;لطفا لاریجانی را نخورید!......................ابراهیم نبوی"
.......حتما می خواهید بگوئید که چرا من حالا بعد از یک سال، تازه دارم به انتخابات اعتراض می کنم و حرف تقلب را می زنم. اتفاقا تمام مشکل مملکت همین است. کشورداری راه دارد. برای همه چیز راهی وجود دارد. می خواهید آدم بکشید، راهش معلوم است، ولی چرا به آدمی که کشتید اتهام می زنید که خودش خودکشی کرد، بعد هفته بعد می گوئید بی بی سی او را کشت، بعد از دو ماه می گوئید اصلا کشته نشد، و یک آدمی را می آورید توی تلویزیون و می گوید که من نداآقا سلطان هستم و کشته نشده ام، بعد از ده روز ادعا می کنید که نه تنها کشته شده بلکه شهید هم شده و انگلیس هم او را به شهادت رسانده و قاتلش هم یک مترجم است که دو سال از دست خودتان جایزه بهترین مترجم کشور را گرفته. خوب، رفیق جان! شما به ما حق نمی دهید بعد از یک سال هنوز سووال مان همان باشد که بود.
مردم پرسیدند "رای ما کو؟" گرفتید و زندانی شان کردید. باز هم پرسیدند "رای ما کو" این دفعه با گاز اشک آور بهشان حمله کردید. بعد پسر رفیق خودتان پرسید "رای ما کو" اینقدر کتکش زدید که مننژیت گرفت و به دلیل شکستگی استخوان ضربه مغزی شد و بشهادت رسید. بالاخره رئیس مجلس خبرگان مملکت هم در نماز جمعه پرسید "رای ما کو؟" او را هم از خواندن نماز محروم کردید و اگر زورتان می رسید مثل بریا و استالین کلا از تاریخ انقلاب محوش می کردید. حالا می گوئید مملکت "با تنگ نظری داره نمی شود؟" چه ربطی به تنگ نظری دارد؟ اصلا بحث نظر نیست. بحث این است که جمع عدد هشت باضافه عدد چهار در هیچ حالت عدد 63 نمی شود. این ربطی به نظر ندارد. مثل این می ماند که ساعت نه صبح شما بگوئید به نظر شورای نگهبان ساعت چهار عصر است و هر کسی برخلاف این حرف بزند، مخالف امنیت ملی است و بیچاره ابطحی را هم وادار کنید اعتراف کند که هر روز از ساعت هشت صبح تا ده شب، چهار عصر است.
عزیز من، قربانت گردم!
یک سال است داریم سووال می کنیم که " رای ما کو؟" و شما به جای اینکه مثل آقاها، تمیز و مرتب، بگوئید که ما دزدیم، رای تان را دزدیدیم و بروید گم شوید، یا کتک می زنید، یا بطری های اضافی را مصرف می کنید، یا ملت را دراز دراز می برید کهریزک، پهن پهن برمی گردانید. یک جمله جواب بدهید. بعد از یک سال دهان آن جوانبخت فلسفه خوانده نابغه ریاضی ادبیات دان رسانه شناس، باز می شود و می گوید " با تنگ نظری نمی شود حکومت کرد." والله ما شرح صدر و وسعت مشرب نمی خواهیم، خواسته ما بسیار مشخص است، یا دولت قبول کند در انتخابات تقلب کرده و به ملت هم بگوید همین است که هست، دلم خواست. یا یک جوری تقلب کند که اگر ما رفتیم توی خانه و زن و بچه مان گفتند خاک بر سر بی غیرت تان که جلوی چشم تان تقلبی به این گندگی کردند و سرتان را انداختید مثل گاو پائین و هیچ حرفی نزدید، یک جوابی بتوانیم به آنها بدهیم. یا اینکه دور از جان، دور از جان، تجدید نظری بکنید. اصلاحی بکنید. البته من در این مورد اصراری ندارم. همه حرف من این است که چرا شما فکر می کنید مشکل از تنگ نظری است؟ یک وقت در یک جمع صد نفره، تنگ نظری حاکم است، به همین دلیل نظر هشت نفرشان تائید نمی شود و آنها را کنار می گذارند، این می شود حذف به دلیل تنگ نظری، ولی یک دفعه از جمع صد نفری حکومتگران، هشتاد نفر را می گذارند کنار، یعنی همین که در سال گذشته اتفاق افتاده، این دیگر اسمش تنگ نظری نیست، این اسمش قتل عام است، یا در شکل محترمانه اش کودتا.
من از شما خواهش می کنم یک بار دیگر فکر کنید، پنجاه درصد مردم ما اصولا به دلیل داشتن اندیشه های سکولار یا مخالف انقلاب، طبیعتا از نظر دادن محرومند، قبول می کنیم که این واقعه مولمه هر چند دردناک، ولی موجود است. در میان آن پنجاه درصد دیگر هم سی درصدشان مثل آقای خاتمی و موسوی و کروبی فکر می کنند یا اگر بناباشد انتخابی بکنند، آنها را انتخاب می کنند. فرض کنیم " تنگ نظری" یعنی اینکه این سی درصد را بگذاریم کنار. البته به این کار نمی گویند تنگ نظری، می گویند کودتا، ولی فرض کنیم اسمش شده باشد تنگ نظری، قبول! ولی خودتان می دانید که در دولت حاکم حتی طاقت تحمل نیروهای موتلفه که جملات شان با آقای احمدی نژاد فقط در حد "حرف ربط" و "حرف اضافه" فرق دارد، هم راهی ندارند. حذف آنها که دیگر تنگ نظری نیست. بگذارید آنها را هم چشم پوشی کنیم.
خود شخص شخیص حضرتعالی در سیاست خارجی دولت نهم فعال بودید، آدم مهمی هم بودید، دویست بار هم با سولانا شام خوردید. یادتان رفته که درست زمانی که از هتل بیرون آمدید که بروید رستوران با سولانا شام بخورید به شما تلفن زدند که جز سلام و احوالپرسی حق زدن هیچ حرفی را نداری؟ بیچاره سولانا، دو ساعت هی با دستمال سفره بازی کرد، هی با چنگالش ور رفت، اما دریغ از یک کلمه. آنوقت ایراد می گیرید که چرا شاه ملعون خدابیامرز برای ناهار از رستوران ماکسیم پاریس غذا می آورد؟ آن خدابیامرز حداقل غذا می آورد و می خورد، شما که با پول مملکت می رفتید اروپا، هزینه رستوران را هم می دادید، غذا هم نمی خوردید. وقتی خودتان هم شامل تنگ نظری هستید، دیگر چه می ماند برای دیگران؟ حالا لاریجانی هم بدرک، کابینه نهم را نگاه کنید، شصت درصد کابینه که نه تنها تفاوت نظر با آقای احمدی نژاد نداشتند، بلکه اصلا نظر نداشتند، در عرض سه سال از کابینه حذف شدند. این هم بخاطر تنگ نظری بود؟ دولت های جهان بارها می شود که افرادی را تصفیه می کنند، ولی معمولا هفتاد درصد حکومت، سی درصد را تصفیه می کنند، کجا شنیدیم که سی درصد حکومت هفتاد درصد آن را تصفیه کند؟
البته ممکن است بگوئید که اتفاقا شما هم دارید حرف مرا می زنید. چه خوب! همین که شدیم دو نفر خودش جای شکر دارد، ولی این جمله چه بود که فرمودید "نظام در حوادث پس از انتخابات صبورانه و مشفقانه عمل کرد"؟ من نمی فهمم مشفقانه چیست یا شما معنی آن را فراموش کردید؟ تا آنجا که می دانم شفقت یعنی مهربانی و صبر یعنی تحمل کردن. بگذارید برایتان چند مثال بزنم تا ببینیم که نظام در حوادث بعد از انتخابات تا چه حد مشفقانه و صبورانه عمل کرد. مثال اولم در مورد دستگیر شدگان روز 22 خرداد است. می دانید که در روز 22 خرداد حدود شصت نفر از اصلاح طلبان قبل از اعلام نتایج آرا دستگیر شدند، بعدا برخی از این افراد متهم شدند که در حوادث روزهای بعد، که اکثرا زندانی بودند، نقش داشتند. یعنی افرادی سه ساعت قبل از اینکه جرمی اتفاق بیافتد، به فرض اینکه اصلا جرمی اتفاق افتاده دستگیر شدند، نیروهای واکنش سریع آمریکا هم با این سرعت عمل نمی کنند، کجای این کار صبوری است؟ لااقل می گذاشتید مخالفت کنند بعد دستگیر می کردید، شاید مخالفت هم نمی کردند. شفقت تان هم ما را کشته است.
یک راهپیمایی رخ داد، سه میلیون نفر در آن شرکت کردند، یک شعار هم داده نشد، ملت هم تمیز و مرتب آمدند و رفتند، بعد توی کوچه و گوشه خیابان عده ای کشته شدند. این همان صبوری و شفقت است؟ شفقت همین است که پسر آقای روح الامینی که حداکثر جرمش این بود که در یک تظاهرات شرکت کرده بود، آنقدر بزنند تا بمیرد، بعد پدرش را بیاورند تا جلوی آقای خامنه ای از مرگ فرزندش ابراز رضایت کند. این کار را کدام موجود بیرحمی در جهان کرده بود که موجودات شفیقی مثل شما کردید؟ اگر شفقت و صبوری این است، بیرحمی و شقاوت کدام است؟ فقط لازم است حتی یک نفر را اسم ببرید که در سه ماه اول اعتراضات خیابانی دست به چوب و سنگ برده باشد. دادستان محترم برکنار شده، برای اینکه نشان بدهد که تروریست ها در خیابان تظاهرات می کردند، سه نفر از اعضای یک گروه دیگر راکه سه ماه قبل از انتخابات دستگیر شده بودند، به دادگاه آورد و یکی از آنها اعتراف کرد که قصد داشت کوکتل مولوتف درست کند و موفق هم نشده بود. واقعا معنی شفقت که می گویند همین است؟ شفقت یعنی مهربانی، همان چیزی که باعث شد کسی مثل نوری زاد بخاطر فرزندش، به دلیل شفقتی که داشت، تاوان فرزندان همه را بدهد و کسی مثل کلهر بخاطر ایدئولوژی و قدرت حاضر شد فرزندش را قربانی کند، چون شفقتی در او وجود نداشت. جالب این است که دوستداران شفقت و مهربانی از هاشمی رفسنجانی می خواهند که پسرش را تحویل حکومت بدهد که در کهریزک کارش را بسازند و لابد اگر این کار را بکند، معلوم می شود موجود شفیقی است.
آقای لاریجانی
حرف های خنده دار زیاد زده اید، وقتی می خوانم که می گوئید " افکار انقلاب اسلامی طوری است که همه می توانند در آن فعالیت داشته باشند." و یاد موسوی و کروبی و خاتمی و صانعی و هاشمی و بهشتی و الویری و آرمین و تاج زاده و هزاران زندانی می افتم که بخاطر تفاوت نظر با دولت و رهبری به زندان رفته اند یا از فعالیت برکنار شده اند، از این حجم وسیع طنزگوئی شما قاه قاه به خنده می افتم. و علاوه بر همه اینها از اینکه احتمالا باهنر هم تا یکی دو ماه دیگر به عنوان جاسوس اسرائیل و نماینده جرج سوروس در تهران تحت تعقیب قرار بگیرد ناراحت خواهم شد ولی تعجب نخواهم کرد.
آقای لاریجانی عزیز!
به جواد آقا سلام برسانید و بگوئید که من با وجود اینکه ایشان خیلی دروغ می گوید ولی به دلیل اینکه خدمات بسیاری به توسعه علمی و ارتباطی کشور کرده، دوستش خواهم داشت. به شما هم علاقه دارم، راستش فکر می کنم اینقدر گرفتار هستید که وقت نمی کنید روی حرف هایی که می زنید فکر کنید، وگرنه نمی گفتید که "اگر تمام جريانات و گروهها نظامات قانوني را بپذيرند و رقابتي سالم داشته باشند كشور هيچ مشكلي با آنها نخواهد داشت، چرا كه نظام هم به دنبال ايجاد فضاي سالم براي رقابت است و كشور به دنبال محدودسازي نيست." من این جمله شما را با آب طلا نمی نویسم، چون می ترسم بعدش دلم نیاید آن را دور بیاندازم، با همان خودکار می نویسم و می گذارم روبروی خودم تا یادم نرود که آدمها وقتی تصمیم می گیرند خودشان را گول بزنند، به چه موجودات بامزه و شیرینی تبدیل می شوند.
آقای لاریجانی عزیز!
یکی از دوستانم تعریف می کرد که آقای حداد عادل در یکی از جلسات رسمی شورای تشخیص مصلحت نظام درباره آقای احمدی نژاد گفته است، "من شارلاتان تر از احمدی نژاد آدمی در زندگی ام ندیده ام" و من تقریبا مطمئن هستم که هم صفت مذکور زیبنده احمدی نژاد است، هم حداد عادل قدرت درک این موضوع را دارد هم راوی شیعه امامی است. یادم می افتد به زمانی که "تروتسکی" بیانیه کلمانسو را در سال 1927 نوشت و بعد از آن از حکومت شوروی توسط استالین بیرونش کردند، در حالی که به گفته لنین و بنا به وصیت او حق بود که
"
مردم پرسیدند "رای ما کو؟" گرفتید و زندانی شان کردید. باز هم پرسیدند "رای ما کو" این دفعه با گاز اشک آور بهشان حمله کردید. بعد پسر رفیق خودتان پرسید "رای ما کو" اینقدر کتکش زدید که مننژیت گرفت و به دلیل شکستگی استخوان ضربه مغزی شد و بشهادت رسید. بالاخره رئیس مجلس خبرگان مملکت هم در نماز جمعه پرسید "رای ما کو؟" او را هم از خواندن نماز محروم کردید و اگر زورتان می رسید مثل بریا و استالین کلا از تاریخ انقلاب محوش می کردید. حالا می گوئید مملکت "با تنگ نظری داره نمی شود؟" چه ربطی به تنگ نظری دارد؟ اصلا بحث نظر نیست. بحث این است که جمع عدد هشت باضافه عدد چهار در هیچ حالت عدد 63 نمی شود. این ربطی به نظر ندارد. مثل این می ماند که ساعت نه صبح شما بگوئید به نظر شورای نگهبان ساعت چهار عصر است و هر کسی برخلاف این حرف بزند، مخالف امنیت ملی است و بیچاره ابطحی را هم وادار کنید اعتراف کند که هر روز از ساعت هشت صبح تا ده شب، چهار عصر است.
عزیز من، قربانت گردم!
یک سال است داریم سووال می کنیم که " رای ما کو؟" و شما به جای اینکه مثل آقاها، تمیز و مرتب، بگوئید که ما دزدیم، رای تان را دزدیدیم و بروید گم شوید، یا کتک می زنید، یا بطری های اضافی را مصرف می کنید، یا ملت را دراز دراز می برید کهریزک، پهن پهن برمی گردانید. یک جمله جواب بدهید. بعد از یک سال دهان آن جوانبخت فلسفه خوانده نابغه ریاضی ادبیات دان رسانه شناس، باز می شود و می گوید " با تنگ نظری نمی شود حکومت کرد." والله ما شرح صدر و وسعت مشرب نمی خواهیم، خواسته ما بسیار مشخص است، یا دولت قبول کند در انتخابات تقلب کرده و به ملت هم بگوید همین است که هست، دلم خواست. یا یک جوری تقلب کند که اگر ما رفتیم توی خانه و زن و بچه مان گفتند خاک بر سر بی غیرت تان که جلوی چشم تان تقلبی به این گندگی کردند و سرتان را انداختید مثل گاو پائین و هیچ حرفی نزدید، یک جوابی بتوانیم به آنها بدهیم. یا اینکه دور از جان، دور از جان، تجدید نظری بکنید. اصلاحی بکنید. البته من در این مورد اصراری ندارم. همه حرف من این است که چرا شما فکر می کنید مشکل از تنگ نظری است؟ یک وقت در یک جمع صد نفره، تنگ نظری حاکم است، به همین دلیل نظر هشت نفرشان تائید نمی شود و آنها را کنار می گذارند، این می شود حذف به دلیل تنگ نظری، ولی یک دفعه از جمع صد نفری حکومتگران، هشتاد نفر را می گذارند کنار، یعنی همین که در سال گذشته اتفاق افتاده، این دیگر اسمش تنگ نظری نیست، این اسمش قتل عام است، یا در شکل محترمانه اش کودتا.
من از شما خواهش می کنم یک بار دیگر فکر کنید، پنجاه درصد مردم ما اصولا به دلیل داشتن اندیشه های سکولار یا مخالف انقلاب، طبیعتا از نظر دادن محرومند، قبول می کنیم که این واقعه مولمه هر چند دردناک، ولی موجود است. در میان آن پنجاه درصد دیگر هم سی درصدشان مثل آقای خاتمی و موسوی و کروبی فکر می کنند یا اگر بناباشد انتخابی بکنند، آنها را انتخاب می کنند. فرض کنیم " تنگ نظری" یعنی اینکه این سی درصد را بگذاریم کنار. البته به این کار نمی گویند تنگ نظری، می گویند کودتا، ولی فرض کنیم اسمش شده باشد تنگ نظری، قبول! ولی خودتان می دانید که در دولت حاکم حتی طاقت تحمل نیروهای موتلفه که جملات شان با آقای احمدی نژاد فقط در حد "حرف ربط" و "حرف اضافه" فرق دارد، هم راهی ندارند. حذف آنها که دیگر تنگ نظری نیست. بگذارید آنها را هم چشم پوشی کنیم.
خود شخص شخیص حضرتعالی در سیاست خارجی دولت نهم فعال بودید، آدم مهمی هم بودید، دویست بار هم با سولانا شام خوردید. یادتان رفته که درست زمانی که از هتل بیرون آمدید که بروید رستوران با سولانا شام بخورید به شما تلفن زدند که جز سلام و احوالپرسی حق زدن هیچ حرفی را نداری؟ بیچاره سولانا، دو ساعت هی با دستمال سفره بازی کرد، هی با چنگالش ور رفت، اما دریغ از یک کلمه. آنوقت ایراد می گیرید که چرا شاه ملعون خدابیامرز برای ناهار از رستوران ماکسیم پاریس غذا می آورد؟ آن خدابیامرز حداقل غذا می آورد و می خورد، شما که با پول مملکت می رفتید اروپا، هزینه رستوران را هم می دادید، غذا هم نمی خوردید. وقتی خودتان هم شامل تنگ نظری هستید، دیگر چه می ماند برای دیگران؟ حالا لاریجانی هم بدرک، کابینه نهم را نگاه کنید، شصت درصد کابینه که نه تنها تفاوت نظر با آقای احمدی نژاد نداشتند، بلکه اصلا نظر نداشتند، در عرض سه سال از کابینه حذف شدند. این هم بخاطر تنگ نظری بود؟ دولت های جهان بارها می شود که افرادی را تصفیه می کنند، ولی معمولا هفتاد درصد حکومت، سی درصد را تصفیه می کنند، کجا شنیدیم که سی درصد حکومت هفتاد درصد آن را تصفیه کند؟
البته ممکن است بگوئید که اتفاقا شما هم دارید حرف مرا می زنید. چه خوب! همین که شدیم دو نفر خودش جای شکر دارد، ولی این جمله چه بود که فرمودید "نظام در حوادث پس از انتخابات صبورانه و مشفقانه عمل کرد"؟ من نمی فهمم مشفقانه چیست یا شما معنی آن را فراموش کردید؟ تا آنجا که می دانم شفقت یعنی مهربانی و صبر یعنی تحمل کردن. بگذارید برایتان چند مثال بزنم تا ببینیم که نظام در حوادث بعد از انتخابات تا چه حد مشفقانه و صبورانه عمل کرد. مثال اولم در مورد دستگیر شدگان روز 22 خرداد است. می دانید که در روز 22 خرداد حدود شصت نفر از اصلاح طلبان قبل از اعلام نتایج آرا دستگیر شدند، بعدا برخی از این افراد متهم شدند که در حوادث روزهای بعد، که اکثرا زندانی بودند، نقش داشتند. یعنی افرادی سه ساعت قبل از اینکه جرمی اتفاق بیافتد، به فرض اینکه اصلا جرمی اتفاق افتاده دستگیر شدند، نیروهای واکنش سریع آمریکا هم با این سرعت عمل نمی کنند، کجای این کار صبوری است؟ لااقل می گذاشتید مخالفت کنند بعد دستگیر می کردید، شاید مخالفت هم نمی کردند. شفقت تان هم ما را کشته است.
یک راهپیمایی رخ داد، سه میلیون نفر در آن شرکت کردند، یک شعار هم داده نشد، ملت هم تمیز و مرتب آمدند و رفتند، بعد توی کوچه و گوشه خیابان عده ای کشته شدند. این همان صبوری و شفقت است؟ شفقت همین است که پسر آقای روح الامینی که حداکثر جرمش این بود که در یک تظاهرات شرکت کرده بود، آنقدر بزنند تا بمیرد، بعد پدرش را بیاورند تا جلوی آقای خامنه ای از مرگ فرزندش ابراز رضایت کند. این کار را کدام موجود بیرحمی در جهان کرده بود که موجودات شفیقی مثل شما کردید؟ اگر شفقت و صبوری این است، بیرحمی و شقاوت کدام است؟ فقط لازم است حتی یک نفر را اسم ببرید که در سه ماه اول اعتراضات خیابانی دست به چوب و سنگ برده باشد. دادستان محترم برکنار شده، برای اینکه نشان بدهد که تروریست ها در خیابان تظاهرات می کردند، سه نفر از اعضای یک گروه دیگر راکه سه ماه قبل از انتخابات دستگیر شده بودند، به دادگاه آورد و یکی از آنها اعتراف کرد که قصد داشت کوکتل مولوتف درست کند و موفق هم نشده بود. واقعا معنی شفقت که می گویند همین است؟ شفقت یعنی مهربانی، همان چیزی که باعث شد کسی مثل نوری زاد بخاطر فرزندش، به دلیل شفقتی که داشت، تاوان فرزندان همه را بدهد و کسی مثل کلهر بخاطر ایدئولوژی و قدرت حاضر شد فرزندش را قربانی کند، چون شفقتی در او وجود نداشت. جالب این است که دوستداران شفقت و مهربانی از هاشمی رفسنجانی می خواهند که پسرش را تحویل حکومت بدهد که در کهریزک کارش را بسازند و لابد اگر این کار را بکند، معلوم می شود موجود شفیقی است.
آقای لاریجانی
حرف های خنده دار زیاد زده اید، وقتی می خوانم که می گوئید " افکار انقلاب اسلامی طوری است که همه می توانند در آن فعالیت داشته باشند." و یاد موسوی و کروبی و خاتمی و صانعی و هاشمی و بهشتی و الویری و آرمین و تاج زاده و هزاران زندانی می افتم که بخاطر تفاوت نظر با دولت و رهبری به زندان رفته اند یا از فعالیت برکنار شده اند، از این حجم وسیع طنزگوئی شما قاه قاه به خنده می افتم. و علاوه بر همه اینها از اینکه احتمالا باهنر هم تا یکی دو ماه دیگر به عنوان جاسوس اسرائیل و نماینده جرج سوروس در تهران تحت تعقیب قرار بگیرد ناراحت خواهم شد ولی تعجب نخواهم کرد.
آقای لاریجانی عزیز!
به جواد آقا سلام برسانید و بگوئید که من با وجود اینکه ایشان خیلی دروغ می گوید ولی به دلیل اینکه خدمات بسیاری به توسعه علمی و ارتباطی کشور کرده، دوستش خواهم داشت. به شما هم علاقه دارم، راستش فکر می کنم اینقدر گرفتار هستید که وقت نمی کنید روی حرف هایی که می زنید فکر کنید، وگرنه نمی گفتید که "اگر تمام جريانات و گروهها نظامات قانوني را بپذيرند و رقابتي سالم داشته باشند كشور هيچ مشكلي با آنها نخواهد داشت، چرا كه نظام هم به دنبال ايجاد فضاي سالم براي رقابت است و كشور به دنبال محدودسازي نيست." من این جمله شما را با آب طلا نمی نویسم، چون می ترسم بعدش دلم نیاید آن را دور بیاندازم، با همان خودکار می نویسم و می گذارم روبروی خودم تا یادم نرود که آدمها وقتی تصمیم می گیرند خودشان را گول بزنند، به چه موجودات بامزه و شیرینی تبدیل می شوند.
آقای لاریجانی عزیز!
یکی از دوستانم تعریف می کرد که آقای حداد عادل در یکی از جلسات رسمی شورای تشخیص مصلحت نظام درباره آقای احمدی نژاد گفته است، "من شارلاتان تر از احمدی نژاد آدمی در زندگی ام ندیده ام" و من تقریبا مطمئن هستم که هم صفت مذکور زیبنده احمدی نژاد است، هم حداد عادل قدرت درک این موضوع را دارد هم راوی شیعه امامی است. یادم می افتد به زمانی که "تروتسکی" بیانیه کلمانسو را در سال 1927 نوشت و بعد از آن از حکومت شوروی توسط استالین بیرونش کردند، در حالی که به گفته لنین و بنا به وصیت او حق بود که
"