۱۳۸۹ دی ۹, پنجشنبه

هوا بس ناجوانمردانه سرد است!!!

در کتاب های تاریخ یادمان داده بودند هنگامی که علی (ع) در محراب مسجد به شهادت رسید مردم ناباورانه نجوا می کردند که مگر علی نماز هم می خواند. اگر آن روزها ناباورانه می پرسیدیم مگر می شود مردمانی در عصر علی او را به کفر متهم کنند، امروز اما هضم این مساله چندان سخت نیست.
حالا دیگر خوب می توان فهمید در هر لحظه تاریخ وقتی زر و زور و تزویر دست به دست هم دهند وقتی هر صدایی درنطفه خفه شود. وقتی مبنای حقانیت غلبه و زور شود معلوم است که اسلام معاویه با بوق های تبلیغاتی خود، با بیت المال انباشته، با ارعاب و تهدید و تطمیع، با ایجاد سکوت گورستانی، با اشاعه تنها یک صدا و آن هم صدای انا ربکم الاعلی، بر اسلام علوی استیلای ظاهری می یابد. علی بن ابیطالب را هم می توان در نزد مردم بی نماز جلوه داد. آری این روزها درک این مسایل چندان دشوار نیست.
***
بگذریم! در وضعیت ناجوانمردانه ای قرار داریم.
عده ای انحصار مطلق امکانات ملی را در اختیار گرفته اند و بی پروا تیرهای کینه و تهمت و دروغ را می پراکنند. از جای گاه دین مردم را به دو قسمت حق و باطل تقسیم و آنها را به هم بدبین کرده اند. درست مانند منافقین صدر انقلاب اختلاف و جدایی را برای منافع دنیوی تا درون خانه ها کشانده اند اما منتقدان را به نفاق متهم می کنند. از هیچ تهمت و اهانتی دریغ نکرده اند اما دریغ از روزنه ای برای فریاد ملت… .
گفتنی ها کم نیست…
خودمان باید آستین آگاهی بخشی را بالا بزنیم. سهم ما فعلا از رسانه هایی که با پول ما و شما می چرخد دروغ هایی است که نصیبمان می کنند.
***
یادمان باشد تا وقتی همه مردم را از هر فکر و اندیشه دوست نداشته بشیم و به آنها عشق نورزیم نمی توانیم از صمیم قلب خواستار اصلاح و بهبود باشیم. یادمان باشد دشمنان مردم روی جدایی آنها از هم حساب باز کرده اند. باید آنها را ناکام بگذاریم. یادمان نرود آنها روی ندانستن مردم حساب باز کرده اند که به راحتی هفته ها و ماهها انسان ها را در سلول انفرادی و زندان نگه می دارند. باید با آگاهی بخشی، آنان را به محاصره وجدان های بیدار در آوریم.
***

۱۳۸۹ دی ۸, چهارشنبه

مردی بزرگ در ایران کوچک یا مردی کوچک در ایران بزرگ !

امروز به استان البرز (کرج) رفته بودم، هنوزقلبم درد می‌کند، همه ادارات و سازمان‌های دولتی بسیج شده بودند تا فردا از احمدی نژاد استقبال کنند! هزاران بیلبورد با شعارهایی عجیب و غریب و با امضاهایی عجیب تر چشم را می‌آزرد، از روابط عمومی استانداری ، فرمانداری ، شهرداری و غیره و ذالک گرفته تا آب و فاضلاب، و یکسری هم با امضاهای صوری نظیر: هیات های مذهبی، هیات های ورزشی، اصناف، جمعی از خانواده شهدا، جمعی از فلان و جمعی از بهمان، که مشخص بود طراحی واحد دارند و امضای متفاوت! و صد البته همه و همه با بودجه ستاد مردمی استقبال، تولید و نصب شده بود! من هم باور کردم، چون در انفرادی هزار بار مشق آن را نوشته ام!

نمی خواهم از بودجه ای که از بیت المال مسلمین صرف تبلیغ فرد و جناح می‌شود بگویم که تکرار مکرر است و موجب کدورت خاطر، اما شعارها نگران کننده بود، فرهنگ تملق و چاپلوسی و پاچه خواری را نهادینه می کنند، ای کاش مردم خواسته هایشان را بیلبورد می کردند، یعنی در این کرج هیچ جنبنده ای نبود که بر کاغذی درخواستی را بنویسد و علم کند؟ مثلاً : ' آقای مسئول دولت؛ طرح آبرسانی روستای ما چه شد؟' لابد اگر چنین بنویسد آبرویش را می برند! یا ' آقای احمدی نژاد نان را به نرخ خون پدرشان می فروشند!" لابد نان نویسنده را می برند یا آجر می کنند! درحکومت علوی، مردم بجای تملق و مدح و ثناء، به والیان پناه می آورند و شکایت کارگزاران را نزد آنان بیان می کنند.

به فرموده مولا علی علیه السلام : " زشت ترین حالات والیان، محبت فخر و تمجید مردم است "

و بازهنگامی که شخصی در حضور امیر مومنان به مدح و ثنای او پرداخت، حضرت بلافاصله سخن مداح را قطع کرد و فرمود: ' کسی که جلال پروردگار در نفس او عظیم است، ما سوای خدا در نزد او صغیر جلوه می کند و کس دیگری بزرگ نخواهد بود و هر که و هر چه باشد کوچک است، زشت ترین حالات والیان، محبت فخرو تمجید مردم است، چه بسیار است که مردم دوست دارند ثنا گویند و تمجید و تعریف کنند،.... اما ای مردم؛ شما مرا ثنا نگویید، از من تعریف نکنید، مرا به جمیل و نکویی مدح نکنید، زیرا همه کارهایی که من می‌کنم برای این است که خود را از تعهدی که به خدا و شما دارم بیرون آورم، خود را از حقوق و فرائضی که خداوند بر عهده من قرار داده و هنوز از عهده آن برنیامده ام خارج کنم."

حال با این اوصاف و این کلام مولا، شایسته است که دولت و ادارات دولتی با صرف بودجه هنگفت از رییس دولت تمجید و تعریف کنند، آن هم به گزاف و مبالغه! نگاهی به شعارها بیاندازیم:

بانی البرز می آید ! : انگار از مال خود بانی هیات شده است و خرج می دهد، حیا کنید و مملکت را ملک طلق خود ندانید.

مردی بزرگ، میهمان ایران کوچک! : این همان خطاب علی (ع) است، هر که خدا در نفسش بزرگ باشد همه ما‌‌‌سوای الله کوچک است تا چه رسد به این کوچکترین!

البرز نماد همت مضاعف دولت مهر و عدالت! : چه بگویم؟!

احمدی قهرمان خدا نگهدار تو! : نمی دانم او قهرمان چه رشته است؟ شاید هاله نور!

بسیجی دلاور خوش آمدی به البرز! : کدام بسیجی؟ این بسیجی دلاور در 8 سال جنگ کجا بود؟ خیبر کجا بود؟ بدر کجا بود؟ قلاویزان را می شناسد؟ از هویزه خبر دارد؟ نام شلمچه را شنیده است؟ او حتی مین گوجه ای هم ندیده است؟ او چه می داند معنای بی سر شدن را با توپ مستقیم تانک، او نمی تواند تصور کند که لحظه ای بغل دستی ات بی سرایستاده باشد!بسیجیِ دلاور، همت بود و باکری، رستگاروساربان‌نژاد! نه احمدی نژاد! بگذارید با درد خود بسازیم و بسوزیم، نمک بر زخم ما نپاشید!

دلارامم حسین(ع) : این جمله بر بیلبوردی است و عکس احمدی نژاد که دست بر سینه دارد، نمی‌دانم چه معنایی دارد!

و آخر: ' صل علی محمد یاور رهبر آمد " : ومن معتقدم سال 1390 سال رویارویی حامیان ولایت و رهبری با اوست!

6 دیماه 1389 / مهدی خزعلی



"

۱۳۸۹ دی ۴, شنبه

آقای احمدی نژاد! اگر روش خود را عوض نمی‌کنید، لااقل نام مولای غایبمان را بر زبان نیاورید

غلامعلی رجایی، با انتشار یادداشتی در وبلاگش، ضمن اشاره به وضعیت سردار مقدم و خانواده او، از وضعیت زندانیان حوادث اخیر کشور و منتقدان وضع موجود انتقاد کرده و نوشته است: بدون اینکه قصد مقایسه ای باشد باید بگویم حتی رژیم سابق هم از اعمال این روش ها نتیجه ای نگرفت.
این نویسنده ارزشی و از رزمندگان دفاع مقدس، همچنین در یادداشت خود بدون نام بردن مستقیم از آیت‌الله امجد، شایعه‌ای را که در روزهای اخیر درباره ایشان منتشر شده، تایید کرده و نوشته است: دوستی می گفت به دیدن یکی از علمای ربانی که در امامزاده ای در شمال تهران اقامه جماعت می کند، رفته و از او شنیده که به دلیل آنکه پس از نماز برای رهبری دعا نمی کند، باید غزلش را بخواند و برود، از سوی متولیان امر به او گفته شده باید منزلی را که در آن سکونت دارد و متعلق به امامزاده است، تخلیه کند.
رجایی در بخش دیگری از یادداشتش به ذکر نمونه‌هایی از روش‌های انحرافی احمدی نژاد پرداخته و تاکید کرده که کار احمدی نژاد با این رفتارها تمام شده و او رفتنی است. وی در نهایت از احمدی نژاد خواسته است که: “یا دست از این گونه روش ها و موضع ها که بخشی از آنها برشمرده شد، بردارد یا لااقل در ابتدای سخنان خود نامی از مولای غایبمان نبرد. ”
متن کامل یادداشت غلامعلی رجایی را بخوانید:
در این روز و روزگاری که اشک و آه و ناله کار دلسوزان این انقلاب شده است، زیاد گفته اند و گفته ایم، نوشته اند و نوشته ایم، خوانده اند و خوانده ایم، اما دریغ از لحظه ای تأمل آنانی که باید تأملی بکنند.
در این ایام تلخ تر از زهر، این همه زخمه بر ساز تکرار زده اند و زده ایم، اما دریغ از کمترین نتیجه ای. با این همه، هرچند نومید و دلشکسته، برای اینکه شاید بعضی به خود آیند، از سر درد و تکلیف باز زخمه بر ساز تکرار می زنم.
پس از چند هفته بی خبری، که دل سنگم تاب نیاورد، تلفنی به منزل سردار بازداشت شده – مقدم – زدم تا از خانواده صبورش خبری بگیرم. همسرش می گفت شکر خدا! دیروز توانسته بعد از ۴۵ روز با او ۱۵ دقیقه ملاقات کند. می گفت چند روز قبل، از همه جا نومید، به سراغ استاد فلسفه اش که پدر او بر شهید بهشتی حق استادی دارد، رفته و بعد از اینکه با او درد دل کرده و اشک او را درآورده، از او چنین شنیده که ای کاش مرده بود و این روزها را ندیده بود.
وقتی گفت همسرش در این ملاقات به او گفته تا دو ماه بازداشت موقت است و بعد از دو ماه شاید… و ادامه داد که عصر امروز با بچه ها قرارگذاشته است برای آزادی اش دعای سمات را بخواند، شاید… به سختی توانستم بغضی را که از درونی پردرد می جوشید تا ازحنجره ام به بیرون سر زند، فرو ببرم. با خود گفتم این اشکها و ناله های غریبانه و مظلومانه، چه که با دل امام زمان نکرده و نمی کند.
چند روز قبل که یکی از سرداران بلند مرتبه جنگ… که یادداشت قبلی مرا درباره بی حاصل بودن روش بازداشت امثال سردار مقدم و ادامه بازداشت نیروهای منتقد وضع موجود اما معتقد به انقلاب خوانده بود و خود اهل قلم است، از من خواست دوباره و از سر تکلیف درباره این روش های بی حاصل – که بدون اینکه قصد مقایسه ای باشد باید بگویم حتی رژیم سابق هم از اعمال این روش ها نتیجه ای نگرفت – مطلبی بنویسم، شاید مفید فایده ای باشد؛ احساس بدی به من دست داد.
چند روز قبل که دوستی می گفت به دیدن یکی از علمای ربانی که در امامزاده ای در شمال تهران اقامه جماعت می کند، رفته و از او شنیده که به دلیل آنکه پس از نماز برای رهبری دعا نمی کند، باید غزلش را بخواند و برود، از سوی متولیان امر به او گفته شده باید منزلی را که در آن سکونت دارد و متعلق به امامزاده است، تخلیه کند؛ باز حس بدی به من دست داد. با خود گفتم رهبری با اینگونه کارها و بی تدبیری ها موافق نیست و باید به هر صورت ممکن خبر را به ایشان رساند و خدا کند اکنون رسیده باشد.
در این روزها انعکاس خبرهایی مانند دلجویی و تقدیر بسیار معنادار احمدی نژاد از حسین قدیانی، آن هم پس از تاخت و تاز او به قوه قضاییه که به احضار او انجامید و اظهارات ایشان در ترکیه مبنی بر اینکه متکی در جریان برکناری خود بوده و تکذیب فوری سخنان احمدی نژاد توسط متکی در این زمینه یک معنا را به ذهن متبادر می کند و آن اینکه احمدی نژاد بدون اینکه قصد حذف خود را داشته باشد، کار خود را در این جهت تمام کرده است.
دیروز به کسی که از من درباره تحلیل این گونه رفتار رئیس دولت سوال می کرد، گفتم هرچند احمدی نژاد بر سر کار است و به سفر می رود و با تمام توان دولت خود در صدد اجرای طرح هدفمند کردن یارانه هاست –که خداوند عاقبت آن را به خیر بگذراند – اما من با نظر عقلای قوم در اینکه دیگر با این گونه کارها دور او تمام شده است، کمترین شک و تردیدی ندارم. چون نه هر ماندنی ماندن است و نه هر رفتنی رفتن!
علائم و نشانه های این رفتن فراوان اند:
- عدم برکناری مشایی از سمت معاون اولی خود به رغم اخطار رهبری تا اینکه دفتر رهبری از سر ناچاری مسأله را رسانه ای کرد و او باز بر سر موضع خود ایستاد و باز این مشایی بود که در جهت تحقق خواسته رهبری از سمت خود استعفا داد و با این عدم توجه به توصیه رهبری، معتقدین به خود را، نه تنها در دریایی از بهت و حیرت فرو برد، بلکه غرق کرد.
- برکناری چهار وزیر قدرتمند و غیر قدرتمند! دولت که در این زمینه – در مخالفت با معاون اولی مشایی – جانب نظر رهبری را گرفته بودند.
- اظهاراتی مبنی بر در رأس امور نبودن مجلس که بیانی کاملا برخلاف منویات حضرت امام بوده و هست و خواهد بود.
- لجاجت در مسئله برکناری کردان توسط مجلس و مخالفت با رأی قانونی نمایندگان مردم، همان گونه که در سالگرد کردان شاهد بودیم که نشان از مخالفت آشکار ایشان با رأی مجلس داشته و دارد.
- سکوت در مقابل تاخت و تاز غوغاسالاران به ساحت مردان امتحان داده جنگ و عدم حمایت از حریم حرمتی که امام پاسدار آن بود.
- سکوت معنادار در غائله غوغاسالاران اجیر شده برخی نهادها! در سالگرد ارتحال امام در مرقد امام در سال جاری در هتک حرمت نوه امام که از نزدیک شاهد و ناظر آن بود و اقدام شگفت تر وی در حذف متعمدانه سخنرانی نوه امام در مراسم سالگرد با دعوت مردم به شنیدن سخنان رهبری در پایان سخنان خود به رغم اطلاع ایشان از ریز برنامه مراسم سالگرد که شکایت و عکس العمل بیت امام را در پی داشت.
- بی اعتنایی به چالش مکرر مراجع با دیدگاه های اسفندیارخان مشایی – از جمله درباره مکتب ایرانی – که حتی سر و صدای کسی مانند سید احمد خاتمی را هم در آورد؛ و جانبداری از مشایی در این منازعات، با اظهاراتی مانند اینکه آقایان حرف های او را به درستی متوجه نمی شوند.
- برخوردهایی به دور از شأن یک رییس جمهور مسلمان، از جمله در نحوه عزل منوچهر متکی در حین مأموریت خارج که سر و صدای کسی مانند حسین شریعتمداری را هم در غیر اخلاقی بودن آن درآورده است.
- عدم اعتراض قانونی به دستگیری های بی رویه و خلاف قانون اساسی پس از انتخابات که از قضا برخی از همین متهمین که صداوسیما محاکمه یکصد نفره و یکطرفه آنها را برخلاف قانون – خلاف قانون از این بابت که هنوز جرمشان محرز نشده بود ولی در سیما تصویرشان پخش می شد – پخش کرد، پس از مدت کوتاهی آزاد شدند.
- و مهمتر از همه، سکوت در قبال ادامه بازداشتهای منتقدین و … تا جایی که گویی ایشان با سکوتی که در این باره اختیار کرده است، انگار در این مملکت زندگی نمی کند یا اینکه بازداشت شدگان را شهروندان این مملکت، که وی در مجلس سوگند خورده از حقوق آنان پاسداری کند، نمی داند؛ و چه دلیلی بهتر از اینکه شاید تاکنون حتی یک خانواده زندانی به ایشان در این باره تظلمی نکرده باشد!؟
- محکوم نکردن حتی یک بار جریان مطرود انجمن حجتیه که با برخورد قاطع امام، آن پیر دوراندیش به محاق تعطیلی فرو رفت و اکنون با حمایت بیگانگان با روشی نوین سر بر آورده و در جهت نابودی میراث ارزشمند امام است و عدم طرد معتقدین به این روش انحرافی و دهها نمونه دیگر همین معنا را به ذهن متبادر می کند.
خاضعانه به عنوان یک شهروند از احمدی نژاد می خواهم یا دست از این گونه روش ها و موضع ها که بخشی از آنها برشمرده شد، بردارد یا لااقل در ابتدای سخنان خود نامی از مولای غایبمان نبرد. چون در اینکه این روش ها با سیره آن بزرگوار مباینتی آشکار دارد و انجام آنها از منتظرین حقیقی حضرت انتظار نمی رود، هیچ تردیدی نیست.
خدایا، به خون مظلوم کربلا، این انقلاب و معتقدان و منتقدان به آن را از آسیب بی تدبیری ها و ندانم کاری ها و لجاجت ها و منیت ها و خودرأیی ها به دور بدار و با آزادی زندانیان گرفتار حوادث اخیر، آرامش را به خانواده های صبور و گریانشان بازگردان.
"

متکی:این بد اخلاقی ها را متوقف کنید!!!

منوچهر متکی وزیر خارجه سابق کشورمان در بیانیه‌ای ضمن رد اظهارات مسئولان عالی دولتی بر بی‌خبر بودن خود از برکناری و مراسم تودیع تاکید کرد.

به گزارش خبرگزاری مهر، رئیس دولت در استانبول عنوان کرده بود منوچهر متکی، پیش از سفر به آفریقا در جریان برکناری خود بوده است.

احمدی نژاد گفته بود:به نظر من آن نقل قولی که از جانب ایشان {آقای متکی} شده، نقل قول درستی نیست.

با این حال بار دیگر دفتر منوچهر متکی در پاسخ به اظهارات مسئولان دولت و شخص رئیس دولت توضیحات وی را به منظور آگاهی افکار عمومی به شرح ذیل در اختیار رسانه ها قرار داد:

به نام خداوند جان و خرد

« در پی اقدام غیر اسلامی، خلاف عرف سیاسی و دیپلماتیک و توهین آمیز در نحوه برکناری وزیر امور خارجه ، به نظر نمی رسید آقایان متوجه علت اصلی سئوال و اعتراض آحاد مختلف جامعه در این مورد نشده باشند. صورت مسئله کاملا روشن است؛

۱- آیا وزیر امور خارجه قبل از سفر به سنگال در جریان زمان حتی تقریبی برکناری خود قرار گرفت؟ خیر.

۲- آیا وزیر امور خارجه از جانشین خود و روز مراسم تودیع(!) آگاه بوده است؟ خیر.

۳- آیا رئیس جمهور می دانست وزیر امورخارجه در این ماموریت به حداقل دو کشور سفر می کند؟ آری.

مقرر بود ماموریت وزیر امور خارجه صبح روز یک شنبه ۲۱/۹/۱۳۸۹ آغاز و با ورود به تهران حوالی ظهر روز چهارشنبه ۲۴/۹/۱۳۸۹ پایان پذیرد.

وزیر امور خارجه خبر برکناری خود را روز دوشنبه در اثنای ملاقات با مقامات سنگال و از زبان آنان می شنود !

لذا بار دیگر ضمن تکذیب آنچه که در مراسم معارفه مبنی بر آگاهی اینجانب از زمان برکناری و مضحک تر از آن، اطلاع از روز برگزاری مراسم تودیع مطرح گردید و تاکید بر رعایت صدق در گفتار به ویژه برای مسئولین اعلام می دارم:

این بد اخلاقی ها را متوقف کنید زیرا نه زیبنده نظام اسلامی و سیره رهبران بزرگوار آن است و نه با شان، فرهنگ و ادب ملت عزیز ایران همخوانی دارد. ان شاءالله چنین خواهد شد.»

بنده خدا – منوچهر متکی

۳/۱۰/۱۳۸۹

"
----------------------------------------------------------------------------------

با توجه به افزایش چشمگیر دروغگویی برخی مسئولان كشور و علنی و عمومی بودن این كذابی ها، كه در اعتقادات عموم مردم تاثیر منفی بر جای می گذارد، 25 حدیث در مذمت دروغ از فرمایشات پیامبر(ص) و ائمه علیه السلام در ادامه می آید. باشد كه مطالعه این جملات كوتاه، تاثیر هرچند اندك در رویه برخی مسئولان داشته باشد.

۱- دروغ فسق و دروغگو فاسق است.

۲- دروغگو ایمان ندارد.

۳- دروغ از قماربدتر است.

۴- دروغگو دشمن خداست.

۵- روی دروغگو سیاه است.

۶- دروغ ازشراب بدتر است.

۷- دروغگو بوی دهانش متعفن است.

۸- خدای تعالی دروغگو را لعنت می كند.

۹- بوی گند دهان دروغگو به عرش می رسد.

۱۰- دروغ مخرب ایمان است.

۱۱- دروغ مانع چشیدن طعم ایمان است.

۱۲- دروغگو تخم كینه درسینه ها می كارد.

۱۳- دروغگو مروتش ازهمه خلق كمتر است.

۱۴- به جهت یك دروغ ،هفتاد هزار فرشته دروغگو را لعنت می كنند.

۱۵- دروغ علامت نفاق است.

۱۶- دروغ بدترین ریاهاست.

۱۷- دروغ فراموشی می آورد.

۱۸- دروغ دریست ازدرهای نفاق.

۱۹- دروغگو به عذابی مخصوص در قبر گرفتار خواهد شد.

۲۰- دروغ ،محروم كند دروغگو را ازن مازشب و روز.

۲۱- دروغ سبب خذلان الهی است.

۲۲- دروغ سبب گرفتن صورت انسانی ازدروغگو است.

۲۳- دروغ ، بزرگترین خباثت است.

۲۴- دروغگو ،بزرگترین گناهكاران است.

۲۵- دروغ صاحبش را هلاك كند.

معجزه ای از معجزه هزاره سوم!!!

استاندار كرمان مدعی شد مردم معتقدند نصب عكس محمود احمدی نژاد باعث شد دیوار یكی از منازل مناطق زلزله زده تخریب نشود.

ایسنا به نقل از "اسماعیل نجار" در جلسه ستاد بحران استانداری كرمان نوشت: مردم منطقه زلزله زده از ایمان و اعتقاد بسیار بالایی برخوردار بودند به عنوان مثال در بازرسی های ما یك منزلی مشاهده شد كه سه دیوار آن در اثر زلزله فرو ریخته و یك دیوار كه عكس دكتر احمدی نژاد بر آن نصب شده بود خود مردم با اعتقاد راسخ و محكم خود اذعان داشتند كه رییس جمهور محبوب و دلسوز ما خدمات فراوانی برای مردم به ویژه روستاییان انجام داده و می دهد و اعتقاد آنها بر این بود كه لطف و نظر خداوند بوده كه این دیوار فرو نریخته است.



---------------------------------------------------------------------------------------------
خوشبختانه تو این فقره بنده بعنوان یه مهندس ساختمان با مدرک فوق لیسانس میتونم اظهار نظر کارشناسی کنم!!!
آخه کجای علم ایستایی و پایداری سازه ها و مقاومت مصالح و سایر علوم فنی  مهندسی آمده که سقفی با خراب شدن سه دیوار همچنان در هوا برقرار باشد؟ ویا در زلزله 6.5 ریشتری که 3 دیوار فرو ریخته آن گلدان لبه یخچال بیحرکت سر جایش مانده؟!!!
بخدا ملت گیر بد عتیقه هایی افتادند، اینها یا دین ندارند و یا شعور  ویا هردو!!!
قصد آنها همان تحمیق توده مردم و سست کردن ایمان و اعتقادات ملت است، اینروزها بسیاری را میبینیم که با مشاهده اینچنین رفتارهای فریبکارانه ای از اساس پشت پا به همه اعتقادات و باورهای دینی و معنوی میزنند و منکر همه جلوه ها و نمود ها و ضروریات دینی شده اند.خدا ملت را از شر این شیاطین حفظ نماید،آمین یا ربالعالمین.

۱۳۸۹ دی ۳, جمعه

فرزند سردار شهیدنظری :شما که تاب سوت و کف در عاشورا را ندارید، چگونه تحمل ریختن خون در عاشورا برایتان دشوار نیست

فرزند شهید حجت نظری در نامه ای خطاب به حسین قدیانی نوشته است که « نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کم‌کم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما این‌گونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست.»
به گزارش سهام نیوز،متن نامه فرزند شهید حجت نظری به این شرح است :
بسم رب الشهداء و الصدیقین
برادر عزیزم، جناب آقای حسین قدیانی
چند روز پیش، توفیق شد نامه‌ای از شما به ریاست محترم قوه قضائیه و پس از آن، شکوِه‌نامه شما به جهت فیلتر شدن وبلاگ قطعه۲۶ را بخوانم. موارد متعددی در نوشتارتان می‌بینم که جا دارد برادرانه، تذکراتی عرض کنم اما، قبل از پرداختن به اصل موضوع، بد نیست خویش‌تن را مختصر حضورتان معرفی کنم. بنده، فرزند سردار شهید حجت نظری هستم. یکی از فرماندهان گیلان که پس از ۷۴ماه حضور موثر در جبهه، به درجه رفیع شهادت نائل آمدند. ایشان در کارنامه خود، حضور در حلقه اولیه تشکیل سپاه قدس گیلان، تاسیس گردان حضرت ابوالفضل(ع) لشکر۱۶ قدس گیلان و تاسیس اولین پایگاه مقاومت شهرستان فومن را به یادگار نهادند. بنده البته هیچ‌گاه این سایه پر ثمر را بر سرم حس نکردم، زیرا ۱۹روز پس از شهادت آن بزرگوار، پای به این دنیای فانی نهادم. پدرم پس از شهادت برادر کوچک خود بشیر، دیگر تاب ماندن در این دنیای کوچک را نداشت. این بود که مرا بشیر نام نهادند و به یادبود پدر، حجت خطاب می‌کنند. گمان نمی‌کنم بیش از این نیاز به معرفی باشد.
دوست محترم
من در اعلام این مواضع تنها نیستم. هزاران نفر دیگر از اعضای این خانواده هستند که مثل شما فکر نمی‌کنند. یادگاران شهدای دفاع مقدس، شهدای دوران خفقان ستم شاهی، شهدای ترور، شهدای جهادی، شهدای سپاه پاسداران و بسیج و بسیاری بازماندگان این دوران هستند که همچون شما نمی‌اندیشند! اگر نیاز بود، نام آنها را نیز برایتان بازخواهم گفت. آنهایی هم که مثل شما فکر می‌کنند، این‌گونه هتاکانه و غیر محترمانه سخن نمی‌گویند! اگر باور ندارید، هر زمان که اراده کنید، بنده حاضرم همراه با شما، به ۱۰۰ها خانواده شهید و ایثارگر سری بزنیم و پای حرفشان بنشینیم. هم به جای آوردن صله ارحام است و در انجام این وظیفه، مسولین را یاری می‌کنیم و هم کمی از دیدگاه‌شان آگاهی خواهیم یافت. حتی تردید ندارم اگر پدر بزرگوارتان امروز از چشم ظاهر ما غایب نبود، هم ایشان به سختی در مقابل این ادبیات سخیف شما موضع می‌گرفتند.
حاصل خون پدر شما و من، به‌وجود آمدن نظام جمهوری اسلامی‌ست که متاسفانه، عده‌ای همواره در تلاش بوده‌اند تا ماحصل آن را مصادره به مطلوب کنند! عده‌ای که شک نکنید یا سهمی در این باروری نداشته و یا نسبت به پدران ما نقش بسیار بسیار کمتری برعهده داشته‌اند. در این میان اما، امام(ره) و یارانش، جایگاهی غیر قابل انکار و غیر قابل حذف از تاریخ تحولات انقلاب اسلامی داشته و دارند. حضرت آیت‌الله‌منتظری، آیت‌الله‌صانعی، آیت‌الله‌طالقانی، آیت‌الله‌هاشمی‌رفسنجانی، آیت‌الله‌موسوی‌اردبیلی، حجت‌الاسلام مهدی‌کروبی، حجت‌الاسلام سیدمحمدخاتمی، جناب مهندس میرحسین‌موسوی و ده‌ها یار صدیق امام(ره) راحل را نمی‌توان یک شبه و با حربه‌هایی که سر در پشت پرده کودتا دارد، از دایره نظام خارج کرد. البته از روزهای پیش‌بینی نشده بترسید. این حقیر به برادر عزیزم پیشنهاد می‌کنم هیزم در آتشی نریزد که شعله‌ور شدنش دامان همه نظام را بگیرد.
حسین عزیز
شاید تاکنون به عواقب و بازخورد سخنان و ادبیات خود نیاندیشیده‌اید اما، تردید نکنید، با این اوضاع که شما و البته مهم‌تر از شما، پشت پرده شما در پیش گرفته‌اید، با حذف تک‌تک نزدیکان امام(ره) کم‌کم نوبت به سایرین نیز خواهد رسید. هیچ فکر کرده‌اید اگر همه اینها، که آنها می‌خواهند و شما بیان می‌کنید را حذف شوند، دیگر چه کسی باقی خواهد ماند؟! شما عملن همه گروه‌ها را محذوف می‌خواهید و نظام را در سیطره عده‌ای خاص می‌پسندید که از قضا، خیلی‌شان بعد از انقلاب انقلابی شدند و کوچک‌ترهاشان بعد از جنگ، رزمنده شدند! اینکه چه راهی در زندگی شخصی پیش بگیرید، به هیچ‌کس مگر خودتان مربوط نیست اما، پدر معظم‌تان را هزینه زیاده خواهی‌های عده‌ای عوام فریب نکنید.
شما در جریده «وطن امروز» نیز قلم می‌زنید که سیاق و فروش خود را در فحاشی و بستن اتهامات بلاسند می‌بیند. خود نیک می‌دانید که این‌چنین گفتار و رفتار، نه اسلامی‌ست، نه اخلاقی‌ست و نه انسانی. البته به واسطه این خوش فحشی‌ها و نگارش یک مکتوب، ظاهرن از سوی جناب آقای‌احمدی‌نژاد نیز مورد تقدیر قرار گرفته‌اید۱. بالاخره هر خدمتی، مزدی دارد که ظاهرش را ما این‌گونه دیدیم و از باطنش البته بی‌خبریم! با شیوه‌ای که شما و پشت پرده شما در پیش گرفته‌اید، سنگ روی سنگ بند نمی‌شود. نمی‌دانم چرا از تاریخ عبرت نمی‌گیرید.
همه هراس من از آن است که ما که امروز با افتخار فریاد می‌زنیم فرزند شهید هستیم، روزی به واسطه اعمال چون شمایی، نتوانیم به راحتی پاسخ‌گوی افکار عمومی ملت عزیز ایران باشیم. کاری نکنید که روزی از ابراز موقعیت خود در مقابل ملت شرمگین باشید و احیانن پدر بزرگوارتان را از مخاطبین خود مخفی کنید! هیچ می‌دانید وقتی با عنوان فرزند شهید می‌نویسید، سوای مسولیت شرعی که به دنبال اعمال‌تان شما را رها نمی‌کند، مسولیتی نیز در قبال خانواده شهدا و ایثارگران متوجه شماست. جامعه، کلام شما را، کلام این خانواده فهیم و سرافراز می‌پندارد که البته ادبیات شما با ادبیات شهدا و خانواده‌های‌شان تفاوتی شگرف دارد. پس مراقب کلام و الفاظ خود باشید.
حسین جان
در نامه شما به آیت‌الله‌لاریجانی۲ که فکر می‌کنم تعمدن ایشان را دمادم «آملی» خطاب کرده‌اید(امیدوارم تصورم صحیح نباشد)، نوشته‌اید در مقابل «رکن یمانی» «که زادگاه امام عدالت پیشگان که شهید شدت عدل خویش شد» نشسته‌اید. دوست داشتم معنای عدالت را از نگاه خود ذکر می‌کردید تا شاید می‌شد فهمید بنیان بی‌عدالتی را چه گروه و تفکری در این کشور بنا نهاد! آن‌وقت می‌شد پی برد چه کسانی امروز داعیه‌دار آن تفکرند و کدام جریان به این بدعت‌ها دامن می‌زند. اگر تعبیر خود از عدالت را عنوان می‌کردید، شاید بسیاری از ابهامات احتمالی در سطور پسین به وجود نمی‌آمد.
اتفاقن من هم این نامه را از خانه خدا برای شما نگارش می‌کنم. کعبه و خانه خدای من، قلب من است که آشفته از دردها و بی‌مهری‌هاست. نگرانم از سرنوشت میراث پدرم که بهای آن را با خون خود داد. نگران و آشفته از اوضاع مردمی هستم که قرار بود دیگر دوران خوشی را تجربه کنند و کم‌کم، اثری از ظلم و بیداد در زندگی خویش نبینند. قرار نبود مردم ما این‌گونه روزمرگی کنند. این هرگز خواست شهدای آسمانی ما نبوده و نیست. گاهی برخی افراد، عرصه را آنقدر بر ملت تنگ می‌کنند که بندگان خدا به ناچار چیزی شبیه این ابیات را جاری می‌کنند “امیدوار بوَد آدمی به خیر کسان- مرا به خیر تو امید نیست، شر مرسان”! و متاسفم که شما نیز از آن‌گونه افراد هستید! شما ابتدای نامه خود را با عنوان «اگر اجازه دهید با احترام اما بی سلام» آغاز کرده‌اید اما در ادامه معنای واقعی «احترام» را از یاد برده‌اید.
فکر می‌کنید پدر شما و من، برای چه جنگیدند و برای چه کشته شدند؟ آیا برای کاشت نهالی بود که فقط نامی از اسلامیت و جمهوریت به دوش بکشد؟ آیا برای شما، از میان تمام آرمان‌های پدر شهید والامقامت، وجودی در حد یک نام کفایت می‌کند؟ برای چون منی هرگز چنین نیست. کجای اسلام گفته اراده و نظر یک نفر، به اراده و نظر یک ملت ارجح است؟ آن علی(ع) که شما از مقابل زادگاهش نامه نوشتید، علی‌رغم تمام عصمت و مشروعیتی که داشت، رای مردم را پذیرفت و خانه نشست. وای به حال یک غیر معصوم که خود را شیعه علی(ع) می‌خواند و عکس علی(ع) عمل می‌کند! حال به نظر شما، اگر کسی چنین کند، اسلامی عمل کرده؟ خیر! حتی اگر شهرت به اسلام نیز داشته باشد، عمل اسلامی نیست.
در جایی از این نامه، شما میرحسین موسوی را «رذل و خبیث» خوانده‌اید و همسرش را «لایق جایزه سکس و فلسفه» دانسته‌اید. واقعن فکر می‌کنید این خطابه‌ها اسلامی‌ست؟ موسوی، همان کسی‌ست که توانست با درایت و تعامل با نیروهای متخصص، تا حد قابل ملاحظه‌ای با بحران ناشی از جنگ تحمیلی که کشور را تهدید می‌کرد، مقابله کند. همان کسی که امام(ره) بیش‌تر از خیلی‌ها به او اعتماد داشت و در اختلاف، رای به نفع وی صادر نمود. شاید یکی از علل هزینه‌هایی که امروز می‌پردازد، کینه‌ای چندین ساله باشد. پر واضح است هیچ منظر متعادل و حقیقت بین، این رفتار و گفتار را اسلامی نمی‌داند و بی‌شک، پدر بزرگوارتان نیز با این ادبیات همسویی و موافقت ندارد.
در جایی دیگر، شما خواسته‌ای از آیت‌الله‌لاریجانی داشته‌اید که برایم قابل باور نبود این خواسته، از جانب کسی باشد که خود را روزنامه‌نگار می‌داند! شما از رئیس قوه قضائیه می‌خواهید «عده‌ای را مامور کند تا لااقل اجازه ندهند خواص بی‌بصیرت با رهبری عکس بگیرند»؟! نمی‌دانم تحصیلات شما در چه مقطع و چه رشته‌ای‌ست اما مشخصن شما از وظایف قوا، حداقل قوه قضائیه بی‌اطلاعید. یا شاید اطلاع دارید و قصد شما تخریب جایگاه یکی از ارکان نظام است. واقعن تصور کرده‌اید قوه قضائیه به این اندازه بی‌مقدار است که آن همه وظایف خطیر را کنار گذاشته و مامور برای ممانعت از عکس گرفتن بگمارد؟! از فردا می‌توانید از قوه قضائیه خیلی چیزهای دیگر هم بخواهید، مثلن . . . بگذریم!
در ادامه شما توهینی نثار سید محمد خاتمی کرده‌اید، رئیس پیشین جمهوری اسلامی ایران! یادتان که نرفته؟ از نظر شما، سکوت و کمرنگ بودن آقای‌خاتمی در واکنش به انتخابات مهندسی شده سال۸۸ وانمود کردن به پشیمانی است! و فرموده‌اید «این اداها از نفاق این ملعون است نه از پشیمانی او»! به نظر نمی‌رسد ایشان مرتکب عملی ناشایست شده که نیاز به پشیمانی داشته باشد اما، در خصوص فحش شما باید عرض کنم اطلاق واژه«ملعون» اهانت به شخص سیدمحمدخاتمی محسوب نمی‌شود! این، توهین به ۲۱میلیون رای دهنده در انتخابات ریاست جمهوری بود که اگر عذر از خاتمی نخواهید، اشتغال ذمه شما در دِین این مردم همچنان پابرجاست. البته جا دارد تاکید کنم ایشان رابطه نسبی با رسول‌الله دارد! رابطه سببی هم ندارد که به این راحتی از نسبت ایشان چشم بپوشید! حتمن می‌دانید منظورم به کجاست؟ خانواده شهید همت را که از یاد نبرده‌اید؟!
برادر عزیزم
در این نامه به آیت‌الله‌لاریجانی، شما بارها و بارها تقاضای اعدام آزادمردانی را داشته‌اید که برای احقاق حقوق مردم، از آرامش و آسایش خود گذر کردند و فحاشی‌ها و هتاکی‌های امثال شما را به جان خریدند. البته طبیعتن وجود این‌گونه افراد، به منافع برخی لطمات جدی وارد می‌کند اما، تعجب من از این‌همه علاقه شما به خون ریزی‌ست! شما عملن همه افراد و گروه‌های همراه و همگام با انقلاب و امام(ره) را از صف انقلابیون خارج نموده و در ذهن خود اعدام کردید. می‌شود از خوارج را فراموش کرده و آن دسته از همراهان امام(ره) که امروز نیز هستند و شما و پشت پرده شما تاییدشان می‌کنید را نام ببرید؟ نام ببرید تا نخست ببینیم دایره نظام برای شما در چند نفر خلاصه می‌شود و سپس واضح شود شعاع این دایره چه کسانی، با چه سابقه‌ای را شامل می‌شود! اینطور که هی حذف می‌کنید و باز حذف می‌کنید، بترسید از روزی که جامعه یا پشت پرده شما،‌ همه یاران امام(ره) را محذوف بخواهند! آن روز، شاید شما هم بشوید یکی مثل امیرفرشاد ابراهیمی و یا شاید سعید امامی! آیا پند نمی‌گیرید؟ راستی، تندروی‌های مسعودده‌نمکی را که از یاد نبرده‌اید؟ حتی ده‌نمکی هم امروز فهمیده که جامعه، این نوع گفتار را بر نمی‌تابد و ظاهر کلامش را متحول کرده است.
حسین جان
شما که تاب سوت و کف زدن در روز عاشورا را ندارید، در عجبم چگونه تحمل خون ریختن در روز عاشورا برایتان دشوار نیست! واقعن فکر می‌کنید قبح کف و سوت، از قبح قتل در ماه حرام، خصوصن در این روز عزیز، بیشتر است؟ قتل مردمی که فقط می‌خواستند حقوق شرعی و قانونی خود را فریاد بزنند، آن هم با سکوت! قبحی فراتر از قتل در یک نزاع و یا هرگونه قتل عمدی دارد. کمی اندیشه کنید.
شما که تاب فیلتر شدن وبلاگتان را ندارید و از یک تلفن، که از فحوای کلام شما دوستانه بودن آن برداشت می‌شود، به این اندازه برافروخته می‌شوید و آزادی خود را مخدوش می‌بینید، بد نیست دقایقی خود را جای جوانانی بگذارید که یکی ۷سال، یکی ۱۰سال و دیگری ۱۵سال از بهترین سالهای عمرشان را لاجرم در زندان می‌گذرانند! شما ظاهرن به دوستان خود و در باطن به ضابطین پیغام دادید باید نام پدر بزرگوارتان را کامل بنویسند، باید بنویسند «شهید اکبر قدیانی». برخی از فرزندان شهدایی که مثل شما فکر نمی‌کنند، وقتی به مهندسی انتخابات اعتراض کردند، بدون این همه نرمی و نازکی که در مواجهه با شما وجود داشت، بازداشت شدند و در حکم جلب هیچ کدام هم ننوشتند «فرزند شهید فلانی»! چرا آن موقع صدای شما درنیامد؟ نکند خون شما رنگی دگر دارد به نسبت سایرین؟
چرا آن هنگام که به یاران راستین امام(ره) توهین و بی حرمتی شد سکوت کردید؟ یادتان رفته شب‌هایی که به منزل مهدی کروبی حمله شد و شما و هم سنگرانتان، با لبخند رضایت از کنارش گذشتید؟ اهانت‌ها به میرحسین‌موسوی را از یاد برده‌اید؟ خانه نشینی آیات عظام، منتظری و صانعی را چطور؟ سکوت در برابر ظلم ظالم نکنید که دامن‍گیر خودتان نیز خواهد شد و آن هنگام، شاید کسی برای فریاد رنج رفته بر شما باقی نمانده باشد از ظلم این ظالمان!
و کلام پایانی برادر
هرگز به سه کس نیافکند چشم خدا
آن مرد که کار اوست بیداد و جفا
آن کس که به بیدادگران داد مدد
وان کس که به بیدادگری داد رضا
راستی، دنبال تنوین نگرد؛ استفاده از نون به جای تنوین، به جهت نزدیکی به نوع نگارش اصیل فارسی است.
ارادتمند شما و آرزومند بهروزی برای ایران و همه ملت شریف ایران زمین
حجت نظری، فرزند سردار شهید حجت نظری
"

۱۳۸۹ دی ۱, چهارشنبه

پیامک شب یلدا !!!

امشب پیامکی برام اومد که نمیدونستم بخندم یا گریه که کار مملکت به کجاها کشیده که بی آبرویی در صحنه جهانی شده مایه خنده:
سلام،ببخشید مزاحم شدم،داری 700 هزار تومن به حسابم بریزی؟ اومدم مسافرت پول بلیط هواپیما برای برگشتن ندارم!
منوچهر متکی-شاخ آفریقا.

۱۳۸۹ آذر ۲۸, یکشنبه

متکی:رحیمی دروغ میگوید!!!

1- منوچهر متکی وزیر امور خارجه احمدینژاد در حالیکه در ماموریت خارجی و درحال مذاکره بامسئولین سنگال بود عزل شد.

2- در تودیع وی رحیمی معاون اول احمدینژاد گفت که متکی از قبل از عزل خود مطلع بود.

3- متکی وزیر سابق امورخارجه کشورمان اظهارات معاون اول احمدی نژاد مبنی‌بر هماهنگی احمدی نژاد با وی برای برکناری و اطلاع وی از این موضوع قبل از سفر به سنگال را تکذیب کردوبر ضرورت رعایت صداقت در گفتار به‌ویژه از سوی مسئولان تاکید کرد.

4-منوچهر متکی این نحوه برخورد در برکناری یک وزیر در حین انجام ماموریت را غیر اسلامی، خارج از عرف سیاسی و دیپلماتیک و توهین‌آمیز خواند.

5-جالب است که جریان قطع رابطه کشور کوچک سنگال با ایران در پی افتضاح قاچاق سلاح به آن کشور سبب لجن مال شدن عزت ملی ایران در صحنه بین الملل شده بود.
اللهم اصلح کل فاسد و کذاب و مجنون من امورالمسلمین.

ای نمایندگان مجلس؛ یا اشباه الرجال و لا رجال؛

نمی دانم چه بگویم؟ سه سال پیش مقاله روانشناسی احمدی نژاد را نوشتم، هر روز علائم و نشانه های بیشتری می‌یابم، عزل وزیر خارجه در یک ماموریت خارجی - آنهم به منطقه ای بحران زده که محموله سلاح از ما گرفته اند و دو کشور قطع رابطه کرده اند - اگر تصمیم بحث انگیز و پیشنهاد احمقانه نیست؟ چیست؟

چه می شد آقایان که سالی را صبرکرده اند، روزی دیگر را هم دندان روی جگر می‌گذاشتند تا وزیرشان برگردد و او را محترمانه عزل کنند! چرا باید خود را مضحکه دنیا کرد؟ نمی دانم عقلای قوم چرا خاموشند؟ چرا دم بر نمی آرند؟ مجلس مرده است؟ اگر در بورکینافاسو یا توگو یا مالی بود، بخاطر این افتضاح دیپلماتیک، رئیس جمهور را به مجلس فرامی خواندند و استیضاح می کردند، آقایان نمایندگان محترم، شما را چه شده است، نکند شما را اخته کرده اند! آبروی نظام در خطر است و شما ساکتید! این که دیگر ربطی به حفظ نظام و سران فتنه ندارد، حرکتی است غیر عقلایی و موجب وهن نظام اسلامی و شما چون بزدلان در لاک فرو رفته اید، ایکاش در مجلس بودم و می گفتم آنچه گفتنی است.

در شما مردی نمی‌بینم ،" یا اشباه الرجال و لا رجال "

28 آذر 1389 / مهدی خزعلی

***** این هم لینک مقاله " روانشناسی احمدی‌نژاد " *****

http://www.drkhazali.com/index.php/1388-11-13-14-14-13/231-1388-11-13-13-52-05/498-1388-12-21-11-55-44.html

"

نامه خانواده محمد نوری زاد به رهبری

دوست داشتیم بی‌پرده و بی‌واهمه شما را “پدر” خطاب می‌کردیم اما در این شرایط بحرانی که بر ما رفته و می‌رود، ترجیح‌ دادیم هم‌چون معمولی‌ترین عضو جامعه، نامه‌ای برای شما بنویسیم؛ مگر که این درد بی پایان ما، اندک تسکینی یابد…

به نام خدای هرچه مهربانی ؛ هرچه خوبی

رهبر معظم جمهوری اسلامی ایران

این‌که امروز از پس این‌همه حادثه، خطاب به شما دست به قلم برده‌ایم، تنها به این خاطر است که تمام راه‌های قانونی و مجراهای مرتبط را طی کرده و سرگردان و زخم‌دیده و بی‌پاسخ مانده‌ایم.

دوست داشتیم بی‌پرده و بی‌واهمه شما را “پدر” خطاب می‌کردیم اما در این شرایط بحرانی که بر ما رفته و می‌رود، ترجیح‌ دادیم هم‌چون معمولی‌ترین عضو جامعه، نامه‌ای برای شما بنویسیم؛ مگر که این درد بی پایان ما، اندک تسکینی یابد.

آقای خامنه‌ای

یادتان هست سال‌ها پیش، در میان انبوه جمعیتِ ولایت‌مدار و نگاه پر مهر برادران، دختری کم سن و سال با دستی لرزان به شما نزدیک شد و گفت: “آقا! من نمی‌دانم شما را چه صدا بزنم. یکی شما را مولای من خطاب می کند، دیگری شما را سیّد و مقتدا می خواند و آن یکی: رهبر” و شما گفتید: “بگو خامنه‌ای!” دخترک گفت: “آقای خامنه‌ای، من از شما انتقاد دارم ولی می‌خواهم خودتان این نامه را بخوانید و به این دو آقا ندهید. چون آنها نمی‌خواهند کسی از شما انتقاد کند!” شما با مهر کاغذ تا شده‌اش را گرفتید و زیر عبا گذاشتید. شما رفتید و ندانستید که ماموران و برادران، دخترک را با آن که کم سن و سال بود، بسیار مواخذه کردند. دخترک می‌لرزید و می‌گریست و سوال و جواب می‌شد، اما در دلش خوشحال بود که آقای خامنه‌ای گفته است نامه را می‌خواند.

آقای خامنه ای!

دخترک در نامه اش گفته بود: “…در روز راهپیمایی روز قدس، سخنرانیِ شما را از صداوسیما مشاهده می‌کردم. یادم است شما از علی(ع) و صاحبِ قلم صحیفه، سخن گفتید. از کسانی‌که عباداتِ طولانی‌شان به نظرشان نمی‌آمد، در اوج قدرت، و در لحظات تلخ انزوا، یتیم‌نوازی می‌کردند و دل کسی را نمی‌شکستند… در این میان یادم هست که مردی بلند شد، مثل اینکه نامه‌ای داشت؛ و شما چقدر تلخ او را در انظار هزاران هزار شکاندید. خدا من را ببخشد اگر تهمتی بر شما بزنم. قصدم توهین نیست؛ یک سوال است. این درست که شاید شما یا آن شخص در شرایط بدی بوده‌اید، اما آن فرد تا آخر عمر، خود را از ولایت، طردشده می‌داند. آن مرد اشتباهش یک صدای بلند و برخاستنِ بی‌جا بود؛ مرا ببخشید اما شما اشتباهتان در مقام ولایت اسلامی بود و آنجا که سخن از علی(ع) می‌رفت…” و حتی در ادامه‌ی نامه، بی‌دلیل نوشته بود: “من شما را علی زمان نمی‌دانم!” نوشته بود: “اصل نامه به فلان شماره، به دفتر رهبری ارسال شد ولی روال، بر رساندن این‌گونه نامه‌ها به شما نیست!”

آقای خامنه‌ای

برای شما زیاد نامه می‌نویسند. برای شما به‌وفور گله و شکایت و ناله و التماس دعا پست می‌شود، ولی کمتر کسی‌ست که توانسته‌باشد از شخص شما پاسخی دریافت کند. دخترک اما این اتفاق معدود تاریخی را به نام خودش ثبت کرد. او انتقادی صریح و بی‌پروا و بی‌واسطه کرده بود. انتقادی که پاسخ داده شد و عجیب که مخاطب، آن را پذیرفته بود؛

پاسخ شما این‌چنین بود: “دختر عزیزم، از تذکر شما خرسند و متشکرم و امیدوارم خداوند همه‌ی ما را ببخشد و از خطاهای کوچک و بزرگ ما که کم هم نیستند، درگذرد. من در بابِ آنچه شما یادآوری کرده‌اید، هیچ دفاعی نمی‌کنم؛ گاهی گوینده از تلخیِ لحن خود، به قدر شنونده آگاه نمی‌شود و در این موارد، همه باید از خداوند متعال بخواهند که آن گوینده را متوجه و اصلاح کند و اگر ممکن شود به او تذکر دهند. توفیق شما را از خداوند متعال مسئلت می‌کنم…”

آقای خامنه ای!

آن دختر، امروز دیگر اقبال گذشته را ندارد تا از رصد عزیزان بگذرد و بی‌ترس صدایتان کند: “آقای خامنه‌ای! من از شما انتقاد دارم!”

اکنون حدود یک‌سال است که محمد نوری‌زاد، پدر آن دخترک، به خاطر انتقاد از شما در زندان است. خانواده‌اش حق دیدار و شنیدن صدای او را ندارند. ماموران شریف و عزیز، همسر و فرزندان او را مورد الطافی قرارداده‌اند که حریم قلم، شرح ماوقعشان را برنمی‌تابد. چندین‌بار او را محکوم کرده‌اند، بی‌آنکه حتی سخنانش را بررسی کنند و در آخر او را “مزدور اجنبی” خواندند.

آقای خامنه‌ای!

شنیده‌ایم که شما روزهای زیادی را در زندان گذرانده‌اید. از سرمای آن‌جا بر خود لرزیده و از دوری عزیزان خود اشک ریخته‌اید. در آن‌جا شاید عنوان “اعتصاب غذای خشک” به گوشتان خورده باشد. حالا، محمد نوری‌زاد بیشتر از یک‌هفته است که در اعتصاب غذای خشک به سرمی‌برد. یعنی نه آبی می‌نوشد و نه غذایی می‌خورد.

ما تمام این روزها، هم‌چون همه‌ی کسانی که سلامتی عزیزشان را در خطر می‌بینند، هر مسیری را که به ذهنمان ‌رسید، پیمودیم تا مگر از حال او خبری به‌دست ما رسد. به مسئولین مربوطه، نامه نوشتیم و به دیدار علمای دینی رفتیم تا شاید کسی بتواند امکان شنیدن صدای او را برای ما فراهم کند و ما را از این‌همه بی‌خبری و نگرانی برهاند.

آقای خامنه‌ای!

علما ما را به “توسل” فراخواندند و “صبوری”. ما نیز ظهر عاشورا با لبی تشنه و قلبی ترک‌خورده مقابل اوین نشستیم و -حتی به توصیه‌ی ماموران- با صدای آرام زیارت عاشورا خواندیم. ناگهان در مقابل چشمان حیرت‌زده ی ماموران انتظامی، برادران شریف و بزرگوار لباس شخصی، بی‌هیچ کلامی، دعا از ما ربودند و حجاب از سر ما کشیدند و بر سر و دست ما تا توانستند، نواختند و تنها خدا شاهد است که در ظهر عاشورا، چه کردند با ما… تنها چیزی که در خاطرمان مانده، صحنه‌ی کشیده‌شدن بدن مادرمان بر روی زمین است، درحالیکه زمزمه ی زیر لبش “یا زینب” بود…

آقای خامنه‌ای!

مادر ما بر اثر برخورد شنیع و ناجوانمردانه‌ی عزیزان، بلافاصله در بخش مراقبت‌های ویژه بستری شد. و ما، خانواده‌ای که حالا نه مادر داشت و نه پدر، شام غریبان را اشک ‌ریختیم و زخم یک‌دیگر را مرهم کردیم.

آقای خامنه‌ای!

کاش زمانی‌که همسر و فرزندان و خواهران محمد نوری‌زاد را می‌زدند و می‌بردند، یا وقتی از آنها بازجویی می‌کردند، و یا حتی زمانی‌که شبانه رهایشان کردند، دست‌کم خبری از حال و روز وی به خانواده‌اش می‌دادند یا نهاد و مرجع پاسخ‌گویی را معرفی می‌کردند.

آقای خامنه‌ای!

ما شما را مثل محمد نوری زاد، “پدر” خطاب نمی‌کنیم. شما را با اجازه‌ی خودتان به نام می‌خوانیم، و به دل شکسته‌ی مادر و پدری پیر و زحمتکش، برادری جانباز، همسری زخمی و بیمار و فرزندانی سرگردان و بی‌پناه ارجاع می‌دهیم که امروز حتی نمی‌دانند چه کسی مسئول است و کدام گناه نکرده، جسم و روحشان را کبود کرده است.

در پناه خدای آزادی

خانواده‌ی محمد نوری‌زاد- شنبه ۲۷ آذر۸۹

ماجرای حمله به خانواده های زندانیان سیاسی از زبان محتشمی پور

صحنه وحشتناکی است. فریاد بچه ها و زاری و ناله بزرگترها. با فاطمه چه کردند؟ ما سینه می زنیم و حسین حسین می گوییم و می رویم در سالن…

به : دادستان تهران

از : یکی از ستم دیدگان عصر عاشورای ۸۹،همسر سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، آزاده ممنوع الملاقات در قرنطینه اوین

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام آقای دادستان

عریضه امروز را دیروقت دارم می نویسم از بس که فردای اسیری کار آدم زیاد می شود. اسیری! خداوند روح آدم را اسیر غیر خود نپسندد، جسم که در هر حال فانی است. اما این اسارت چند ساعت دیروز ما خیلی عجیب و باورناکردنی بود. دوست دارم بدانم دستور این حمله وحشیانه در بعدازظهر عاشورای امسال را چه کسی صادر کرده بود؟ آیا اصلا دستوری صادر شده بود یا این کار هم به عوامل خودسر مربوط می شد؟ آقای دادستان بگذارید یک بار دیگر با همه تلخی که تکرار این ماجرا برایم دارد اما برای روشن شما که دادستانید و طبیعتاً باید دادِ ما را بستانید واقعه را مرور کنیم:

آقای نوری زاد از روز شنبه به گفته خودش، نقل شده توسط کسانی که او را در آن دادگاه فرمایشی دوم به ریاست قاضی مؤدب دیده اند، در اعتصاب غذا به سر می برد. طی این چند روز شخصیت های مذهبی، علمی، فرهنگی و سیاسی از او تقاضا کرده اند حالا که صدای مظلومیتش و صدای افشاگر ظلمش به مردم ایران و جهان رسیده، اعتصاب غذایش را بشکند اما متاسفانه خانواده هیچ راهی برای رساندن این پیام ها به او ندارند. آقای تاجزاده هم که خود در روزه سیاسی است، نتوانسته او را از ادامه اعتصاب منصرف کند. خبرها حاکی از وخامت حال اوست و خانواده مضطرّش که به هر دری زده اند با بن بست مواجه شده اند، راه می افتند به سمت اوین برای بست نشینی و دعاخوانی. من نیز که به دست شما زندگیم با زندگی نوری زادها پیوند خورده و همسرم مصاحب شبانه روزی مرد زندگی فاطمه است، راه می افتم هم برای هم راهی با خواهرم و خانوده اش هم به این امید که اگر روزنی باز شد به آن قرنطینه لعنتی من نیز خبری بگیرم از یاردربندم.

با وضو راهی می شوم و هنوز به بالای پله ها نرسیده مردان تنومندی به طرف من می آیند و مانع رسیدنم به خانوده نوری زاد می شوند که دارند بلند بلند زیارت عاشورا می خوانند. من مصمم به حرکتم ادامه می دهم تا این که مهاجمین هجومشان را آغاز می کنند و اینجاست که من ناگهان از خود بی خود شده فریاد یا زینب سر می دهم. حالا سرم را به دیواره کیوسک نگهبانی گذاشته فریاد می زنم و عمه ام را می خوانم ، تیماردار کربلا را. عمه ام، پیام رسان عاشورا را. عمه ام، بزرگ کاروان اسرا را.

فریاد من با فریاد خانواده نوری زاد پیوند می خورد و حالا این مردان نامحرم اجنبی بدون رعایت هیچ گونه حریم و حرمتی دست کثیفشان با بدن فرزند زهرا(س) مماس شده است. من همسرم را می خوانم: مصطفی مصطفی اما او صدایم را نمی شنود و اگر هم بشنود کاری از دستش برنمی آید چون خود در دست اشقیا اسیر است. حالا فریاد زن و مرد و جوان است که گوش مرا انباشته است. یا حسیییییییییییییییین!یا زیننننننننننننننننننننب! من دیگر هوشیار نیستم. مردان اجنبی تنومند دارند مرا به سمت ماشین نیروی انتظامی می کشند. من هم چنان فریاد می کشم .

فحش و ناسزا و جسارت و خشونت و صحنه هایی که یادآور عصر عاشوراست. من هم چنان عمه ام را به مدد می طلبم: عمه جان زینب ما را می بینی هنوز هم شقاوت ها ادامه دارد. هنوز عاشورا تمام نشده هنوز فرزندان رسول الله (ص) از غاصبین جائر سیلی می خورند. شدت وحشی گری به حدی است که اعتراض بعضی از خودشان را هم برمی انگیزد. بچه ها ضجه می زنند: مادرمان. مادرمان را هم پیش ما بیاورید.

من از پشت شیشه هایی که با میله های مشبک پوشیده شده خواهرم را می بینم که مدهوش به داخل ون دیگری می اندازند و ماشین ها حرکت می کنند. من در کنار فرزندان نوری زاد بر کف ماشین افتاده ام. چادر از سرم کنار رفته و خوشبختانه جدار دوم حجابم هنوز بر سرم هست. نمی دانم کدام یک از بچه ها سر مرا بر زانو گرفته اند.

یکی می گوید: مادر فخری لطفا مقاوم بمان ما به تو نیاز داریم و خیلی های دیگر. من خودم را جمع و جور می کنم: زینب زبان گرفته. علی مثل همیشه آرام در خود فرورفته زیر لب دعا می خواند. فائزه مادرش را می خواهد و فریاد می زند. من چشم می دوزم در چشم مأمورینی که پشت به در داده مراقب مایند که لابد از ماشین پایین نپریم و می گویم: پسرم مادرت می داند تو چکاره ای؟ آرام می گوید: من سربازم. و من فکر می کنم کاش سربازهایمان با دشمن می جنگیدند به جای مادران و خواهرانشان!

آقای دادستان!

شما می دانید دستور این حمله وحشیانه را به خانواده نوری زاد که در هراس از مرگ پدر به ائمه معصومین(ع) متوسل شده و زیارت نامه و دعا می خواندند در مقابل اوین، چه کسی صادر کرده بود؟ دستور داشتند یا خودسرانه حمله ور شدند این انسان نماهای بی دین که حرمت ماه حرام و عاشورای حسینی نگاه نداشتند؟ ما باید به کجا شکایت ببریم برای این بی حرمتی و این منکراتی که در روز روشن جلوی دوربین های وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی صورت گرفت؟ فیلم ها را به مردم نشان نمی دهند اما به شما چرا. بپرسید دستور حمله را چه کسی داد و اگر این عناصر سری دارند از آن سر بپرسید مگر مهاجمین خدانشناس برای چنین روزهایی نیروی زن تربیت نکرده اند که دست کثیف و نامحرمشان را به تن نوامیس مردم نزنند.

انا لله و انا الیه راجعون. باید آیه استرجاع خواند آقای دادستان. در روز عاشورا که قاتلین کشته شدگان عاشورای ۸۸ راست راست می گردند در کوچه و خیابان مملکت اسلامی و خانواده های شهدای عاشورایی اجازه برگزاری مراسم در مزار عزیزانشان ندارند و آقایان خودسر یا چندسر دست به منکراتی می زنند که لرزه براندام مؤمنین می اندازد و بعد قربانیان خود را می برند اداره منکرات که روز عاشورا هم تعطیل نیست. ما را از ماشین پیاده می کنند اما خواهرم فاطمه بیهوش است و او را داخل زیراندازی که چندی پیش نوری زاد ها روی آن نشسته بودند و زیارت عاشورا می خواندند می پیچند و می برند داخل سالن کناری.

صحنه وحشتناکی است. فریاد بچه ها و زاری و ناله بزرگترها. با فاطمه چه کردند؟ ما سینه می زنیم و حسین حسین می گوییم و می رویم در سالن. و قوم ظالمین با چهره هایی که هیچ نشانه ای از ایمان در آن نیست و از انسانیت محوطه را پر کرده اند. ما را از مقابل آنان عبور می دهند و می برند در یک سالن می نشانند. آدم های ملایم ترشان می آیند داخل و چند خواهر نیروی انتظامی که هاج وواج مانده اند از موارد منکراتی عاشورایی که جمله محجبه اند و دعا و نمازخوان.

حالا رسالت زینبی ما شروع می شود و از خودمان و از عزیزان دربندمان و از گروه سبزمان برایشان می گوییم. سکوت کرده اند و لابد دارند به آن چه شنیده اند فکر می کنند. باید رخصتشان داد باید تأمل کنند. یکی شان با شوق و شعف زیادی تند تند عکس می گیرد طفلکی فکر می کند سوژه های خوبی به دست آورده اند از ابتدا تا انتهای اسارت ما را تصویربرداری می کند و همه صحنه های قشنگ را حتی نماز خواندن مرا که عصبانی ام می کند و سرش فریاد می کشم: مرا با خدایم تنها بگذار! و دعای قنوت نماز من این است: « ربنا لاتزغ قلوبنا بعد اذ هدیتنا و هب لنا من لدنک رحمة انک انت الوهّاب» یکی یکی همه را برده اند بازجویی. نوبت من آخر از همه است انگار مردی که می گوید هم سال من است و می گوید سید است و پسرعموست از من می خواهد مشخصاتم را بگویم. من مشخصاتم را قبلا به یکی از خواهران نیروی انتظامی گفته ام خوب لابد مأمورانشان را قبول ندارند. تکرار می کنم. مرد خود را مهربان به نظر من می آورد. من می گویم وقت خوبی برای بازجویی نیست. او می گوید مجبوریم باید این کار انجام شود. من می گویم چون متهم نیستم پاسخی ندارم. مرد می گوید اتهام، شرکت در تجمع غیرقانونی است. من می گویم: تجمع غیرقانونی را با امنیت کامل مقابل خانه مردم انجام می دهند و می زنند و می شکنند وشعار می دهند و جایزه شان را می گیرند و با صحت و سلامت می روند خانه هایشان، ما ولی رفتیم در جوار همسرانمان و جویای حالشان بودیم و خشونت دیدیم و هتاکی شنیدیم و حالا هم آورده اندمان اداره منکرات برای معروفی که روز عاشورا انجام دادیم: افشای ظلم. مرد که خود را سیدی معرفی می کند می گوید: اگر پاسخ ندهی کار سخت می شود و من می گویم کار ما را یک و سال و نیم است سخت کرده اید و خدا باید گره کار ما را بگشاید و … راستش را بخواهید حافظه من ضعیف شده است گفتگوها را برادرها حتما ضبط کرده اند بگیرید و بعد از دیدن فیلم وحشی گری های نیروهای امنیتی با دقت بخوانید. من حالم هیچ خوش نبود. من به سؤالات جواب ندادم چون حالم خوش نبود و خود را متهم نمی دانستم و اساسا اتهامی وجود نداشت. من دلم برای همسرم تنگ شده بود گفتم مرا ببرید پیش همسرم. گفت دوست داری بروی زندان؟ گفتم اکنون هم در زندان هستم مرا ببرید پیش همسرم. مصطفای عزیزم و گفتم الهی برافتد نشان جدایی. یادم نیست دیگر چه ها گفتم ولی یادم هست که در مقابل اصرار پسرعموی ناتنی برای جواب مکتوب نوشتم: اینجانب فخرالسادات محتشمی پور همسر آزاده دربند سید مصطفی تاجزاده شاکی از کودتاگران انتخاباتی، زندانی ممنوع الملاقات قرنطینه اوین به دلیل اقدامات وحشیانه و رفتار نامحرمان در عصر عاشورا و انتقال به جایی که نمی دانم کجاست از طریق ماشینی که به قفس می ماند از جواب دادن معذورم. چیزی به این مضمون را نوشتم برای پسرعمویی که راست نمی گفت. پسر عموی من یک دستش را از مچ و چند انگشت دست دیگرش را در ترور نافرجام صهیونیست ها از دست داده و دلش را هم به امامش داده که ما را گذاشته و رفته تا بیفتیم دست این اجنبی ها که دروغ می گویند و ما را به دروغ گویی دعوت می کنند. در بازجویی ها به خانواده نوری زاد گفته بودند: بگویید محتشمی ما را آورده بود و برنامه را او هماهنگ کرده بود تا زودتر رهایتان کنیم بروید. من خودم را برای ماندن آماده کرده بودم اما گفتند بروید پی کارتان بعد از این که موبایل ها را دادند دستمان و رسید گرفتند. خواهرم فاطمه کم کم داشت به هوش می آمد و داشت زیرلب می گفت: تا محمد را نبینم هیچ کجا نمی روم و بعد شروع کرد به فریاد زدن و تکرار همین جمله و من دعوت برادرها را پذیرفتم و به او دروغ گفتم تا آرامش کنم. به او گفتم باشد می رویم او را ببینیم اما وقتی راه افتادیم ماشین به جای طی کردن مسیر بیمارستان بقیة الله راهی بیمارستان مدرس شد تا فاطمۀ محمد در سی سی یو بستری شود و من پس از یک مداوای سرپایی او را که محمدش را می خواست تنها گذاشتم و راهی خانه شدم تا رسالت زینبی را ادامه دهم. من دروغ را فقط برای حفظ جان انسان ها می گویم آقای دادستان به برادرها بگویید ذوق زده نشوند. من هرگز حقیقت را فدای مصلحت نخواهم کرد. و یک چیز دیگر را هم به آن ها بگویید: ما همه یک خانواده ایم حتی اگر تکه تکه مان کنید. من مادر همه جوان های آسیب دیده که نه مادر همه سبزهای میهنم باقی می مانم تا همسرم باز هم از داشتن همسری چون من به خود ببالد. آقای دادستان فرزندان من از حق خود گذشته اند تا پدرشان بتواند سرافرازانه زندگی کند و مادرشان بتواند مهر مادری اش را به همه آنان که نیازمند آنند هبه کند. آری این بود بخشی کوچک از آن چه بعد از ظهر عاشورا و شام غریبان حسین بر ما گذشت. دوست دارم بدانم دستور این یورش وحشیانه در ماه حرام وروز حرام را چه کسی صادر کرده تا بروم دلیلش را از او بپرسم. و دوست دارم او و همه آمرین بدانند این تن خاکی ما که عاقبت در قبری تنگ طعمه مار و مور می شود، فدیه ای است برای آزاد کردن آزادی از چنگ نااهلان و نامحرمانی که هرگز رعبشان ما را به عقب نشینی نمی اندازد و خوفشان به سکوتمان وادار نمی کند که نیک آموخته ایم: «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»

فخرالسادات محتشمی پور اسیر عصر عاشورای ۸۹

یازدهم محرم الحرام ۱۴۳۲ برابر با ۲۶/۹/۱۳۸۹


مادر نوری زاد: به کجا برویم، دردمان را به چه کسی بگوییم؟

شش هفته است که از پسرم خبری ندارم.من یک مادر هستم و از مسئولین می خواهم بگذارند فرزندم را ببینم…

در حالیکه محمد نوری زاد در هفتمین روز از اعتصاب غذای خشک خود به سر می برد بنا به اخبار واصله به علت وخامت حالش به بیمارستان منتقل شده اما تاکنون هیچ اطلاعی از وضعیت وی در دست نیست و هیچ مقام قضایی و رسمی حاضر به پاسخگویی به نگرانی های خانواده وی نشده است.

همچنین بدنبال پیگیری روز گذشته خانواده نوری زاد در مقابل زندان اوین به علت برخورد خشونت آمیز ماموران امنیتی حال همسر نوری زاد نیز وخیم گزارش شده و از دیروز در بخش مراقبتهای ویژه پزشکی بیمارستان بسر می برد. مادر آقای نوری زاد با حالی بسیار منقلب می گوید: “شش هفته است که از پسرم خبری ندارم.من یک مادر هستم و از مسئولین می خواهم بگذارند فرزندم را ببینم.”

به همین مناسبت “جرس” با مادر محمد نوری زاد که می گوید: “من یکسال و نیم است که هرچه بر سرمان آوردند هیچ مصاحبه ای نکردم اما الان دیگر نمی توانم دردم را نگویم” در خصوص شرایط بحرانی پیش آمده به گفتگو پرداخته است که متن آن در پی می آید:

خانم نوری زاد چه مدت است که فرزندتان را ندیده اید و از حال وی بی خبرید؟

ما به هر ریسمانی داریم چنگ می اندازیم تا یک خبری از وضعیت پسرم بگیریم اما تا الان اجازه ملاقات یا تلفن نداده اند. من شش هفته است که از پسرم خبری ندارم. هفت روز است که اعتصاب کرده است و می گویند که حالش وخیم شده و به بیمارستان منتقل شده است. ما اصلا نمی دانیم که آیا راست می گویند که به بیمارستان منتقل شده یا اصلا همان اوین است؟ نمی دانیم حقیقت دارد یا نه؟ من یک مادر هستم و حق مسلم من است که بدانم وضعیت فرزندم چطور است. چرا باید اجازه داده نشود که یک مادر فرزندش را ببیند، چرا؟

فرزند من نویسنده است. سی سال است که شنیدها و دیده ها را می نویسد و دست به قلم است، چطور شده که این چند سال نباید بنویسد و بگوید؟ مگر فرزند من چه نوشته که به ضرر این نظام و حکومت باشد؟ تنها گناه او نویسندگی است. نویسنده اگر قلمش آزاد نباشد که دیگر نامش “خفقان” است. حالا کسانی هستند که از این موضوع ناراحت شده اند و به آنها برخورده است و به همین دلیل او را به زندان انداخته اند. الان یکسال و نیم است که فرزندم در زندان تحت بدترین شرایط است و چه شکنجه هایی به او وارد شده است. کتک خوردنش را من دیده ام، لباسش را که درآورد آثار این ضربات را دیدم. تازه خیلی چیزها را ما ندیدیم و از نظر ما پنهان بوده که این بچه چه سختی ها در این یکسال و نیم تحمل کرده است. قبلا هفته ای دو هفته ای یکبار به مدت خیلی کوتاه ملاقات کابینی داشتیم. الان همان ملاقات را هم از ما گرفته اند. اخیرا هم که گفته اند حالش بد شده و به بیمارستان منتقل شده، شب و روز ما شده گریه. ما خبر نداریم که اصلا فرزندم زنده است یا نه؟ آخر کجا برویم، دردمان را به چه کسی بگوییم؟

شما برای پیگیری وضعیت فرزندتان و بیان خواسته هایتان به کجا ها مراجعه کرده اید؟

به همه جا، قوه قضاییه، پیش مراجع وعلما قم رفتیم دیگر به چه کسی دردمان را بگوییم؟ در کجا را بزنیم؟

الان هفت روز است که اعتصاب خشک کرده است و اصلا نمی دانم کجاست و در چه شرایطی است. گفته بود که خون من باید با خون سیدالشهدا قاطی شود، الان هم که می گویند حالش بد شده و … ( جملات با گریه قطع شد)

اعضای خانواده نوری زاد برای خواندن زیارت عاشورا و بدست آوردن اطلاع از وضعیت آقای نوری زاد به زندان اوین مراجعه کرده بودند می توانید برایمان بگویید که چه اتفاقی آنجا افتاد؟

همسر و فرزندان و خواهر و برادر آقای نوری زاد رفته بودند تا زیارت عاشورایی بخوانند و بلکه خبری هم از سلامتی و وضعیت آقای نوری زاد بگیرند که ماموران امنیتی آمدند با رفتاری فوق العاده خشن با آنها برخورد کردند. بچه ها به آنها می گفتند به ما بگویید آقای نوری زاد حالش چطور است؟ کدام بیمارستان است؟ که بعد به آنها حمله کردند و با رفتار بسیار بد و خشنی آنها را بردند و همه را بازجویی کردند حتی بچه ها را هم بازجویی کردند…

بازجویی ها در چه موردی بود؟

اینها فکر می کردند که بچه ها تشکل یافته آنجا رفته اند که بعد متوجه شدند که همه از اعضای خانواده نوری زاد هستند و بخاطر نگرانی بیش از حد برای آقای نوری زاد آنجا رفته اند و هیچ تشکل و هماهنگی از قبل در کار نبوده است. این حق طبیعی و قانونی یک خانواده زندانی است که از وضعیت عزیزش با خبر شود. یکماه است که هیچ خبری از آقای نوری زاد نداشتیم. البته بعد متوجه شدند اما متاسفانه دیر متوجه شدند و رفتارهای ماموران فوق العاده خشن و غیر انسانی بود.

بعد از اینکه متوجه نگرانی شما شدند هیچ خبر یا وعده ای برای اطلاع یافتن از وضعیت آقای نوری زاد ندادند؟

هیچی هیچی، اصلا خبری از وضعیت فرزندم ندادند یا حداقل بگویند که ایشان زنده هستند یا نه؟ به هرحال بدانند که ما ساکت نخواهیم شد چون عزیزمان دربند است.

با خبر شدیم بعد از این برخوردها حال همسر آقای نوری زاد بد شد و در بیمارستان بستری شدند، الان وضعیت جسمی و روحی ایشان چطور است؟

الان در بیمارستان تحت مراقبت های ویژه است و حال مناسبی ندارد. دیروز فوق العاده حالش بد بود امروز هم زیر سرم و در بخش سی سی یو است و بهش آرام بخش تزریق می کنند.

خانم نوری زاد طی دیداری که با مراجع و علمای قم داشتید آنها از وضعیت دردناک زندانیان سیاسی ابراز تاسف کردند و حتی آیت الله صانعی شرایط نامناسب موجود را “غیر شرعی” خواندند. لطفا از دیدارتان با مراجع صحبت بفرمایید.

وضعیت و شرایط آقای نوری زاد را برایشان گفتیم همه از این شرایط ابراز تاسف کردند. آیت الله صانعی گفتند که تقریبا بیست سال پیش قرار بود که زندان های انفرادی هر یک روزش یک ماه حساب شود که فرزند من هشتاد روز در انفرادی و در یک متر و نیم بوده است وبعد هم که به ناحق برایش زندان بریده اند باید در بند عمومی باشند اما چرا در قرنطینه با آقای تاجزاده دور از همه و بدون ملاقات و امکانات نگهداری می شوند؟ آخه به من مادر بگویید چرا؟

با توجه به اینکه می گویید مسئولین زندان و قوه قضاییه هیچ پاسخی به درخواست های شما نمی دهند چه صحبتی با عقلای نظام دارید؟

بخدا این برخوردها درست نیست، ما متعلق به این مملکت هستیم، فرزند من جز اینکه برای این آب و خاک زحمت کشیده، هیچ کاری نکرده که این طور با او برخورد می کنند. زحمتی که بچه من برای این مملکت کشیده یک ذره اش هم آنها نکشیده اند.

فرزند من یک جهادگر زحمت کش است، با شهید آوینی هم رشته و همکار بوده است. بهترین سالهای زندگیش را در بشاگرد که به گوش کسی هم نخورده، گذرانده است. ده سال دور از خانواده و زن و بچه در آنجا برای این مملکت زحمت کشید. آقایان بیایند من ببرم گذر به گذر آنجا را نشانشان بدهم که بچه من در کجا چه زحمتها کشیده است. سی سال برای این انقلاب زحمت کشیده، در جبهه ها جنگیده، حالا جواب و مزدش این است؟ وقتی هم که من می گفتم محمد جان چقدر زحمت می کشی ؟ می گفت: ” مادر جان، این مملکت مال ماست باید برایش تلاش کنیم”. من یک مادر هستم و از مسئولین می خواهم بگذارند فرزندم را ببینم اگر نگذارند عاقبت بدی برایشان دارد. آخه پدر و مادر که نمی توانند چشمشان را ببندند تا فرزندشان را از بین ببرند. من یکسال و نیم است که هرچه بر سرمان آوردند هیچ مصاحبه ایی نکردم اما الان دیگر نمی توانم دردم را نگوییم.

با تشکر از فرصتی که در اختیارمان قرار دادید.

"

۱۳۸۹ آذر ۲۷, شنبه

ما و کربلا و امروز

ما همه بی غیرتیم      آینه در کربلاست
بیدل دهلوی در این یک بیت همه آنچه را که میخواهم درباره حال و هوای اینروزها  بگویم به زیبایی خلاصه کرده.
فقط همین!!!

۱۳۸۹ آذر ۲۶, جمعه

عزل امام جماعت امام زاده صالح تهران به دلیل دعا نکردن به مقام رهبری


عزل امام جماعت امام زاده صالح تهران  به دلیل دعا نکردن به مقام رهبری
 جرس: به گزارش منابع خبری جرس در تهران آیت الله شیخ محمود امجد کرمانشاهی امام جماعت امام زاده صالح تهران عزل شد. ایشان علاوه بر این امام زاده در ایام محرم و رمضان در مسجد کوی دانشگاه تهران نیز اقامه جماعت می کرد. آقای امجد منبر گرمی دارد و مورد توجه دانشجویان و نسل جوان است.
  اخیرا مقامات حراست و بسیج از وی می خواهند که در سخنان خود برای مقام معظم رهبری دعا کند. آقای امجد پاسخ می دهد "من در نماز شبم برای همه مومنین دعا می کنم". چندی بعد عذر ایشان را می خواهند. امام جماعتی که حاضر نشود برای رهبری دعا کند "بصیرت" لازم را ندارد و معلوم نیست نمازش مقرب درگاه خداوند هم باشد.

آقای خامنه ای! به چه افتخار می کنید؟

سید ابراهیم نبوی

پنج سال گذشته بر ملت ایران بسیار سخت و دشوار گذشته است و حضرت تان در تحمیل این زندگی دشوار بر مردم نقش اساسی داشتید. اگر شما نبودید، قطعا احمدی نژادی که در دور اول انتخابات 84 با شش میلیون رای به مرحله دوم آمده بود، هرگز نمی توانست رئیس جمهور شود و در مدت چهار سال ریاست جمهوری این کشور را ده سال از نظر اقتصادی و فرهنگی و اجتماعی و سیاسی به عقب ببرد و بطریق اولی اگر خواست شما نبود، همین آقای محترم هرگز نمی توانست در شرایطی که خودتان می دانید و حالا دیگر اسناد مختلفی از تقلب عظیم انتخاباتی منتشر شده، برای بار دوم بر سر کار بیاید. قبلا گفته اید و دوستان خاص از شما نقل کرده اند که امر کرده اید که "احمدی نژاد یعنی من" و اگر او رای نیاورد، یعنی من رای نیاوردم و به همین دلیل کودتایی را تحمیل کردید که حاصل آن کشته شدن هفتاد تا صد نفر تا امروز، زندانی شدن هزاران تن از نخبگان و بزرگان کشور، خروج بیش از نیمی ازاعضای حکومت از جبهه رهبری، ایجاد بحران اقتصادی و اجتماعی و سیاسی و بین المللی و بسیاری عواقب دیگر؛ که بقول خودتان بدنامی و آبروریزی برای کل نظام بوده است. همه اینها اظهر من الشمس است و همگان آن را می دانند. شما انتخابی کردید که در آن قدرتی مطلق و شکننده و بدنامی و بی آیندگی را به دست آوردید و قدرتی نسبی و پایدار و خوشنامی و آینده را برای خودتان و حکومت از دست دادید. معامله ای کردید پر زیان که بسیارتراز بسیار کسان که عقل شان را نه به شیطان فروخته اند و نه قربانی ایمان شان کرده اند، در عجب می مانند که این چه معامله ای است؛ آن هم از سوی آدمی که به حسابگری معروف است و به هوشمندی مشهور؟ واقعا چه به دست آوردید؟ بیایید جستجو کنیم و ببینیم در این سودا چه سودی حاصل تان آمد؟
آیا استقلال ایران را به دست آوردید؟ پاسخ بی شک منفی است. خود می دانید که وقتی جناب احمدی نژاد بر صندلی قدرت نشست، ایران قدرتی بزرگ در منطقه بود و بالقوه در دست هایش ورق های بسیاری برای بازیهای دیپلماتیک داشت. آمریکایی ها برای رابطه با ایران هر امتیازی می دادند و اروپایی ها به ایران احترام می گذاشتند. ما در جهان اسلام قدرتی بودیم و اعراب منطقه جرات نمی کردند به تاریخ و جغرافیای ما چشم طمع داشته باشند. حالا تمام قدرت رسمی ایران تبدیل به بدنامی و رسوایی شده و تنها توهمی به نام اقتدار نزد ملت ها مانده است. توهمی که گاه با صرف هزینه های گزاف و نمایشات پوپولیستی جلوه می کند و چراغش به یک پف خاموش می شود، قدرتی که نام ایمان دارد و با پول حاصل شده، چگونه دوام می آورد؟
آیا انحصار قدرت بر اقتدار ملی افزود؟ پاسخ این سووال هم منفی است. می دانید که جمعی کثیر از کسانی که می توانستند در اداره کشور، در مدیریت عالی و مدیریت میانی یار حکومت باشند، دیگر برای شما و رئیس جمهور منتخب تان پشیزی احترام قائل نیستند. اقتدار ملی که در آن حکومت هر روز درهراس باشد که اگر یک مجوز اعتراض بدهد، بخش عظیمی از مردم علیه حکومت به خیابان خواهند آمد، چه ارزشی برای شما دارد؟ آیا هرگز تصور کرده اید اگر آنقدر که دولت فرانسه یا انگلیس یا آمریکا یا حتی همین عراق و افغانستان و پاکستان، به مخالفان دولت اجازه اعتراض می دهد، دولت جمهوری اسلامی به مخالفان اجازه مخالفت بدهد، اکثریت مردم در تمام شهرها علیه شما و دولت تان به خیابان می آیند؟ گفته اید این فتنه غرب است، چه فرقی می کند. اگر غرب این توانایی را دارد که هفتاد درصد مردم را علیه دولت به خیابان بکشد، پس شما چه اقتداری دارید؟
آیا انرژی هسته ای به دست آوردید؟ آقای احمدی نژاد بارها گفت که غنی سازی اهمیتی بزرگتر از ملی شدن نفت دارد. حتی ایشان اعلام کرد که می خواهد بعد از شصت سال نفت را دوباره ملی کند. ایشان چهار سال قبل اعلام کرد که ما هر چیزی بدهیم، در مقابل گرفتن حق مان در عرصه جهانی می ارزد. و ایشان گفت که تولید انرژی هسته ای بزرگترین دستآورد ایران در پنجاه سال گذشته است. فرض می کنیم که چنین باشد و تمام این مصائب را به قیمت به دست آوردن حق تولید انرژی هسته ای تحمل کردن، ارزشی نگوئیم والا، حداقل معقول داشته باشد. سووال این است که حالا مگر انرژی هسته ای تولید شده؟ مگر تولید انرژی هسته ای با این همه هزینه وضعی بهتر از پنج سال قبل پیدا کرده؟ مگر دست و پای ما برای چنین تولیدی نسبت به گذشته بازتر شده؟ مگر اصلا چیزی به دست آوردیم در مقابل این همه چیز که از دست دادیم؟
آیا عدالت گسترش پیدا کرد؟ رئیس جمهور منتخب شما گفته بود که می خواهد منافع نفت را به سفره مردم ببرد و می گفت که می خواهد قله های ثروت را نابود کند. آمارها حاضر و ناظر بر عمل دولت است و شما هم آدمی که آمار می فهمد. شما بگوئید، آیا جز اینکه دولت منافع نفت را از بعضی سفره ها برداشت تا بر بعضی سفره ها بنشاند، اتفاقی افتاد؟ و مگر همین هم اتفاق افتاد؟ خودتان می دانید که یارانه پرداخت شده این دو سه وعده ده تا بیست درصد هزینه گروهی را پوشش می دهد، در حالی که بر سبد قیمت ها بیش از بیست درصد گرانی افزوده شده. خودتان می دانید که افزایش قیمت ها چنان در این سالها افسار گسیخت که مردم گرسنه گرسنه تر و لشگر بیکاران پر تعداد تر شد. از سوی دیگر، چه کسی یا کدام قله ثروتی رسوا شد و کدام هزار فامیلی که قدرت را در دست داشت، به زندان افتاد، جز مشتی روزنامه نویس و معترض سیاسی که نان شب شان هم گرو کارشان بود؟ اگر افتخار یک دولت این باشد که در طول چهار سال دولتش یک نفر هم از گرسنگی نمرده است، ننگ این دولت همین که در طول یک هفته چهار هزار نفر از مردم تهران بخاطر آلودگی هوا که مستقیما به تصمیم گیری و رفتار دولت مربوط است، کشته شده اند و می شوند. اگر اسرائیل تهران را هر روز بمباران می کرد، آسیب بمباران از این بیشتر بود؟
آیا همه اینها را بخاطر حفظ قدرت خودتان می خواستید؟ تقریبا همه به همین پاسخ می رسند، ولی من متاسفانه نمی توانم چنین پاسخی بدهم. به نظرم نمی رسد که شما آدمی باشید که در خانه قدرت بنشینید و دلتان خوش باشد که شاهانه زندگی می کنید. اما معتقدم دچار این توهم هستید که اگر شما قدرت داشته باشید، اسلام حفظ می شود و شیعه حفظ می شود و دین در این مملکت باقی می ماند، ولی چنین نیست. چشم تان را باز کنید و حاصل قدرت گرفتن خودتان را ببینید. چشم تان را باز کنید و ببینید که ایران اسلامی شما، در درخشان ترین عصر اقتدارش به تعبیرخودتان، کشوری است که در عرض یک هفته دو نفر آدم را در دو شهر مختلف وسط خیابان، جلوی چشم پلیس می کشند و هیچ کسی هم یک آخ نمی گوید. اگر همین مقتول یک کلمه علیه شخص شما شعار داده بود، بی تردید در عرض دو دقیقه همه نیروهای ضدشورش او را می گرفتند و حداقل زنده می ماند. اما شما او را و ما را کشتید؛ شما یک ملت را کشتید؛ شما با ایجاد رعب و وحشت دلیری و جسارت را در مردم نابود کردید؛ شما شهامت دفاع از مظلوم و جرات کمک به دیگران را از بین بردید. چشم تان را باز کنید و ببینید که تمام مشخصاتی که در روایات و احادیث برای ظالم گفته شده است، در موردتان صدق می کند. و حاکم ظالم جز اینکه ظالم و متجاوز تولید می کند چه بازدهی دارد؟
می گویند چپ روی افراطی سرانجام به راست روی افراطی می انجامد. شما از ترس از بین رفتن اخلاق، توسعه فساد و افزایش ارزشهای غیر اخلاقی کاری کردید که کشور شده است کشور دروغ و فریب و ریا و فساد و مملو از ارزشهای غیراخلاقی. این حد از خلاف های جنسی، مصرف مواد مخدر و الکل، فروپاشی خانواده و بیرحمی افراد نسبت به همدیگر، نه در افغانستان و پاکستان و عربستان و مصر که کشورهای اسلامی هستند، حتی در کشورهایی که آزادی مطلق وجود دارد و بخشی از این موارد جرم هم نیست، اتفاق نمی افتد. واقعا شما به چه چیزی افتخار می کنید؟ افتخار می کنید که حکومت و روحانیون حامی حکومت دروغ نمی گویند؟ افتخار می کنید که فقیر در ایران بیشتر نشده است؟ افتخار می کنید که مردم بیشتر از گذشته نماز می خوانند؟ افتخار می کنید که ام القرای اسلام آلوده ترین شهر جهان نیست؟ افتخار می کنید که بیشترین مصرف مواد مخدر در ایران صورت می گیرد؟ افتخار می کنید که حاکمان تان و ماموران تان دزد نیستند و هر کدام شان صدها پرونده جرائم مالی ندارند؟
آقای خامنه ای! واقعا اگر وجود شما به افزایش جرم و گناه و خلاف و فقر و بی عدالتی و نابودی ایران منجر شده است، چرا به این فکر نمی کنید که محترمانه بروید و کمی بار نفرین را پشت سرتان سبک کنید؟ کاش می توانستم بفهمم به چه چیزی افتخار می کنید؟

گرمابه جمهوری اسلامی !

حکایت حکومت و دولت درجمهوری اسلامی مَثَل گرمابه است، و پست ومقام و مسئولیت، لُنگ این گرمابه، این لنگ ساعتی در اختیارتوست و بعد از تو دیگری بر کمر می بندد، اگر آنرا در حمام از تو بستانند، مکشوف العوره خواهی شد، باید دستی در پیش و دستی در پس بگیری و از حمام بدر شوی، ممکن است کودکان خیره سری هم در حمام باشند و تو را بدون لنگ ببینند و هو کنند - که همیشه هستند - انگار برای این کار زاده شده اند و حقوق می گیرند!

این پست و مقام ستارالعیوب است، تا می‌توانید به هر حیله و ترفند، این لنگِ پست و مقام و مسئولیت را نگه دارید، اگر لازم شد مدح و ثنایی بگویید، دستی ببوسید، یا در جایی شتر دیدید، ندیدید! الاهم و فی الاهم کنید، شما که آبرویتان را مفت بدست نیاورده اید، لنگ را بچسبید! تا بر دولت و وزارت و وکالت تکیه زده اید عیبتان مستور و پرونده ها مختومه است! وای به روزی که لنگ از شما بستانند، همان چاکران و نوکران و دستبوسان آستان، شما را هو می کنند! از گذشته عبرت بگیرید، شما نیز گذشته‌ی آیندگانید! این شتری است که در خانه همه می خوابد!

دولت اول: یادش بخیر، در خیابان ها فریاد می زدیم: ' بازرگان، بازرگان، نخست وزیر ایران' چه شد؟ بی آبرویش کردند، مجلس ختمی هم نمی توان برایش گرفت، به جرم عضویت در حزب او زندان های طویل المدت می برند!

دولت دوم: ابوالحسن بنی صدر را می گویم، آخوندزاده بود، پدرش عالم اول همدان بود، امام به پدرش علاقه‌مند بود، بیش از یازده میلیون رای داشت، چه شد؟ با چهره گریم شده از کشور گریخت! لنگش را که گرفتند، دیگر در ملاء عام نتوانست ظاهر شود!

دولت سوم : دولت شهید رجایی، کمتر از یک ماه دوام داشت، شانس آورد که با لنگ در حمام شهید شد، اگر زنده می ماند، لنگش می ستاندند و مثل بقیه می شد، پس بیایید - به قول شهید باکری- دعا کنیم که شهید شویم، ظاهراً مسئول خوب در جمهوری اسلامی، شهید است!

دولت چهارم : مهندس موسوی، او که از سران فتنه است و افراطی های جناح راست برای اعدام او عجله دارند، در خیابان‌ها و در تظاهرات دولتی هم به او ناسزا می گویند، در کنار نماز عبادی سیاسی جمعه هم عکس او و دیگر سران فتنه را در آتش منتشر می کنند! یکی او را انگلیسی و دیگری او را عامل موساد می‌نامد!

دولت چهارم : آیت الله هاشمی رفسنجانی، او را که ریشه فتنه می خوانند و احمدی نژاد و مشایی و فاطی رجبی و ... او را مفصل هو کرده اند، شعارهای 9 دی را فراموش نکرده ایم: " تاجر ورشکسته برگرد به باغ پسته " و شعار علیه فرزندانش!

دولت پنجم : حجةالاسلام و المسلمین سید محمد خاتمی، او هم که در آتش سران فتنه می سوزد و عده ای معتقدند باید او را اعدام کنند یا دست و پایش را از خلاف برید!

دولت ششم : هنوز لنگ بر کمر دارد، گاهی لنگ بالا می رود و کسانی هو می کنند، مثل ماجرای مشایی و رحیمی و کردان و فقیه و یک میلیارد دلار و ....! وای به روزی که لنگ از او بستانند ! آن وقت است که دیگر نمی‌توان با رانت لنگ از محاکمه فرار کرد!

پس ای دولتمردان؛ علیکم باللنگ، اوصیکم باللنگ، استعینوا باللنگ، اگر می توانید با خود لنگی به همراه بیاورید، هرچند حمامی اجازه خروج لنگ از حمام را نخواهد داد!

جمعه 26 آذر 1389 / مهدی خزعلی
"

۱۳۸۹ آذر ۲۴, چهارشنبه

در آستانه عاشورا

ورود من به دنیای وبلاگ نویسی با مشاهده وقایع عاشورای 88 و سرکوب و کشتار مردم و وارونه نمایی پس از آن بود و احساس مسئولیت در قبال همه اعتقاداتم !!! امروز در آستانه عاشورای 89 هستیم، تصمیم دارم فردا به عزاداری ومرور خاطرات سال پیش با لباسی سیاه در خیابان آزادی(چه نام غریبی در این یکسال) بپردازم. اگر ازم خبری نشد حلالم کنید.یاد شبهای عملیات افتادم که میگفتیم "ره دشت و ره صحرا بگیریم    تقاص سیلی زهرا بگیریم".

سخنی از دکتر شریعتی

سیاستمداران هوشیار و مردم شناس اموی، هم خود را خوب می شناسند

و هم مردم خود را و

زمان و روح زمان خود را.

این جامعه تنها یک نسل از صدر انقلاب بزرگ فکری و اجتماعی و سیاسی و روحی اسلام فاصله دارد …

آنها می دانند که در زیر این خاکستر سیاه شکست، در پس این امنیت هولناک سرخ، خطر مشتعل است و بی تاب انفجار!

زیرا سپاه درهم شکسته اما اسلام همچنان هست،

جبهه ایمان متلاشی شده است اما ایمان هنوز هست ؛

رهبران عدالت خواه، چهره های حقیقت، سلاح و سپر حریت و انسانیت، همه نابود شده اند،

سنگر آزادی را برچیده اند،

پایگاه مقاومت را در هم کوفته اند

اما عدالت خواهی، حقیقت پرستی، شور حریت و عشق انسانیت؟

علی در محراب کشته شده اما آتش علی؟

ابوذر در ربذه دور و خاموش مُرده، اما فریاد ابوذر ؟ شعار ابوذر؟ …

کانون حقیقی این خطرها، سرچشمه اصلی این شورش ها نه در مدینه است تا قتل عامش نمایند، نه در کعبه است که سنگبارانش کنند، نه در کوفه است تا به کودتایی اشغالش کنند، نه در مسجد پیامبر(ص) است تا در آن اسب تازند و سرگین مرکب های سربازانشان را بریزند و حتی نه در خانه پیامبر(ص) است تا ویرانش کنند و نه در خانه فاطمه(س) تا به آتش کشند و نه در قرآن که به تیرش زنند.

پس کانون اصلی آتش و سرچشمه همیشگی خطر کجاست؟ دل ها؛ آری دل ها!

اگر این دو ویران نگردد و نمیرد، همه فتح ها بی ثمر است و همه قدرت ها در خطر!

اگر این دو زنده بمانند، علی ها پس از شهادت نیز نمی میرند؛

و اگر بمیرند، علی ها، پیش از مرگ به شهادت می رسند و در حیاتشان می میرند!

این دو کانون اگر از کار نیفتند همواره ابوذر می پرورند و حجر و عمار و مالک می سازند،

همیشه پیاپی نیروی تازه نفس به صفین می فرستند. تا این دو کانون آتش خیز خاموش و سرد نگردد هیچ امنیتی را – سیاه و سرخ –

با قتل عام های ابدی نیز، لحظه ای نمی توان نگاه داشت؛

در دریایی از خون، در قبرستانی از مرگ نیز نمی توان دمی آرام بود.

«پیام انقلاب الهی» در قرآن نیست، در اینجاست. علی در محراب مسجد کوفه نبود، اینجا است. همه آنهایی که کشتیم، همه آنجاهایی که فتح کردیم، همه آن صف ها که شکستیم، همه آن سلاح ها و سنگرها که گرفتیم؛ آری، همه از آن حقیقت بود و آزادی و عدل، اما

حق خواهی و آزادی طلبی و عشق عدالت

همچنان هست و همچنان در این دو خانه اصلی خویش دست اندرکارند. این دو خانه را باید ویران کرد، این دو کانون زاینده آتش و تابنده روشنی و آفریننده قدرت و حرکت، دو سرچشمه جوشش ابدی و خروش ابدی را باید سرد کرد، خشکانید، آنگاه می توان ماند و می توان آسود … قلب ها، مغزها!

«شهادت»، دکتر علی شریعتی

"

آیت‌الله صانعی در دیدار با خانواده محمد نوری‌زاد: ظالمان در همین دنیا، عذاب می‌شوند

سلول انفرادی با وضع نامناسب، خلاف شرع و حرام است

آیت الله صانعی در دیدار با خانواده محمد نوری‌زاد، آنها را به صبر و استقامت توصیه کرد و گفت: با صبر و توجه به اهداف عزیزانتان، ناراحتی آنها را کمتر کرده و طولانی مدت بودن احکام را برایشان آسان سازید و سعی کنید در هر صورتی به دیدار آنها شتافته و آنها را از نظر روحی تقویت کنید و هیچگاه کاری نکنید که مخالفان آنها خوشحال بشوند. ایشان همچنین تاکید کرد که ظالمان و خانواده ایشان و همه کسانی که در ظلم آنها شریک‌اند، در همین دنیا عذاب خواهند شد.

به گزارش کلمه، در ابتدای این دیدار، مادر و همسر نوری زاد به بیان گزارشی از وضعیت ایشان و ابراز نگرانی نسبت به وضعیت سایر زندانیان – به خصوص زندانیان زن و جوانان – پرداختند و نگاهشان پیش از هر چیز به نسل جوانی بود که در گوشه های زندان هستند، احکام سنگینی را تحمل می کنند و چاره ای جز پذیرش آن ندارند.

آیت الله صانعی نیز در ادامه این دیدار، ابتدا ایام شهادت اباعبدالله (ع) و یاران باوفا و صبورش را تسلیت گفت و سپس در رابطه با زندان و سلول انفرادی خاطرنشان کرد: «اینکه ایشان از وضعیت زندان شکایت داشته و گفته اند چرا یک روز سلول انفرادی، یک روز زندان محاسبه می شود، درست است و این جمله یادآور مطلبی است که چند سال پیش برخی معتقد بودند که یک روز زندان انفرادی، باید یک ماه حساب شود، اما متأسفانه به دلایل مختلفی اعمال نشد و بنده معتقدم که اگر وضعیت سلول نامناسب باشد، خلاف شرع است و اگر قصد، تنبیه زندانی است، همان که در زندان باشد کفایت می کند.»

به نوشته پایگاه اطلاع رسانی دفتر این مرجع تقلید، ایشان سپس به روایتی در این مورد اشاره کرد و گفت: «در روایت است که اگر فرد اسیری قرار است روز بعد اعدام شود، باید علاوه بر آب و غذا با او مدارا نموده و ناگفته نماند که ذکر آب و غذا خصوصیتی ندارد بلکه منظور آن است که تمام شرایطی مانند بهداشت، درمان، کتاب و قلم که برای زندگی یک انسان لازم است برای زندانی هم مهیا شود و اگر برای مجرم زندان تعریف شده، به این خاطر است که با دیگران تماس نداشته باشد، نه اینکه در سلولی باشد که نه هوا داشته باشد و نه هیچ گونه امکانات زندگی، و اگر چنین باشد به نظر بنده خلاف شرع و حرام است.»

این مرجع تقلید به وضعیت روحی و اثرات وضعی ظالمان پرداخت و با توجه به پیام قرآن گفت: «آنها قطع نظر از اینکه عذاب اخروی در انتظارشان است، در همین دنیا نیز دچار خسران و زیان می شوند و خانواده و فرزندانشان نیز گرفتار خواهند شد. قرآن هم می فرماید کسانی که در حق دیگران بد می کنند، این بدی در حق نسل آنها هم اثر می گذارد».

وی سپس با اشاره به اینکه باید خانواده و نزدیکان ظالمان آنها را از اعمال زشت خود بازدارند، افزود: «همان طور که قرآن فرموده، «وَلْیَخْشَ الَّذِینَ لَوْ تَرَکُوا مِنْ خَلْفِهِمْ ذُرِّیَّةً ضِعَافاً خَافُوا عَلَیْهِمْ فَلْیَتَّقُوا اللهَ وَلْیَقُولُوا قَوْلاً سَدِیداً» (نساء/۹) در اثر ظلم ظالم، خانواده و فرزندان آنها روی آرامش و آسایش نخواهند دید؛ ممکن است طول بکشد، ولی پیام قرآن، روایات اهل بیت (علیهم السلام) و همچنین تجربه انسانی ثابت کرده که تحقق این موضوع از مسلمات است و در نهایت، فرزندان و بستگان آنها دچار خسران و ضرر خواهند شد و به دوستان و نزدیکانشان هم خواهد رسید، لذا آنها به خاطر خدا و به خاطر آرامش و آسایش خودشان تلاش کنند تا ظالمان دست از ظلم و ستم بردارند.»

آیت الله صانعی سپس این اثر وضعی را در ابعاد جامعه شناسی و روان شناسی مطرح و تأکید کرد: «اما من نظر قرآن را می گویم؛ زمانی خودم این اشکال را داشتم که فرزندان ظالمان چه تقصیری دارند، ولی بعداً متوجه شدم که این اشکال نسبت به فرزندانی که می فهمند و دارای تمیز هستند و می توانند آنها را منع کنند و جلوی ستمشان را بگیرند ولی از انجام وظیفه امتناع و خودداری می نمایند وارد نمی باشد چون مقصرند و در باره غیر از آنها هم در روایات جوابش آمده است و به هر حال قضیه همانطور که گفته شد یک حکم قطعی است و علامه طباطبایی (ره) در تفسیر المیزان بر آن تأکید نموده است.»

این مرجع نواندیش شیعه، با اشاره به روایتی دیگر در همین زمینه، گفت: «در باب ظلم، سه طایفه در ظلم شریک هستند: ظالم، کمک کننده به ظلم و راضی به ظلم. و در روایت آمده است که ((شرکاء ثلاثتهم)) یعنی سه نفر در ظلم شریک هستند. فکر نکنید که یکی کمتر و دیگری بیشتر عذاب و ضرر می بیند، مهم تر اینکه اگر خانواده ها چیزی به ستمکاران نگویند و آنان را گرفتار عذاب وجدان نکنند، در آخرت دو عذاب می بینند یکی رضایت به ظلم و دیگری عدم جلوگیری از آن. باز مهم تر اینکه در دنیا هم گرفتار همین امور و یا بدتر از آن می شوند.»

ایشان در پایان با اشاره به شهادت ابا عبدالله الحسین(ع) و صبر و استقامت حضرت زینب (س) فرمودند: «باید استقامت ورزید و با صبر و توجه به اهداف عزیزانتان، ناراحتی آنها را کمتر کرده و طولانی مدت بودن احکام را برایشان آسان سازید و سعی کنید در هر صورتی به دیدار آنها شتافته و آنها را از نظر روحی تقویت کنید و هیچگاه کاری نکنید که مخالفان آنها خوشحال بشوند. امام حسین (ع) به حضرت زینب (س) می فرماید که مواظب باشید که مبادا گرفتار شماتت دشمن شویم. پس وظیفه شما خانواده ها نیز صبر و استقامت است. در حق آنها دعا کنید و پناهگاهتان هم خدا باشد؛ هرچه درد دل دارید با خدا درمیان بگذارید و به ابی عبدالله و حضرت زینب اقتدا کنید و به آینده بیندیشید؛ یادتان باشد که حضرت زینب(سلام الله علیها) پس از آن همه مصیبت در مجلس یزید، خطاب به آنها فرمودند: “ما رأیت الا جمیلا”».

"

حمله نیروهای امنیتی به یک مراسم عزاداری ۴۰ ساله

ظهر امروز(تاسوعا)ماموران امنیتی یا یورش به محل برگزاری مراسم تاسوعای حسینی منزل هاشم صباغیان عزاداران شرکت کننده را متفرق کرده و مهندس صباغیان صاحبخانه و حجه السلام سلیمانی سخنران مراسم را بازداشت نمودند.

این مراسم حدود ۴۰ سال است که در منزل وی برگزار می شود و با اینکه صباغیان از فعالان سیاسی مخالف شاه بود هیچ گاه به این مراسم عزاداری حمله نشده بود یا ممانعتی صورت نگرفته بود.

به گزارش خبرنگار کلمه نزدیک به بیست موتور سوار نیروی انتظامی و چندین ماشین و مینی بوس از ماموران در حالی که پرسنل شناخته شده وزارت اطلاعات از فاصله دور بر عملیات نظارت می کردند با حمله به مراسم تاسوعا و برهم زدن آن اقدام به متفرق نمودن شرکت کنندگان کردند.

همچنین مهندس صباغیان، عضو نهضت آزادی ایران و حجت الاسلام سلیمانی از اعضای مجمع مدرسین حوزه علمیه قم نیز توسط نیورهای امنیتی بازداشت شدند.

بنا بر گزارش رسیده تا لحظه مخابره خبر همچنان نیروهای امنیتی در محل حضور دارند و مانع توقف افراد و ناظران می شوند.

"

۱۳۸۹ آذر ۲۳, سه‌شنبه

دختر محمد نوری زاد : دوستان هم میهن، لطفا این پتیشن رو در حمایت از پدرم محمد نوری زاد امضا کنید

به نقل از دختر آقای محمد نوری زاد :
دوستان هم میهن، لطفا این پتیشن رو در حمایت از پدرم محمد نوری زاد امضا کنید. ما
حداقل به هزار امضا احتیاج داریم تا Amnesty International و UN یک پرونده
ی فوری برای ایشان باز کنند. هر ثانیه و هر امضا شدیدا به حساب می آید.
امضا فقط چند ثانیه طول می کشد. لطفا حتما این لینک را شر کنید. سپاس

http://www.petitiononline.com/Nourizad/petition.html

برای راحتی در کلیک کردن لینک را در بخش نظرات هم میگذارم که با کلیک مستقیم به پتیشن مربوطه وصل شوید

در ضمن پتیشن اطلاعات شما را مخفی و امن نگه میدارد بدون انتشار

"

جلو گیری از برگزاری هییت حسینی در حسینیه دارالزهراء


نقل از سایت مجمع روحانیون مبارز

نامه سرگشاده حجة الاسلام والمسلمين محتشمی پور به مراجع عظام تقلید

بسمه تعالي
 ألسَّلامُ عَليك يا أباعَبدالله و عَلي الأرواحِ الَّتي حَلَّت بِفِنائك عَليكَ مِنّي سَلامُ الله أبداً ما بَقيتُ وَ بَقيَ الَّيلُ وَ النَّهار»
محضر مبارك مراجع عظام تقليد (دام ظلهم العالي)
 با سلام به پيشگاه مبارك أباعبدالله الحسين(ع) و ياران باوفايش و سلام و آرزوي طول عمر با بركت براي آن حضرت؛ برخود فرض دانستم كه با نگارش اين رنجنامه خطاب به حضرتعالي، كه از اركان مذهب حقه جعفريه و ملجأ و پناه مردم مسلمان ايران و ساير بلاد مي باشيد و انشاءالله قلبتان مملو از عشق به ائمه اطهار(ع) علي الخصوص أباعبدالله الحسين و فاطمه زهرا «عليهم الاف التحية و السلام» است ، ‌دادخواهي خود را نسبت به ممانعت مسئولين دولتي و انتظامي از برپايي مراسم عزاداري أباعبدالله الحسين(ع) به شما عزيزان برسانم . اينجانب سيّدعلي اكبر محتشمي پور،‌كه از آغازين روزهاي نهضت حضرت امام خميني(ره)، افتخار سربازي در ركاب آن رهبر فرزانه فقيد و بنيانگذار بزرگترين انقلاب و جمهوري اسلامی را داشته ام و به سالياني كه عمر خود را در اين راه مصروف كرده، افتخار مي نمايم و از پيشگاه خداوند تبارك و تعالي، پيوسته و عاجزانه، استدعا داشته ام كه آن را ذخيره آخرت اين حقير قرار دهد، ‌به تأسي از فرهنگ متعالي شيعه، ‌با راه اندازي حسينيه دارالزهرا(س) در ايام و ليالي خاص مانند ايام فاطميه، محرم الحرام،‌ رمضان المبارك، شب ها و صبح هاي جمعه و ... درصدد برآمدم تا دِين خود را به مادرم فاطمه زهرا(س) ادا نمايم. بر اساس سنوات گذشته حسينيه دارالزهرا(س) در اين ايام و ليالي مراسمي را براي بزرگداشت ياد و نام ائمه اطهار(ع) برپا مي نمود و با سخنراني علماء و ذكر مصائب اباعبدالله(ع) توسط مداحان اهل بيت (ع)، سهم اندكي در ترويج فرهنگ متعالي اهلبيت (ع) و اسلام عزيز ؛ كه امروز بشدت مورد نياز نسل جوان است،‌ داشته باشم. اما متأسفانه سال گذشته در جريان برگزاري عزاداري اباعبدالله(ع) مصائبي بر ما رفت كه از آن به خدا پناه برده ومي برم. سالي كه در چنين ايامي، عده اي از طريق تلفن يا با ارسال نامه تهديد كرده بودند كه اگر برنامه حسينيه، برقرار باشد،‌ دست از مچ قطع شده ام را از بازو قطع خواهند كرد و آنها غافلند كه سراپا حاضرم در اين راه سرم را بر ني كنند. در شب عاشوراء 88، كه همه دل ها عزادار شهداي مظلوم كربلا بود، عده اي با لباس شخصي و با انواع و اقسام سلاح هاي سرد،‌گرم و گاز اشك آور، زنان و مرداني را كه براي تسلاي خاطر مهدي فاطمه(عج)، عزم حسينيه دارالزهراء كرده بودند، را به بدترين شكل مورد ضرب و شتم قرار داده و مانع از برپايي مراسم شدند. اين واقعه بشكلي ديگر در ايام فاطميه تكرار شد و عده اي با حضور در حسينيه و سردادن شعارهاي نامربوط، سعي در بر هم زدن مراسم داشتند؛ كه با صبر و درايت مومنين حاضر، فتنه ايجاد درگيري اين دسته خنثي گرديد. تكرار اين رفتار ضد اسلامی را در نظام مقدسي كه خود را مهد تشيع مي داند؛ انتظار نداشته و در بهتي عظيم ، تا كنون ‌لب گَزيده و سكوت كرده ام. مراسم دهه محرم امسال نيز كه قرار بود از يكشنبه شب هفتم تا شب يازدهم محرم الحرام برگزار شود؛ با استقرار نيروهاي انتظامي و امنيتي، در معابر اطراف و مقابل حسينيه و همچنين بستن درب ورودي همراه بوده و مراسم را به تعطيلي كشاندند. به مؤمنيني كه با آگاهي قبلي، براي حضور در مراسم عزاداري به محل حسينيه مي آمدند؛ لغو آن را به اينجانب منتسب نمودند. اينجانب كه با افتخار، جان ناقابل خود را فداي اسلام عزيز،‌ امام حسين( ع) و ائمه اطهار(ع) نموده و به آن افتخار ميكنم، از انتساب اين تهمت به خود و حسينيه دارالزهرا(س) به خداي جل و علا پناه مي برم. بر حسب وظيفه شرعي و قانوني خود كليه وقايع سال گذشته و در همان روزهاي وقوع جرم هاي بزرگ به مسئولين عاليه كشور و مقامات انتظامي و امنيتي گزارش گرديد كه متاسفانه هيچگونه ترتيب اثري داده نشد و نتيجه اينكه امسال نيز همچنان كه اشاره شد، مشعل فروزان بزرگداشت واقعه عظيم كربلا را در حسينيه دارالزهراء(س) به خاموشي كشاندند. اينجانب عزاداري براي سيدالشهداء (ع) در حسينيه را همچون اقامه نماز در مسجد مي دانم و نيازمند مجوز از كسي ندانسته و تعطيلي وممانعت ازآن را توسط هر كسي حرام مي دانم. من در اين ايام و ساعات؛ با غم و اندوه از اينكه در جمهوري اسلامی ايران نمي توان بر حسين بن علي(ع) و جفاهاي رفته بر ائمه اطهار(ع)، اشك ريخت و براي شهداي كربلا سوگواري كرد؛ شكوائيه خود را به جد بزرگوارم،‌ رسول‌الله‌‌(ص) و مراجع عاليقدر و آيات عظام كه وارثان مكتب ائمه اطهار(ع) مي باشيد ،‌ استدعا مي نمايم كه فرياد مظلوميت هزاران زن و مرد مومني كه با عشق به اباعبدالله (ع) و زهراي اطهر(س) در اين حسينيه و ساير مجالس تعطيل شده به عزاداري مي پرداختند، به گوش مسئولين نظام رسانده و مانع از خاموشي اين مشعل فروزان گرديد. و از سويداي دل مي خوانم: 
 «اللّهم انا نَشكو إليكَ فَقدَ نَبيِّنا و غَيبة وليِّنا و كثرةَ عَدوِّنا و قِلَّةَ عَدَدِنا و شِدَّة الفِتَنِ بِنا و تَظاهُرَ الزَّمانِ عَلَينا»
 سيّدعلي اكبر محتشمي پور
دارالزهراء (سلام الله عليها)
 ششم محرم الحرام 1432 ه.ق