۱۳۹۰ مهر ۹, شنبه

ماجرای رفع ممنوع الخروجی !





روز سه شنبه قرار بود به شعبه 26 دادگاه انقلاب بروم، مثل همیشه با دوستان وداع کردم و برای بازداشت آماده بودم، بنا داشتم تنها بروم و حتی وکلا را خبر نکردم، موقع خروج از دفتر دوستی از جانبازان شیمیایی به دیدارم آمد، گفتم:" عجله دارم، باید به دادگاه بروم" گفت: با موتور می رسانمت، آخر او تحمل فضای بسته ماشین و حتی آسانسور را ندارد و فقط موتور سوار می شود!  گفتم: " باشد همراهم بیا که اگر بازداشت شدم، وسایلم را به خانواده برسانی و خبرش را نیز! "  قاضی مشغول رسیدگی به پرونده دیگری بود، از فرصت استفاده کردم و سری به شعبه سابق ( قاضی مقیسه ) زدم، به شوخی عرض کردم: " مرا بی جهت ممنوع الخروج کرده اید، من هیچ جا نمی روم، من می مانم و بناست شما را به انفرادی خودم بفرستم! " گفت:" می دانم تو جایی نمی روی و من با ممنوع الخروجی تو مخالف بودم! "
کمی بعد مسئول دفتر 26 صدایم کرد، قاضی پیرعباسی با روی باز و با احترام برخورد کرد، دوساعتی گفتگو داشتیم، صحبت ها در حوزه فرهنگ و دین بود، تسلط خوبی بر آیات  داشت و احتجاج به آیات و روایات می کرد، کمی بعد جانباز شیمیایی همراه من که تنگی نفس داشت و در دفتر شعبه نشسته بود، به دنبال پنجره ای می گشت تا نفسی تازه کند، قاضی او را به داخل دعوت کرد تا کنار پنجره پشت سر خودش نشسته و نفسی تازه کند، او اجازه خواست تا کتابی در حوزه تاریخ نگاری اسلام را از روی میز قاضی برداشته و مطالعه کند، بحث ما به اینجا رسید که قاضی گفت:" آخرین چیزی که از قلوب صدیقین خارج می شود، حب جاه است!، دل کندن از پست و مقام سخت است"  و رفیق جانباز ما پا برهنه وسط بحث پرید و گفت: " می بخشید، شما حاضرید از این کتاب دل بکنید؟ " و قاضی گفت: " من آنرا خوانده ام، قابلی ندارد " و به درخواست آن جانباز خطی به یادگار بر کتاب نوشت و به او تقدیم کرد. این برخورد قاضی تاثیری عجیب بر دوست جانباز من گذاشت و پس از خروج از دادگاه می گفت: " اگر قضات این گونه برخورد کنند، کسی رویش نمی شود خلاف کند"
به قاضی عرض کردم:" من باید فردا سفری به خارج کشور داشته باشم و شما می دانید که من هر جا باشم با اولین احضار به ایران می آیم"   گفت:" می دانم و من هم با ممنوع الخروجی شما مخالفم"  بلافاصله با مسئولیت خودش دستور داد نسبت به رفع اثر از هر سه نامه ممنوع الخروجی پرونده اقدام شود و در دادستانی هم با سرعت و دقت نسبت به رفع ممنوع الخروجی اقدام شد، هنوز وکلای من باور نمی کنند که ظرف این مدت کوتاه مسافر اوین در ارتفاع 30000 پایی راهی خارج از کشور شده است. برای خودم هم تا پرواز باور کردنی نبود و هر لحظه منتظر بداع بودم.
من این اقدام را به فال نیک گرفته و نشان عقلانیت در سیستم قضایی می دانم،  باید تلاش کرد از ابزار حبس و ممنوع الخروجی کمتر استفاده شود، فرض که عده ای رفتند، نظامی که پایه های استوار بر رای مردم داشته باشد از مهاجرت بیم ندارد و نظامی که  پشتوانه مردمی نداشته باشد، این محدودیت ها پایه های آنرا چون موریانه می خورد و سست می کند.
در خاتمه با احترام به همه کسانی که به هر دلیل مهاجرت را برگزیده اند و سختی غربت را تحمل می کنند، باید بگویم که من حضور در وطن را انتخاب کرده ام و ترجیح می دهم که خار در چشم و استخوان در گلوی کسانی باشم که انقلاب ما را مصادره به مطلوب نموده اند و می خواهند حرکت آزادیبخش انقلاب اسلامی ایران را به انحراف بکشانند، به کوری چشم جریان انحصار طلب، این بسیجی خیبر سنگر را ترک نخواهد کرد و امپراتوری خود را در نصف عرض پتوی سربازی در انفرادی گسترده است، من بند 350 اوین را با هیچ جای دنیا عوض نخواهم کرد، این یک سفر کاری است و هفته آینده به ایران عزیز باز می گردم و از طرف همه هموطنان ساکن در غربت به بلندای قله دماوند سلام خواهم داد.
8/7/1390   مهدی خزعلی
*** با پوزش از دوستان، هم اکنون فرصت و دسترسی به نت پیدا کردم.

هیچ نظری موجود نیست: