل آن حضرت امام، با ظهور و خطر خوارج مواجه شده است .
مسخره آنکه در عصری که افتخار آفرینان و استوانه های انقلاب و یاران امام که ایران تا همیشه مدیون تلاش و مجاهدتهای آنهاست اینگونه مورد تهاجم این بی سابقه ها !واقع شده و می شوند این روزها در کشور بدنبال اثبات این مساله تاریخی هستند که آیا مرحوم ! کورش هخامنشی همان ذوالقرنین قرآن است یا نه!
سخت در شگفتم از مظلومیت این ملت و سرنوشت انقلاب و مردان انقلاب ساز آن و تندروانی که بی توجه به عاقبت و غایت خویش، هنوزاز تاریخ عبرت نمی گیرند!
چه خوش گفت آن که گفت که :”هرکه باد بکارد طوفان درو خواهد کرد!”
"

۵ سال قبل گفتم دروغ دارد شایع می شود،نمی دانستم دروغ فرهنگ می شود



5سال قبل گفتم دروغ دارد شایع می شود،نمی دانستم دروغ فرهنگ می شود;: "
در آستانه بیست و یکمین سالگرد ارتحال امام خمینی و حادثه ۱۵ خرداد مسؤلان مؤسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی (س) – نمایند گی قم – به دیدار آیت الله العظمی صانعی رفتند.
به گزارش سایت جماران، در این دیدار آیت الله العظمی صانعی خطاب به مسوولان موسسه گفت: شما علاقه مرا به امام امت(سلام‌الله‌علیه) می دانید و از اینکه مرا مشمول لطف خود قرار داده و در ارتباط با امام مورد تفقد قرار می‌دهید، سپاسگزارم. یک روز در رأس مرکز نشر آثار، یک انسان مبارز، آگاه و مجتهد -یعنی مرحوم حاج احمد آقا بود و امروز هم فرزند بزرگوارش مسئولیت آن جا را به عهده دارد. خود شما آقایان هم دارای فضل هستید. وقتی موسسه ای با این عظمت را چنین شخصیت هایی اداره کرده باشند، خوب اداره شده و امیدوارم که از این به بعد نیز چون گذشته عمل کند.
وی به هجمه ها و فشارهایی که به مؤسسه وارد می شود، اشاره کرد و اظهار داشت: باید بدانید که «وأمّا الزبد فیذهب جفاء» این تحریف‌ها، تهمت ها، افتراها و بی انصافی ها تمام می شود و روزی آن ها که این اعمال را انجام داده اند، پشیمان خواهند شد و قبل از آخرت، در همین دنیا و در مقابل شما زانو زده و از شما تقاضای عفو خواهند کرد.
آیت الله صانعی خاطرنشان ساخت: تاریخ به گونه ای است که بی‌انصافی بی‌نتیجه نمی ماند، نمی‌شود ظلم کیفرش را نبیند، به هر حال، نتیجه اش را خواهد دید، اما باید صبر کرد و امید داشت. به یاد می آورم وقتی به فیضیه حمله کردند و شهید هم داده شد، امام همان روز پس از این واقعه فرمود: «هنیئاً لکم» و بعد فرمود: اینها نفسهای آخرشان را دارند می‌کشند.
به گزارش جماران، وی افزود: این سخنان در چه زمانی گفته شد؟ هنگامی که هنوز پانزده سال به انقلاب مانده بود. صدها نفر در زندان‌ها زیر شکنجه از بین رفتند، صدها نفر اسیر و زندانی شدند، سرمایه‌ها از دست رفت، تعطیلی بازارها پیش آمد و نیروها گرفتار شدند. ایشان می‌فرمود که: «هنیئاً لکم» و گوارا باد بر شما! اینها نفس‌های آخرشان را می‌کشند.
این مرجع عظام تقلید در ادامه به ذکر خاطره ای از امام پرداخت و تشریح کرد: مرحوم آیت‌الله ربانی شیرازی (قدس‌سره‌الشریف) از افراد بسیار قوی‌ای بود که تحمل و استقامتش معروف بود، زمانی من از شهید قدوسی که در زندان بود، پرسیدم: در زندان، فلانی استقامتش بیشتر بود یا فلان آقا؟ گفت: نه، مرحوم ربانی شیرازی بسیار بیش از او استقامت داشت و معروف است که محاسنش را دانه‌دانه می‌کندند و او حرف خودش را می‌زد. پس از آن که از زندان آزاد شده بود، در تظاهراتی بعد از فوت حاج آقا مصطفی که می‌زدند و می‌کشتند، دوستان خدمت مرحوم ربانی رفته و گفتندکه آقا، زدند، کشتند. فرمود: نه اینها تهدید است. گفتند: آقا، جنازه را برداشته، بردیم و دفن کردیم. فرمود: تهدید است.
وی ادامه داد: مبارزه راهش این است که همیشه باید از موضع امید صحبت کرد و خداوند هم امید را در انسانها آفریده؛ اصلاً تشیع بر پایه امید زنده است، امید به آمدن مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف).به هرحال همه به انتظار آمدن مهدی موعود(عجل الله تعالی فرجه الشریف) و به امید دیدن حاکمیت عدل فرزند پیامبر هستند تا شیعیان، عدالت، انسانیت و احترام به کرامت انسانی را ببینند.
آیت الله صانعی گفت: باید سختی ها را تحمل کرد، البته ممکن است عده ای بخواهند مقام علمی آقاسیدحسن را پایین بیاورند؛ کاری که با امام کرده و می گفتند: امام فقه بلد نیست و فقط فلسفه می داند.
وی ادامه داد: زمانی که امام در زندان بود، یک منبری را آورده بودند تا جوّ موجود را بشکند و درباره او می گفتند این آقا منبری خوبی است، و تبلیغات بسیاری برای او به راه می انداختند. او نیز مأموریت داشت امام را تضعیف کند و با این هدف می گفت؛ درس اخلاق ایشان خوب است؛ یعنی فقه امام خوب نیست، اما خدا به او قدرت و عظمت داد تا بر تمامی دشمنانش پیروز شود.
آیت الله صانعی در بخش دیگری از سخنان خود خطاب به دست اندرکاران موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی(س) گفت: بدانید تنها موسسه نشر آثار و آثار امام مورد هجمه و تهمت نیست، یاران امام هم مورد حمله و هجمه همه جانبه قرار دارند. بازار تهمت و افترا هم فراوان است.
وی تاکید کرد: من امروز با صراحت به شما عرض می‌کنم که دشمنی با امام یک دشمنی ریشه‌دار است و پایان نمی پذیرد، اما تا می توانید، روی جنبه های مثبت امام تکیه کنید. مأیوس هم نباشید که در این هجوم، تنها هستید، خیر، بلکه حمله به همه هست، تنها نشر آثار نیست. هرکسی را که می توانند مورد هجوم قرار می دهند و این، دلیل بر ضعف آنان است.
وی با بیان اینکه باید از زحماتی که موسسه نشر آثار برای تحریرالوسیله متحمل شد، تشکر کنم،‌گفت: با این کار، این کتاب وزین علمی ماندگار شد و ما نظریاتی را که از خود امام الهام گرفته بودیم، نوشتیم. در باره بحث ترجمه کتب امام نیز باید توجه داشته باشید که ترجمه هیچگاه حکم کتاب را ندارد. این یک بحث فقهی است. ترجمه قرآن هیچ وقت حکم قرآن را ندارد، چرا که مترجم نمی‌تواند تمام هدف و مقصد گوینده و نویسنده را بیان کند.این که بیان داشتید، قصد دارید کتاب اخلاق امام را ترجمه کنید، کار خوبی انجام می دهید، ولی سعی کنید ابتدا متن کلمات امام باشد و سپس ترجمه آن در پایین آن قرار گیرد.
آیت الله صانعی در بخش دیگری با بیان اینکه اگر می خواهید مباحث اخلاقی و عرفانی امام را در جامعه بسط و گسترش دهید، باید تدریس کتاب‌های امام را مردمی و حوزوی کنید،‌اظهار داشت: باید کتابهای امام تدریس بشود. باید تلاش کنید وقتی که درس‌ها شروع می شود، کتاب‌های امام هم تدریس بشود. من ۱۰ سال قبل، این مطلب را گفتم که بگذارید شاگردانی از متن حوزه بیایند و در متن حوزه، حرف‌های امام را تدریس کنند. خود دوستان بنشینند و درس امام را بیان کنند -همانگونه که بنده در درسم روزی نمی‌گذرد که مطلبی را از امام عنوان نکنم- به دوستان سفارش کنید مطلبی از امام عنوان کرده و به تدریس کتاب‌ها بپردازند، اگر چنین شد، هم کتاب حفظ شده و هم هدف شما برآورده می شود.
وی افزود: مبادا به عقب بازگردیم و خودمان مرتجع شویم. باید به خواسته‌های امام عمل کنیم. خواسته امام عبارت بود از عمق دادن به فقه، تحقیق و آزادی مردم از قید اسارت‌ها و بندهای فکری و استعماری. خواسته امام این بود که همه چیز مال مردم است و ما هم مرهون مردم هستیم. همه چیز از مردم است و هیچ کس هیچ چیز از خود ندارد. اگر مردم به من احترام نگذارند، من و شما نیستیم، کسی نیست. ما نباید مردم را تحقیر کنیم و به آنان بی‌احترامی روا داریم . نترسیم، چون ترس بسیار بد است. به دیگران هم بگویید که نترسید، خیال نکنید که می توانند هر کاری بکنند. چند روزی بیش نیست و تمام می‌شود. «للحق دولة و للباطل جولة» دوران عذاب، تهمت و دروغ به پایان می رسد و به نصرت و توفیق الهی ایمان داشته باشید.
آیت الله صانعی تاکید کرد: هیچ چیزی نباید از حوزه کنار برود. اگر از حوزه جدا شد، نابود شده و باب افتراء و تهمت فراوان می‌شود، اما حوزه را نمی توانند به این سادگی نابود کنند، البته دشمنان با آگاهی به دنبال این هستند که حوزه را نیز از هویت و واقعیت اصلی اش جدا ساخته و حوزه‌ای بسازند که هر چه خودشان می‌گویند، تکرار کند، ولی طول می کشد و به نظر ما امام زمان(عجل الله تعالی فرجه الشریف) آن را حفظ کرده و می کند.
وی با این گفته که باید هوشیار بود و نقشه های دشمنان را از بین برد، گفت: یکی از اهداف دشمنان،‌ این است که می خواهند دشمنان امام را روی کار بیاورند و در زبان دوستی، امام و بیت امام را تضعیف کنند. شاهد این مدعی نیز این است که حسینیه جماران را خراب کردند و هیچ خبری نشد، آب از آب هم تکان نخورد. به سیدحسن آقا توهین کردند، کسی دم بر نیاورد. برخی رسانه‌ها نیز هماهنگ حرکت کردند که چهره خشنی از امام نشان داده تا خشونت های خود را به نام او و پیروی از خط او جلوه دهند.
وی در ادامه به رفتار امام در مورد کودتای نوژه اشاره کرد و گفت: چرا این جمله را نمی‌گویید که وقتی کودتای نوژه کشف شد، امام فرمود؛ به خانواده‌های اینها رسیدگی کنید تا مبادا در مشکل و فشار قرار بگیرند. چرا اینهمه عاطفه و مهربانی‌های امام را نمی‌گویید؟ چرا نمی‌گویید که امام در طول حاکمیتش اگر افرادی به جهاتی استعفا می‌دادند یا کنار می‌رفتند و یا مردم اینها را نمی‌خواستند، امام به آن ها مسئولیت دیگری می داد تا آبرویشان حفظ شود، چراکه به هر حال در انقلاب و نهضت نقش داشتند؟
آیت الله صانعی اضافه کرد: چرا نمی گویید که در زمان امام دروغ نبوده و الان این همه دروغ گفته می شود؟ چرا نمی گویید که دو نفر خواستند از امام تعریف کنند، امام جلوی آن ها را گرفت و فرمود؛ از من تعریف نکنید؟ اما امروز باب تملق باز شده و خیلی ها با تملق و دروغ به همه چیز می رسند.
وی به مشکلات اخلاقی جامعه اشاره کرد و خاطرنشان ساخت: ۵ سال قبل گفتم که دروغ دارد شایع می شود، ولی نمی دانستم که دروغ اصلاً فرهنگ می شود. «کیف بکم اذا رأیتم المعروف منکراً و المنکر معروفاً». چرا نمی گویند که امام افراد را حفظ می کرد؟ چرا همه متخصصان و افرادی را که در این دولت ها خدمت کردند، کنار زدند؟ اگر همه اینها ضد انقلاب هستند پس چه کسی انقلابی است؟
گفتنی است، در ابتدای این دیدار، حجت الاسلام والمسلمین موسوی ضمن ارائه گزارشی از روند فعالیت های مؤسسه در قم، به بیان چگونگی انجام تحریفات در سخنان و کتاب های حضرت امام(سلام الله علیه) پرداخته و نگرانی از هجمه هایی که افکار و اندیشه های حضرت امام را نشانه رفته است، ابراز کرد.
"