۱۳۸۹ اسفند ۱۱, چهارشنبه

روایت مهدی خزعلی از ۱۰ اسفند: مردم برای کتک خوردن آمده بودند


دکتر مهدی خزعلی، پزشک و تحلیل‌گر سیاسی در زمانی که مشاهدات خود از ناآرامی‌های تهران در روز ۱۰ اسفند ۱۳۸۹، را برای دویچه وله شرح می‌داد (ساعت ده و نیم شب به وقت تهران)، به گفته‌ی خودش هنوز ناآرامی‌ها و درگیری‌های پراکنده به ویژه در میدان آزادی تهران ادامه داشت.

آقای خزعلی ادامه داد: «ظاهرا از صبح امروز، نیروهای ضدشورش آماده‌باش بودند. این نیروها از صبح در تقاطع‌های اصلی و خیابان‌های حساس مستقر بودند. از ساعت ۵ به بعد نیروهای یگان ‌ویژه و نیروهای بسیجی، خیابان آزادی، انقلاب، محور بلوار کشاورز و میدان هفت ‌تیر را کاملا پوشش دادند و مانع هرگونه تجمعی ‌شدند. منتهی از ساعت ۶ بعد از ظهر به بعد که هوا رو به تاریک شدن رفت، جمعیت به‌صورت راه‌پیمایی آرام و ساکت به‌‌سمت میدان آزادی حرکت کرد. پیاده‌روها کاملا پر بود. در ساعت ۷ شب هیچ مغازه‌ای در مسیر منتهی به میدان آزادی باز نبود. مردم با هم شوخی می‌کردند که همه برای خرید عید بیرون آمده‌ایم. در تقاطع‌های مختلف مثل تقاطع جمالزاده یا تقاطع اسکندری درگیری شد که با فشار باتوم و زدن مردم، راهپیمایان را به داخل فرعی‌ها هدایت می‌کردند.»

دکتر مهدی خزعلی از شنیدن صدای تیراندازی در ناآرامی‌ها ۱۰ اسفند خبر داد گفت: «چندین‌بار صدای تیراندازی شنیدیم. در چهارراه ولی‌عصر، در جمالزاده و هم در میدان ولی‌عصر، صدای تیراندازی شنیدیم. هنوز هم درگیری به‌صورت پراکنده ادامه دارد. الان هم که با هم صحبت می‌کنیم (ساعت ۱۰:۳۰ شب به وقت تهران) طرف میدان آزادی و بالای میدان درگیری‌ها ادامه دارد. امروز دستگیری هم خیلی زیاد بود. بعضی‌جاها یک‌دفعه حمله می‌کردند و ۲۰ تا ۳۰ نفر را می‌ریختند در مینی‌بوس. این‌ها چیزهایی است که در خیابان آزادی و خیابان انقلاب دیدم. البته دور کاملی هم تا میدان هفت‌تیر زدم.»

دکتر خزعلی از «صحنه‌های جالبی» که امروز در راهپیمایی شاهدش بود برای دویچه وله تعیف کرد. او گفت: «در خیابان آزادی صحنه جالبی به‌وجود آمد. یک پیرزن چادری با قدی کوتاه که شاید ۷۰ سال سن داشت در خیابان آزادی حرکت می‌کرد و مرتب رو به نیروهای ضدشورش می‌گفت، «خجالت بکشید، حیا کنید و…». سر تقاطع اسکندری این پیرزن را زدند. مردم اعتراض کردند. دور این پیرزن را گرفتند. پیرزن پوست و استخوان بود. من هم برای این‌‌که به این پیرزن لطمه نخورد جلو رفتم. به یکی از این بسیجی‌ها که سنی از او گذشته بود گفتم این رفتار درست نیست، این پیرزن جای مادربزرگ شماست. بسیجی جلو آمد و من را شناخت. بعد از این که یک ساعت با هم صحبت کردیم به من گفت، «تو سوژه خیلی خوبی برای بازداشت بودی. تو را می‌گرفتیم و می‌گفتیم فلانی را هم در اغتشاشات گرفتیم». گفتم فکر نمی‌کنید به اندازه کافی سوژه دارید و این سوژه به ضررتان خواهد بود. گفتم تا کی می‌خواهید دنبال چنین سوژه‌هایی بگردید که، فلانی و فلانی را گرفتیم. گفتم، حالا فرض کنید که من را بگیرید، بعد آیا من نخواهم گفت چه دیدم؟ چرا متعرض من شدید؟ معترض من شده‌اید برای دفاع از یک پیرزن چادری محجبه‌».

این نویسنده منتقد دولت از ویژگی راه‌پیمایی ۱۰ اسفند و فرق آن با راهپیمایی ۱ اسفند و ۲۵ بهمن ۱۳۸۹ می‌گوید: «امروز آرامش کامل بود. هیچ کس شعار نمی‌داد. فقط حرکت بود. حرکت امروز، حرکتی آرام و بدون شعار. مردم باتوم می‌خوردند ولی عکس‌العملی نشان نمی‌دادند. مردم فقط برای کتک‌خوردن آمده بودند. امروز روز صدای پای ساکت مردم بود. می‌خواهم بگویم که، ای مردم، صدای پای ساکت شما به گوش همه، حتی به گوش بسیجی‌‌ها هم خواهد رسید. بزرگترین فریاد ما، جسم کبود ما و سر شکسته ماست. بدن گلوله خورده کشته‌شدگان ماست، افرادی که در زندان‌ها داریم، فریاد ماست. این‌ها بزرگترین فریاد ماست و همین کافی است.»

آقای خزعلی معتقد است راهپیمایی ۱۰ اسفند برای حکومت ایران «پیامی» دارد. او می‌گوید «راهپیمایی امروز این پیام را به آقایان داشت که مسیر را اشتباه می‌روید. همان آقایانی که به لیبی و مصر و تونس نصیحت می‌کنند که “حرف مردم‌تان را بشنوید”، قبل از این که کنترل از دست همه خارج شود، صدای پای ساکت مردم را بشنوید. از جایی به بعد از دست همه منتقدین معتقد به نظام هم خارج می‌شود. آن‌موقع کار دست کسانی می‌افتد که کف خواسته‌هایشان بسیار بالاتر است.»
"

هیچ نظری موجود نیست: