۱۳۹۰ تیر ۴, شنبه

نامه ای از بهار؛ حسرت و دلتنگی های کوچک زندان

گاهی صبح ها که چشمت را باز می کنی خودت را نفرین میکنی که بیدار شدی. چه دردی بود آخر؟ داشتی خواب زندگی میدیدی؟

خواب دربند و درکه، با بچه ها رفته بودی کوه و قلیون را آنقدر کشیده بودی که فشارت زیر صفر بود به قول خودت. داشتی خواب زندگی می دیدی؟ رفته بودی تره بار و کلی میوه خریده بودی و مانده بود روی دستت که چطور از خیابان رد شی. داشتی خواب زندگی می دیدی؟ سفر رفتن، غذا پختن، توی ترافیک گیر کردن، حتی دعوا کردن. خواب زندگی کردن.. اما وقتی چشم ها باز شد دوباره همان سلول لعنتی و همان موکت کثیف و همان حکم ده ساله که چسبیده به ته تمام جمله های آینده ی زندگیت. دوباره همان صدای کفش ها و همان جیر جیر پنچره ی کوچک روی در سلول. دوباره همان دیوارها و نوشته های رویش که هر روز از یک طرف می خوانیشان که تنوعی شود برایت.


روایت روزهای زندان روایت غریبی ست که این روزها زیاد می شنویمش و راحت از کنارش می گذریم. روایت دختران و پسران جوان که آنقدر تکرار شده که برای همه عادی شده است. روایت پدران و مادران مان که قرار است سال های آرامش و پیری را در بندهای مختلف در کنار باقی زندانیان سیاسی طی کنند.


بهاره هدایت زن جوانی که دو ماه پیش همسرش جشن تولد ۳۰ سالگیش را در غیابش گرامی داشت، با احتساب رای قاضی در چهل سالگی به آغوش همسرش باز میگردد.


چهار ماه پیش امین احمدیان، همسر وی در مصاحبه ای گفت بعد از ۳۲۰ روز دستش را گرفتم و گفتم دوستش دارم. با همه ی تلخی ها معنای دوست داشتن معنای زندگی کردن در زندگی بهاره کمرنگ نیست. هنوز زندگی یادش نرفته..


نوشته ای زیر تکه ای از روزهای درون زندان بهاره است، تکه ای از دلتنگی ها، تکه ای از تاریخ بر روی دستمال کاغذی برای همسرش که در صفحه ی فیس بوک وی منتشر شده است.


با هم مرور می کنیم لحظه هایی را که ممکن است تجربه نکرده باشیم شان.

دلم می خواد بدونم کجایی، چطور روزهایت می گذرند، ساعت چند از خواب بیدار میشی؟ کی میرسی شرکت، چی می پوشی؟ کی ها حموم میری؟ حوصله داری؟ هوا برات گرمه یا سرد؟ اگه هوا آلودست یا غبارآلود تو احساسش می کنی؟ دلم می خواد بدونم با چی میری شرکت؟ دلم می خواد بدونم نور راه پله های خونمون چطوره؟ یادم رفته گفته بودی سنگ های ساختمونمون چه رنگیه؟ دلم می خواد بدونم کجا می خوابی؟ لباسهات رو چطوری میشویی؟ با کیا این مدت آشنا شدی که من نمی شناسم؟ با کیا دعوا کردی که من خبر ندارم، چی می خونی؟ چی گوش میدی؟ هنوزم تا سپیده صبح سر اینترنتی؟ دلم می خواد حال و روزگارت رو بدونم، می خوام بدونم از کجا خرید می کنی؟ تره بارتون کجاست؟ میوه میخوری اصلا؟ تابستون شده، طالبی و زردآلو و توت فرنگی و گوجه سبز و هندوانه خوردی؟خوشمزه بودند؟دوست داشتی؟دلم می خواد بدونم هنوزم اگه چای بعد از ظهرت دیر بشه سر درد میگیری؟هنوز موبایلت شارژ تموم می کنه؟هنوز فراموشش می کنی؟هنوز صبح ها سرت رو زیر شیر دستشویی میشوری؟هنوزم گاهی ماست با نون خشک می خوری؟هنوزم برای خودت یه کیف و پیراهن نو نخریده ای؟دلم می خواد بدونم وقتی به من فکر می کنی به چی فکر میکنی…دلت می خواد چی بدونی..اصلا کی ها به یاد منی؟وقتی برام خرید می کنی به چی فکر می کنی؟از گذشتمون چی یادت مونده؟حواست به سالگردهامون هست؟می دونی اول و دوم تیر ۸۲ اولین باری بود که من اومدم مجیدیه؟ و پنجم و ششم تیر۸۱ اولین باری بود که اصفهان رو به من نشون دادی؟

یادت هست روزهایی رو که خیابون ها رو گز می کردیم که با هم باشیم؟یادت مونده غروب های پارک ساعی رو؟یادت مونده زاو رو؟ یادت مونده اون قدیم ها که من رو می بردی دربند؟یادت مونده بار آخر با احمد رفته بودیم..بهار۸۷؟

یادت مونده دستپختم رو؟خودم که دیگه یادم نیست..یادت هست رفتیم ریز به ریز اسباب اثاثیه مون رو خودمون خریدیم؟یادت هست سال تحویل ۸۷ رو..یادت هست رفتیم شمال..رفتیم دریا؟احمد هم بود..یادت میاد ۱۶ خرداد ۸۱ رو که باهام اتمام حجت کردی و عتاب کردی که برم دنبال زندگیم؟یادته بار اولی که خرداد۸۵ از اوین آزاد شدم؟یادت هست ۱۸ اسفند ۸۵ را رفتم شورای مرکزی؟..یادت هست ۱۷ مرداد ۸۶ روزی که غروبش آزاد شده بودم توی پاگرد راه پله خونه پدرم گفتی:یه کم دیگه صبر کن..گفتی که توی این یه ماه تازه فهمیدم که بدون تو نمی تونم زندگی کنم؟..۱۷ اسفندمان رو یادت هست؟..هست می دانم..هفت سال و نیم پیش بود..‏

امین دلم برای همه چیز تنگ شده..برای همه چیز..بند بند وجودم از این دلتنگی درد می کند..خسته ام از این همه آرزوهای کوچک که خفه ام می کند..حسرت..حسرت..می دانی چیست؟می دانم که می دانی..اما نمی دانی چه حالیست که توی این قفس لعنتی مانده باشی و در عرض یکسال سه نفر را از پیش چشمت تا زیر خاک بدرقه کرده باشی!! که دو نفرشان و بخصوص این آخریشان فرشته صفتهایی بودند مثال زدنی..نمی دانی چه حالیست..کاش ندانی هم..

دلم آغوش آرام تو را می خواهد…تا ابد‏

بهار تو

۱۸خرداد ۹۰

اوین


"

۱۳۹۰ تیر ۳, جمعه

پایان نامه

امشب جایی دعوت بودم که در انتهای مراسم فیلم پایان نامه را که بر علیه جنبش سبز ساخته شده است به رایگان نمایش دادند.فیلمی سخیف و فاقد هرگونه ارزش هنری و داستانی و فاقد هر گونه منطق روایی و سراسر دروغ و مسخرگی. اما پس از دیدن این فیلم خوشحال شدم که خداوند مخالفان ما را از کسانی قرار داده که هیچ حرف حسابی برای گفتن ندارند.

۱۳۹۰ خرداد ۲۷, جمعه

بیانیه آیت ا... امجد

    پس از انتشار نامه زیر وبلاگ مروج اندیشه های آیت ا... امجد به آدرس http://ostadamjad.blogfa.com/
    هم فیلتر شد و از وبلاگ بلاگفا کلا حذف شد.
    آیت ا... امجد از شاگردان ویژه آیات عظام بهاالدینی و بهجت میباشند.

متن کامل این پیام به همراه دستخط ایشان به شرح زیر است:

هو المحمود

قال الحسین علیه السلام : إِنَّما خرجت لطَلَبِ الْإِصلَاح (بحارالأنوار ج۴۴ص ۳۳۹)

بیدادگری شیوه مرضیه نمی شد این شهر اگر دادرس دادگر ی داشت

ظلم تا کجا بنابراین محکوم به عذابیم . در این عصر پر آشوب بسیار تلاش کرده ام که اختلافات را به همدلی بدل کنم اما با کمال تأسف روز به روز ظلم و ستم بیشتری را مشاهده می نمایم و نمی دانم به این مردم بی پناه چه پاسخی بدهم که آبی بر آتش تألمشان باشد .

سالهای آغازین پس از پیروزی انقلاب با اتکا به کلمه مقدس جمهوری اسلامی اعلام کرده بودم هر کس در هر جای مملکت مشکلی دارد بنده در خدمتگذاری آماده ام به لطف خدای تعالی و به واسطه ی خود مردم گره های بسیاری از کار فرو بسته آنها گشوده شد اما امروز بی قانونی و اعمال خودسرانه و هتک حیثیت مردم بیداد می کند و آن قدر رواج یافته که دیگر تعجب و تأسف مسئولان را بر نمی انگیزد .

مظلومان کشته می شوند ، به حریم خصوصی و جمعی مردم تجاوز می شود ، آزادیهای قانونی و ابتدایی که حق اولیه ی هر انسان است سلب می شود که ملال و افسردگی بر چهره پیر و جوان نشسته و مشکلات بسیار ، قربانی می گیرد دروغ و عوام فریبی ، ریاست می کند اما دریغ از یک فریاد یک همدردی، و همدلی ، عذرخواهی و تلاش برای تصحیح .

هیچ نشانه ای حتی از درک این همه خیانت و قانون شکنی در کلام و رفتار مسئولان دیده نمی شود. وقتی هم از مسئولان ذیربط سوال می کنی هیچکس مسئولیت قانون شکنی ظالمانه ؛ هرج و مرج افسار گسیخته و آشفته گی در سلسله مراتب را به عهده نمی گیرد و با نقل مصادیق بیشتر بر بار غصه ها و نگرانی ها و مصیبتها ی ما می افزایند بنابراین متأسفانه امروز برای رفع مظالم راه به جایی ندارم تا از حقوق ستمدیده گان دفاع کنم .

یک نمونه ی کوچک این روزها که خود با آن مواجه ام و دیگر کسی نمی تواند ادعا کند که برای امجد سیاه نمایی می کنند و اخبار را کانالیزه به اطلاع او می رسانند شاهد بر این وقایع است .

زنی متدین و خانه دار با فرزند خردسالش را چند روز پیش در فرودگاه پس از طی همه مراحل قانونی در هنگام سوار شدن به هواپیما ممنوع الخروج می کنند و با هتاکی او را از سفر باز می دارند این زن و تدین و تعهد و بی گناهی او را خود به شخصه از نزدیک می شناسم و می دانم که هیچ جرم و خیانتی نکرده است ، آخر چرا؟

هرچه به مقامات دادستانی ، سپاه و اطلاعات مراجعه شده همه اظهار بی اطلاعی می کنند . نمی دانم چه دستهای کثیف و جنایت پیشه و خیانتکاری می خواهند این مردم نجیب و فداکار خصوصا جوانان خوب و عزیز و متعهد و جستجو گر را از نظام متنفر کنند تا انجا که بنده در منزل خودم نیز نتوانم از نظام و حقیقت اسلام دفاع کنم .

در دفاع از حق همه ، مورد این بانوی خانه دار را برگزیده ام تا راه مقابله با خودسری را نشان دهم و به یاری حق و حقیقت بیایم .

به وسیله ی تلفن به گوش بسیاری رسانده ام . بزرگان از من مهلت خواسته اند که به احترام برخی از قضات محترم اقدامی نکنم . مع الوصف هشدار دادم که اگر گذرنامه ی ایشان را در منزل تحویل ندهند موضوع ر ا رسانه ای خواهم کرد . اما پس از گذشت یک هفته خبری نشد . اینک به وظیفه ی خود عمل می نمایم ، باداباد .

یک لحظه بر این بام بلا خیز نمی ماند

مرغ دل غمدیده اگر بال و پری داشت

به خاطر مردم نجیب و بسیاری از جوانان ارزشمند و متدین و فهمنده که خواستن آزادی و عدالت و امنیت حق طبیعی ایشان است ناچارم در مملکت بمانم و الا ترک وطن کرده و عزلت می گزیدم .

والسلام علی من اتبع الهدی

محمود امجد






"

۱۳۹۰ خرداد ۲۶, پنجشنبه

پدر روزت مبارک

نهمین نامه محمد نوری زاد به رهبری:

رهبرما، چه بخواهد و چه نخواهد، پدراین مردم است. ومردم ما، حق دارند از او، رفتاری پدرانه انتظار داشته باشند. که یک پدر، با هرخونی که از فرزندان تند خوی خود به دل دارد، آنان را به تیر بلا نمی سپرد. و به نفع فرزندان آرام و سربه زیر خود، برسر فرزندان عاصی و معترض خود نمی کوبد…

سلام ای علی عزیز.

چه خوب که در این روزها، پای به عرصه ی این دنیا گذاردی تا بشر، برای تماشای همه ی عدالت، بی تاب تو باشد و به تو بنگرد. وبرای تماشای همه ی شایستگی های بشری، رو به سوی تو آورد.


تو به معنی واقعی ” مرد” بودی. جوری که همه ی مردان و زنان عالم، با تماشای تو، وادی مردانگی را از وادی نامردی و نامردمی بازمی شناسند.



چه خوب که رهبرما طرفدار و مشتاق و مطیع و دلمشغول توست. وحتی نسبت جایگاه خود را با تو، در غبار کفش قنبر، غلام تو، می سنجد.


اگر تو ای علی عزیز، نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : علی چرا بیست و پنج سال، از حکومتی که حق خود می دانست، برکنار ماند؟ آیا نه تنها به این دلیل که مردم، آن سوتر از او و بزرگی های او، روی به دیگری و دیگران بردند و او را نخواستند؟


برکناری تو ای علی از حکومت، ذره ای از کهکشان خوبی های تو کم نکرد. و بنا به گفته ی خود تو، سکوت و همراهی تو با خواست مردم، جامعه ی جوان اسلامی را از انشقاق و گسستگی و جنگ داخلی بدر برد و بجای آن، یکدلی و یکپارچگی را پدید آورد.


اگر تو نبودی، ما چگونه به رهبرمان می گفتیم : اداره ی جامعه را به شایستگان، ونه به دوستان، باید سپرد؟


یاعلی، یک پرسش!


اگر من نوری زاد، پای به دل تاریخ بگذارم و در بازار کوفه، جلوی چشم خلایق، صریح و شفاف و حتی گستاخانه، راه را برعبور تو بگیرم و با فریادی که همه ی تاریخ بشنود، به تو بگویم : ای علی، من که یکی از پیروان تو هستم، این من گمشده در تاریخ، اصرار بر واشکافی اموال تو دارم. با این که می دانم تو پاک و پاکدستی، می خواهم اما بدانم با پولهای امانتی مردم چه کرده ای و میلیارد میلیارد پول آنان را چرا و در کجاها صرف چه کرده ای؟


من بعید می دانم ای علی عزیز، درهمان بازار کوفه و جلوی چشم مردم، زیر گوش من بخوابانی! و بگویی: ای بی حیا، تو، که به قول خودت هیچ در هیچی، از من علی، که معصوم و پاکزاده ام، می خواهی تحقیق و تفحص کنی؟


تصور حتمی من براین است که تو، دست مرا می گیری و مرا به سرای حکومت خود می بری و دفترهای ثبت اموال عمومی را جلوی من می گذاری و به من می گویی : باهر علمی که داری، درکمال امنیت، بنشین و به دخل ها و خرج های حکومت من نگاه کن. وحتی این را نیز مصرانه از من می خواهی که:هر کاستی و ناروا در کارمن دیدی، حتما مرا خبرکن تا اگر کج رفته ام یا خطایی ندانسته مرتکب شده ام، سریعا آن را اصلاح کنم. و از من خواهی خواست که اگر کشف کردم یک یا جمعی از کارگزاران تو دست به اموال مردم برده اند، تو را خبرکنم تا شخصا به کار آنان رسیدگی کنی.


من از این تخیل راستین، پای فراتر می برم و دست تو را می گیرم و به همین امروز جمهوری اسلامی ایران خودمان می آورمت. و تو را برمسند رهبری کشورمان می نشانم و به تو می گویم : علی جان، تو نیک می دانی که شیوه های مملکت داری در دور دست های تاریخ، همان بود که بود. امروز اما، شیوه ها تغییر کرده. دیگر شایسته نیست که تو، که علی ما هستی و چشم و چراغ ما، با وجود معصومیتی که تداری، وباوجود شجاعت و حلم و علم و تقوایی که داری، هم فرمانده ی کل قوا باشی و تک به تک فرماندهان ارتش را و تک به تک اعضای مجمع تشخیص مصلحت را مشخص کنی و در هر دستگاه، نمایندگان مستقیم و غیرمستقیم داشته باشی .


تو باید برقله ی این مملکت بایستی و رهبری کنی. مثل رهبر یک ارکستر موسیقی که با حرکات نامحسوس دست خود، استعداد های جامعه ی کوچک خود را به کار می گیرد و از آن همه استعداد، صدای خوش و هماهنگ برمی آورد. تو نیک تر از من می دانی که دخالت تو در جز و کل این دستگاه وسیع، رشته های هماهنگی را می گسلد. حضور بی دلیل نمایندگان تو در هر دانشگاه و در هر وزارتخانه و در هر دستگاه، بساط اعتماد به نفس آن دستگاه ها را بر می چیند.


علی جان، تو روح جاری این عالمی. درشان تو نیست که هم تعیین رییس صداو سیما و تعیین رییس سازمان تبلیغات اسلامی با تو باشد و هم تعیین تک به تک امامان جمعه ی کل کشور و تعیین تک به تک اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی . حالا تعیین تک به تک فرماندهان سپاه و نمایندگان خودت در کل سپاه در کل کشور بماند.


علی جان، خدا وکیلی با این همه مشغله ی پیچ در پیچ، فرصتی برای تو که علی و معصوم و مستحضر به علم الهی هستی باقی نمی ماند تا به افق های دور و فرداهای سرزمین خودت بنگری . چرا که تو، عمده ی توش وتوان خود را مصروف جزییات امروز جامعه ی خویش می کنی و از نظارت، و بها دادن به نظارت، بازمی مانی.


علی جان، تو نیک تراز همه ی ما می دانی که ورود تو به عرصه های جانبداری، مردمان جامعه را از رشد بدیهی شان باز می دارد و کسی را شهامت نقد و شهامت آسیب شناسی از تو و کار کارگزاران تو نمی ماند. وقتی همه ی سرنخ ها به تو ختم شود، کسی اجازه نخواهد یافت به کارهای خود تو ورود کند و سر از اختفای کارهای تو درآورد. و این یعنی ظهور قدرتی مخوف، که برسرخود، زبانم لال، خدا را نیز تحمل نمی کند.


ای علی عزیز، مگر نه این که این مردم، اختیارات و اموالشان را به امانت به تو سپرده اند؟ آیا نباید بدانند تو با اموالشان چه کرده ای و چه می کنی؟ این مردم می خواهند بدانند چه مقدار از پولشان را به افغانستان و چه مقدار از پولشان را به لبنان و سوریه و به هرکجای این دنیای بزرگ بخشوده ای! این مردم می خواهند بدانند چه پولهایی با اشاره ی تو، به کجاها سرازیر شده است.علی جان مردم ما آیا حق ندارند بدانند تو با پولشان چه کرده ای؟ اطمینان دارم که تو با آغوش باز از خواست ها و پرسش های مردم استقبال خواهی کرد. اساسا تو به همین خاطرهاست که خواستنی هستی.


وسرآخر:

این مردم از تو می خواهند بنا به ضرورت های این روزگار، بار سنگین این همه مسئولیت های جوراجور خود را به شانه ی آنان و نمایندگانشان بگذاری. خودت را خلاص و راحت کن. درفردای قیامت تو باید به تک به تک این همه مسئولیت پاسخ بدهی. بیا و از دامنه های رهبری، به قله ی بلند آن بازگرد. جای تو، آنجاست.


از همان بالا، مردم را رهبری کن. که تو، آن بالا اگر که بایستی، هم خواستنی ترخواهی بود، هم تماشایی تر، وهم در کار رهبری جامعه، موفق تر. مارا دراین مشورت، یاعلی، با تو خیرخواهی است. می دانیم که می دانی.


علی جان، خودت خوب می دانی که بدون استثنا، دلیل خیزش های مردمی این روزها درکشورهای اسلامی و غیر اسلامی، از کجا ناشی می شود. از: رهبری های طولانی و مبسوط الید. که یک نفر، با قدرتی ماورایی، برهمه ی ارکان یک کشور سلطه داشته باشد و به کسی نیز جوابگو نباشد و کسی را نیز حق اعتراض و نقد او نباشد. خودت خوب می دانی که اگر صدام را آمریکایی ها سرنگون نمی کردند، مردمش این روزها او را سرنگون می کردند. صدامی که جزقلب مردم ، جایی را لایق حضور خود نمی دانست.


رهبر لیبی نیز مگر جز این خصوصیات دارد؟ ویا رهبر مردم سوریه؟ فصل مشترک همه ی اینان، بلامنازع بودنشان است. که برکل مقدرات کشورشان حاکم اند و کسی را یارای اعتراض به آنان نیست.


قانون ، برای این رهبران، شکلاتی است که به وقت ضرورت، به دهان مبارک می برند و نرم نرم به مکیدن آن مشغول می شوند. یا قانون، برای اینان، جامی از شراب است که سرمی کشند تا فراموش کنند مردمی نیز هستند و این مردم حقی وحقوقی نیز دارند. ویا : قانون حبه تریاکی است که باید برسر وافور کیفوری نهاد و مردم را بخاطر جهل مکرر و جهل مرکبشان ستود.


علی جان، این روزها، ما، با تمام قامت، سرنوشت خود را به سرنوشت بشاراسد قاتل و سرکوبگر گره زده ایم. مردم معترض او را فتنه گر می خوانیم. و در سرکوب آنان، با بشاراسد همراهی می کنیم. اخبار کشتار مردم مسلمان سوریه را جلوی چشم مردم دنیا، سانسور می کنیم. چرا؟ چون اطمینان داریم:مشابهت سقوط بشار اسد، گریبان خود ما را می فشارد.


علی جان، چه خوب که به این دنیا آمدی تا به بزرگان و مسئولان و رهبران جهان، و به ویژه به رهبرما بگویی : ای برگزیدگان مردم، مردم، از شما جز عدالت و درستی و راستی و پاکدستی و گذشت و بردباری نمی پسندند. پوزش خواهی شما از مردم، به تناسب هرخطایی که مرتکب شده اید، کمترین حق بدیهی مردم شماست.


و دم گوش رهبرما بگویی:


سیدعلی عزیز، تا دیرنشده، صدای اعتراض مردمت را بشنو! وشانه های خودت را از زیر بار این همه مسئولیت بدر ببر. خودت را سبک کن. به مردمت بها بده. و مسئولیت های بی شمار خود را به شانه های خود مردم بسپار. مگرنه این که این مردم، هماره در سخنان تو، فهیم و همراه و با خردند؟ جای تو آن بالاهاست. قله، بله، آنجا جای توست. بپای خیز. دستت را به من بده . یاعلی !


محمد نوری زاد- بیست و پنجم خرداد سال نود



.


.










3 دیدگاه برای این نوشته:


  1. ce book%, Omid, Mohammadkhani:


    2011-Jun-15
    زنده باد نوری زاد.. فوق العاده بود. صریح و بی پرده..

  2. ce book%, Mohammadi, Moein:


    2011-Jun-15
    چرا؟؟؟؟ هنوز به این نتیجه نرسیده اید که این پدر ناپدریست؟ چند نامه او را پدر خطاب کردید و ظالمتر شد این ناپدری؟ بس است!!! راه دیگری را برگزینید ....

  3. ce book%, Hossein, Mokhtari:


    2011-Jun-15
    خیلی ممنون از تلاش شما ولی متاسفانه میخ آهنی نرود در سنگ و ایشون دیگه به هیچ وجه اصلاح بشو نیستن، خیلی وقته کار از کار گذشته ولی این زحمات شما بعنوان یک دلسوز این نظام و انقلاب همیشه در تاریخ خواهد ماند



ارسال نظر سریع

"

۱۳۹۰ خرداد ۲۲, یکشنبه

شعر سبز/ آرام نمی گیرد این شور اهورایی

صدیقه وسمقی:

آرام نمی گیرد این شور اهورایی

شوریست چه پاینده،شوریست چه غوغایی


این شعله نمی میرد در جان و دلم هرگز


افروخته تر بادا این شعله ی شیدایی


دشتم ،همه سرسبزی کوهم،همه ستواری


موجی است درین سینه ،توفنده و دریایی


شوریده سری یعنی آهنگ خطر کردن


رقصیدن با طوفان،با موج هماوایی


شوریده سرم،یعنی در بند نمی گنجم


خامی تو،که می خواهی با من به مصاف آیی


خامی تو،که پنداری آرام شود این سر


دیگر نشود اوضاع آن سان که تو فرمایی


خامی تو،که پنداری گر خون مرا ریزی،


این شور براندازی ،این ملک بیارایی


هر “هاله” که می افتد بر خاک ، برانگیزد


شوری همه بیداری ، موجی همه دانایی


موج آمد و موج آمد تا جور بر اندازد


بر خاست ز هر سویی این بانگ ز هر نایی:


ویران وپریشان شد ایران زستمکاری


برچیده زمیهن باد این سنت یاسایی


صدیقه وسمقی

"

۱۳۹۰ خرداد ۱۱, چهارشنبه

شرمتان باد ای خداوندان قدرت


یادمه زمان انقلاب یکی از شعار های مردم این بود که:" ولیعهدت بمیرد شاه خائن     چرا کشتی جوانان وطن را"
و هر چند با گذشت حدود 30 سال ولی بالاخره شاهد مرگ ذلیلانه و ناکام دو تن از فرزندان شاه و همچنین خود وی  در ابتدا بودیم.
امروز شنیدم که در تشییع جنازه مرحوم عزت ا... سحابی دختر ایشان که پس از مدت مدیدی زندانی بودن در اوین به مرخصی آمده بود در پی ضرب و شتم مامورین به شهادت رسیده است. حقیقتا نمیدانم چه بگویم، نمیدانم در برابر اینهمه رذالت و خباثت و دنائت  وبی شرفی چه میتوان گفت.فقط میدانم که قانون الهی لا یتغیر است پس باشید و آخر و عاقبت ونحوه مرگ ظالمین را به نظاره بنشینید که تماشایی است. البته  اشکال اینجاست که مشاهده این عاقبت کمی صبر میخواهد ولی بقول معروف دیر وزود دارد اما سوخت و سوز ندارد..

شورای هماهنگی راه سبز امید: با لبان بسته، آزادی رهبران جنبش و زندانیان سیاسی را فریاد خواهیم زد

شورای هماهنگی راه سبز امید بیانیه ای در پاسداشت خاطره زنجیره سبز انسانی و روزهای فراموش نشدنی خرداد ماه صادر کرد.
شورای هماهنگی در این بیانیه ضمن دعوت مردم به پیوستن در راهپیمایی سکوت در پیاده روهای خیابان ولی عصر حد فاصل میدان ولی عصر تا میدان ونک ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر روز ۲۲ خرداد، تاکید کرده است: سکوت مطلق در طول برگزاری راهپیمائی حاکم خواهد بود. به هیچ شعاری پاسخ داده نشود و از هر گونه اقدامی که به خشونت طلبان بهانه برای انجام اقدامات غیر قانونی و ضد انسانی می دهد خود داری شود و رأس ساعت ۸ همه متفرق شوند.
بر اساس این بیانیه، راهپیمایان با لبان بسته، آزادی رهبران جنبش و زندانیان سیاسی، برگزاری انتخابات آزاد و اقدام موثر و فوری برای حل مسئله گرانی و بیکاری را فریاد خواهند زد.
متن کامل این بیانیه که در اختیار کلمه قرار گرفته به شرح زیر است:

بسم الله الرحمن الرحیم
بیانیه شورای هماهنگی راه سبز امید برای پاسداشت خاطره زنجیره سبز انسانی
ماه خرداد روزهای بس حماسی و بیادماندنی را در دل خود جای داده است و ۲۲ خرداد سال ۱۳۸۸ یکی از آن روزهای فراموش نشدنی است. در این روز مردم ما با شور و امید وصف ناشدنی به پای صندوق های رای آمدند تا از حق تعیین سرنوشت خویش استفاده کرده و با انتخاب رئیس جمهور شعار «تغییر سازنده» را تحقق بخشند. تلاش کنند تا با تغییر روند ها و روش ها به سمت دمکراتیزه شدن نظام حرکت شود, اخلاق به سیاست باز گردد, همبستگی ملی را با حذف مرزهای نامشروع خودی و غیر خودی تقویت کنند, حکومت قانون را جایگزین گریز از قانون نمایند, قاطیت خود بر لزوم پاسداری از کرامت انسان و حقوق بشر را به حکمرانان کشور یاد آور شوند, نظام اداری و اجرایی کشور را از گرفتاری در دام ناکارآمدی و دروغ و توسل به رمالی و جن گیری و…نجات بخشند و کارگران و کشاورزان و محرومان جامعه را از ترس نیاز های اولیه خود رها نمایند. اما آنانی که سواری بر مرکب قدرت را به هر قیمتی راهنمای عمل خود قرار داده بودند با مهندسی انتخابات و تقلب در آرای مردم نامزد مورد نظر خود را از صندوق ها در آورند و آنگاه که با صدای اعتراض میلیونی مردم مواجه شدند به جای پاسخگویی و اقناع به سرکوب و داغ و درفش و زندان متوسل شدند و جنبش سبز از دل این رخداد و در امتداد مطالبات تاریخی مردم ایران برای آزادی و توسعه سر برآورد و سروقامت و استوار همچنان هدف «تغییر سازنده»، تحقق حقوق بشر و امنیت انسانی برای همه ایرانیان را دنبال می کند.
شورای هماهنگی راه سبز امید برای پاسداشت همه آنانی که در این روز به پای صندوق های رای آمدند تا کشور را از بلیه دروغ و خودکامکی رهایی بخشند و در دوسال گذشته در پی رای گمشده خویش هر هزینه ای را بجان خریده اند وهم چنین قدردانی ازمقام عزیزانی که در این مسیر به شهادت رسیدند، از راهیان سبز امید دعوت می کند در این روز بیاد زنجیره سبز امیدی که میدان راه آهن را به میدان تجریش پیوند داد در سکوت مطلق وبا رعایت موارد زیر دست به راهپیمایی در پیاده روهای خیابان ولی عصر حد فاصل میدان ولی عصر تا میدان ونک بزنند و در ساعت ده همان شب بر روی بامها ندای الله اکبر سر دهند.
از همراهان جنبش سبز خواهانیم که برای این دعوت دست به اطلاع رسانی گسترده زده و همه همت خود را برای هرچه پرشور برگزار شدن این راهپیمایی انجام دهند.
این شورا به اقتدارگرایان حاکم قویا هشدار می دهد که برگزاری راهپیمایی مسالمت آمیز حقی بشری و منطبق با اصل ۲۷ قانون اساسی است و دولت مکلف به تضمین امنیت شهروندان شرکت کننده در آن می باشد و اعمال هرگونه محدودیت و یا مقابله با آن از جانب مامورین اطلاعاتی و امنیتی و نیروهای سرکوبگری که وابستگی آنها به اقتدارگرایان مسلم است جز مسئولیت و بی آبرویی بیشتر در سطح داخلی و بین المللی و افشای عدم صداقت آنها و سیاست دوگانه شان در مورد جنبش های دموکراسی خواهی در منطقه به دنبال نخواهد داشت.
شورای هماهنگی راه سبز امید برنامه های دیگر خرداد ماه را با همفکری با هم میهنان عزیز در بیانیه های دیگر بزودی اعلام خواهد کرد.
شورای هماهنگی راه سبز امید.
۸٫ ۰۳٫ ۱۳۹۰
۱٫ محل: پیاده روهای خیابان ولی عصر حد فاصل میدان ولی عصر تا میدان ونک (به بالا از سمت شرق، به پایین از سمت غرب)
۲٫ زمان: ساعت ۶ تا ۸ بعد از ظهر. راهپیمایی رأس ساعت ۸ تمام شده و همه متفرق شوند.
۳٫ راهپیمایان با لبان بسته سه خواسته زیر را فریاد خواهند زد:
-آزادی رهبران جنبش و زندانیان سیاسی
- برگزاری انتخابات آزاد
-اقدام موثر و فوری برای حل مسئله گرانی و بیکاری
۴٫ فعالان جنبش سبزدر شهرستانها هم می توانند برنامه ای مشابه تهران را در این روز برنامه ریزی و اجرا نمایند.
۵٫ سکوت مطلق در طول برگزاری راهپیمائی حاکم خواهد بود. به هیچ شعاری پاسخ داده نشود و از هر گونه اقدامی که به خشونت طلبان بهانه برای انجام اقدامات غیر قانونی و ضد انسانی می دهد خود داری شود.
"