۱۳۸۹ آبان ۹, یکشنبه

چهره راوی روایت فتح ، سرخ و ملتهب است!


محمد نوری زاد که بدلیل نوشتن نامه های انتقادی به رهبر جمهوری اسلامی ایران ومسئولان نظام به اتهام فعالیت تبلیغی و توهین علیه نظام ۳ سال و نیم حبس و تحمل ۵۰ ضربه شلاق محکوم شده و هم اکنون در زندان اوین بسر می برد ،اخیرأ دچار عفونت فک و دهان گردیده و در مریضی بسر می برد.اما مسئولان زندان بر خلاف قانون اساسی و انسانیت ، توجهی بدان نکرده اند.
خبرنگار سایت رسمی دکتر محمد نوری زادبا فاطمه ملکی همسر این مستندساز در بند،گفتگویی در این خصوص انجام داده است که در پی می آید:



خانم ملکی , مدتی ست که از آقای نوری زاد خبری در رسانه ها دیده نمی شود و شایعه ای مبنی بر بیماری ایشان در جریان است که مایه ی نگرانی ست.شما این خبر را تایید می کنید؟
بله.تایید می کنم و شایعه بودن این خبر را تکذیب. طی آخرین ملاقاتی که طبق روال چهارشنبه ها داشتیم ایشان را بسیار رنگ پریده و ناتوان یافتم.البته اخلاق ایشان طوری ست که اصلا به ما چیزی را منتقل نمی کنند و همیشه در پاسخ ما می گویند: شکر خدا.همه چیز عالیست!
اما این دو دفعه ی آخر نتوانستند رنگ پریده گیشان را پنهان کنند و چهارشنبه گذشته از عفونت فک و دهان بسیار بسیار در آزار بودند.

آیا ایشان تحت معاینه یا مداوای پزشکان اوین قرار نگرفته اند؟
چرا.ولی مثل اینکه دندانپزشک اوین تنها کاری که گفته است می تواند در مورد ایشان انجام دهد تجویز مسکن است که خب مشکلی را حل نمی کند.به هر به ایشان گفته اند با امکانات داخل زندان امکان مداوا ندارند و ایشان چندین هفته است که نمی توانند به علت عفونت و لقی دندانها غذا بخورد و در نتیجه بنیه ی ضعیفی پیدا کرده اند . سوالم تنها از آنها که نامشان مسوول است این است که آیا فقط یکشب توانسته اند با درد دندان بخوابند که اینطور راحت از عفونت دهان یک انسان می گذرند؟

من نمی دانم چرا همه ی مسائل را سیاسی می بینیم.ایشان با همه ی جنایت های قلمی!!! که به زعم خودشان مرتکب شده اند یک انسانند.با همان ظرفیت و آستانه تحمل آدمی.کاش آقای رئیس قوه قضائیه صدای من را بشنوند : آقای رئیس قوه قضائیه, همسرم را روزی که بردند به نام شما از ما جدا کردند و به خاطر توهین به شما, نامه اش هم در دفاترتان موجود است.شش ماه به خاطر شما حکم گرفت. بحثی نیست اما من ایشان را با تنی و روحی سالم به داد گاه تان فرستادم و فقط می خواستم ایشان را با بیست کیلو کاهش وزن و تنی ضعیف وقتی برای مرخصی آمده بودند می دیدید! من برگه های معالجه پزشکی ایشان را فرستادم خدمت دکتر دادستان.تا شاید اگر لازم باشد بررسی کنند و فرصت بدهند ایشان به تیمار بپردازد که متاسفانه برادران صبوری نکردند.

حالا هم دست ما کوتاه است آقای لاریجانی ولی یادتان باشد همسر من شش ماه برای شما حکم گرفت و گذراند ولی شما شش سال از سلامتی او را تراشیدید و حالا حتی اجازه درمان هم نمی دهید.

خانم نوری زاد توانسته اید با ریاست زندان یا مقام مسوولی در این رابطه صحبت کنید؟

مشکل این است که همه فکر می کنند مسولی نشسته است تا به صحبتهای ما گوش کند. رئیس سابق زندان به آقای نوری زاد گفته بودند که دندانپزشکی را از خارج اوین برای تعیین وضعیت می فرستند که همانطور که گفتم این دو پزشک متخصص عفونت شدید را تایید و در پرونده ایشان در تاریخ ۴/۸/۸۹ درج کردند.در خبرها هم خواندید که رئیس زندان عوض شد و ما هم درخواست ملاقات دادیم که جوابی نگرفتیم ولی متاسفم که هرچه ما تلاش می کنیم داد و بیداد نکنیم کسی جوابمان را نمی دهد.ما اهل حاشیه نیستیم! تا امروز سکوت کرده ایم.نمونه اش را هم خودشان می دانند.آقای نوری زاد به تشخیص اشتباه پزشک زندان دچار اگزما و عفونت پوستی شدید شدند به طوری که تمام پوستشان لزج و فاسد شده بود.این را امروز از ما می شنوید که بیشتر از دو ماه از ماجرا می گذرد.گرچه به تمهید معالج بعدی وضعیت اورژانسی ایشان حل شد ولی هنوز عارضه ی آن در چهره ی ایشان مشخص است.چهره ای که روزی مردم ما به نام راوی روایت فتح می شناختند, بسیار سرخ و ملتهب است. ایشان بیشتر از سه ماه است در قرنطینه اند.بیشتر از دو ماه هواخوری نداشتند و تنها برای ملاقات از سلول بیرون می آمدند .همه ی این رفتارها غیر قانونی که هیچ ضد بشری است.منظور اینکه ما سکوت کردیم ولی عفونت دهان چیزی نیست که من ساکت بمانم.کجای دنیا که ما ادعای مدیریت آن را داریم با مرد شصت ساله به خاطر نوشتن چنین می کنند؟با کسی که جوانی اش را وقف مردم محروم کرد و هیچ وقت نخواست که پشت میز نشین باشد و عافیت طلب.مرخصی برای درمان حق مسلم ایشان است .

کاش آقای رئیس قوه قضائیه صدای من را بشنوند : آقای رئیس قوه قضائیه, همسرم را روزی که بردند به نام شما از ما جدا کردند و به خاطر توهین به شما, نامه اش هم در دفاترتان موجود است.شش ماه به خاطر شما حکم گرفت. بحثی نیست اما من ایشان را با تنی و روحی سالم به داد گاه تان فرستادم و فقط می خواستم ایشان را با بیست کیلو کاهش وزن و تنی ضعیف وقتی برای مرخصی آمده بودند می دیدید!
خبر جدیدتری از وضعیت ایشان دارید؟

نه خیر.ملاقات به ملاقات. دسترسی به تلفن نداریم.بیشتر از هفتاد روز است که ملاقات حضوری نداشته ایم.تلفن هم که ندارند .می گویند باید صبر کنید چهارشنبه به چهارشنبه. ولی به خدا قسم اگر کسی بتواند فقط و فقط یک هفته با عفونت دهان سر کند که ایشان طی این یکماه. و اگر پیگیری نشود هم ایشان اعتصاب می کنند و هم ما ساکت نمی نشینیم. تمام دادم این است که آقای نوری زاد بنیه اعتصاب جدید را ندارد و همین وضعیت جسمی شان هم حاصل انفرادی طولانی مدت و فضای نامناسب و اعتصاب قبلی ایشان است.
من نمی دانم طرف مسوول کیست.اطلاعات یا قوه قضائیه؟دادستان یا رئیس زندان؟نمی دانم .ولی تک تک آنها می دانند که آقای نوری زاد فردی متعهد است.با یک احضار تلفنی! خودش را تحویل سیستم قضایی داد.آنها می دانند که اگر در زندان را سالها باز بگذارند ایشان یک قدم آنطرفتر نخواهند رفت! و حالا به خدا قسم برای سلامتی ایشان نگرانیم.بگذارید به درمان ایشان بپردازیم تا تنشان در زندان جمهوری اسلامی! تلف نشود .بگذارید لحظه ای با خودمان به باور برسیم که هنوز کسی برای آدمی برای انسانیت ارزشی قائل است.همین!

"

قیصر


قیصرامین پور از معدود شعرایی است که خیلیها ندیده و نشناخته با خواندن اشعارش عاشق و شیفته اش میشوند و بنظر من سر این شیفتگی در خلوص و پاکی اوست. 
تقریبا میتوانم بگویم تمام اشعار قیصر را دوست دارم امادر زیر چند شعر با مناسبت قیصر را (البته بنظر خودم) آورده ام:
--------------------------------------------------------------------

این قرار داد
تا ابد میان ما
برقرار باد
چشمهای من به جای دست های تو!
من به دست تو
                     آب می دهم
تو به چشم من
                آبرو بده!
 من به چشم های بی قرار تو
قول می دهم
ریشه های ما به آب
شاخه های ما به آفتاب می رسد
ما دوباره سبز می شویم!


--------------------------------------------------------------------
طوفانی از تبر
ناگه به جان جنگل
                      افتاد
و هر چه را که کاشته بودیم
طوفان به باد داد

در گرگ و میش آتش و خاکستر
جنگل ولی هنوز
                    نفس می کشید
جنگل هنوز هم
                   جنگل بود
هرچند در دلش
جای هزار خاطره تاول بود

جنگل بلند و سبز
                     بپاخاست
و با تمام قامت
این قطعنامه را
با نعره ای بلند و رسا خواند:

جنگل هجوم طوفان را
                            تکذیب می کند!
جنگل هنوز جنگل
جنگل همیشه جنگل
                        خواهد ماند!

-----------------------------------------------------------------

مـــــــــرا
بـه جشــــن تـولـــــد
  فرا خوانده بودند
چــــــــرا
سر از مجلس ختــم
 در آورده ام ؟
--------------------------------------------
سراپا اگر زرد و پژمرده ایم
ولى دل به پائیز نسپرده ایم
چو گلدان خالى لب پنجره
پر از خاطرات ترک خورده ایم
اگر داغ دل بود، ما دیده ایم
اگر خون دل بود، ما خورده ایم
اگر دل دلیل است، آورده ایم
اگر داغ شرط است، ما برده ایم
اگر دشنه دشمنان، گردنیم
اگر خنجر دوستان، گرده ایم
گواهى بخواهید، اینک گواه
همین زخم هایى که نشمرده ایم!
دلى سر بلند و سرى سر به زیر
از این دست عمرى به سر برده ایم
------------------------------------------------------
خوشا چون سروها استادنی سبز
خوشا چون برگ‌ها افتادنی سبز
خوشا چون گل به فصلی، مردنی سرخ
خوشا در فصل دیگر زادنی سبز
*** **** ****
خوشا هر باغ را بارانی از سبز
خوشا هر دشت را دامانی از سبز
برای هر دریچه سهمی از نور
لب هر پنجره گلدانی از سبز


۱۳۸۹ آبان ۶, پنجشنبه

تبـــــــــــــارشناسی فتـنــــــــــــــــــــه

کلمه- محمد نصر اصفهانی*: کاربرد واژه «فتنه» و عنوان «سران فتنه» برای منتقدان حکومت، اولین بار در زمان خلافت «عثمان بن عفان بن ابو العاص بن امیه» انجام گرفت. داستان «فتنه» و عملکرد «سران فتنه»، که به زعم جناب عثمان اصحاب پیامبر(ص) همچون «عبدالله بن مسعود»، «عمار یاسر»، «ابوذر غفاری» و «علی(ع)» و بزرگانی چون «مالک اشتر» و «کمیل بن نخعی» را شامل می شد، حکایتی شنیدنی است. داستان عملکرد منتقدان حکومت عثمان و برخورد با آنان، در کتب مختلف تاریخی آمده است ولی با توجه به هنری که «ابن اعثم کوفی» در برقراری ارتباط منطقی بین حوادث این دوره از خود نشان داده است، ما در این نوشتار، آن را به نقل از کتاب «الفتوح» او آورده ایم:
۱- صحابه پیامبر(ص): در نیمه دوم خلافت عثمان، به دنبال فزونی قدرت مسلمانان و گسترش تصرفات آنان، اموال بیت‌المال مسلمانان افزایش یافت. «عبد الله بن خالد» پسر عموی عثمان، پس از مدتی به دیدار عثمان آمد، او ۳۰۰۰۰۰ درهم به او بخشید. او عموی خود «حَکم بن العاص» را که پیامبر از مدینه به طائف تبعید کرده بود را به مدینه باز گرداند و ۱۰۰۰۰۰ درهم به او بخشید و بخشی از خمس آفریقا را نیز برای او مقرر کرد. عثمان بازار مدینه را هم در اختیار پسر وی حارث قرار داد و اموال بسیاری به او بخشید.

صحابه پیامبر(ص) از این اعمال ناراحت شدند و به «عبد الرحمن بن عوف» اعتراض کردند. آنان او را مسئول به قدرت رساندن عثمان می‌دانستند. روز بعد علی(ع) نیز عبد الرحمن را ملاقات کرد و همین اعتراض را به او کرد. عبد الرحمن خطاب به علی(ع) گفت: اگر چنین است، شمشیر برداریم و به سراغ عثمان برویم. این خبر به عثمان رسید. عثمان گفت: عبد الرحمن «منافق» است. واکنش عبد الرحمن این بود که گفت: فکر نمی‌کردم روزی برسد که او مرا منافق خطاب کند. به خدا دیگر با او هم سخن نخواهم شد. روزهای بعد عثمان در سخنرانی خود از اینکه عده‌ای از ولی امر مسلمین اطاعت نمی‌کنند گله کرد و اضافه کرد که از این به بعد در مصرف بیت المال دقت لازم را خواهد داشت. من نگهبان و محافظ ندارم و در دسترس همگان هستم از این به بعد هر انتقادی که دارید به خود من بگویید.

۲- عمار یاسر: یک سال گذشت و باز رویه عثمان به گذشته بر گشت. برخی از اصحاب پیامبر جلسه‌ای تشکیل دادند و نامه‌ای تهدید آمیز به او نوشتند که اگر دست از رویه خود برنداری تو را عزل و دیگری را جانشین تو خواهیم کرد. نامه را به عمار یاسر دادند تا به عثمان برساند. او در آستانه در خانه در حالی که عثمان با همراهان خود بیرون می‌آمد وی را دید و نامه اصحاب را به او داد. عثمان چند سطری از آن را خواند و خشمگین نامه را به طرفی انداخت. عمار گفت: این نامه اصحاب رسول خدا(ص) است، آن را نینداز. مطالعه کن و کمی در مورد محتوای آن تامل کن. من چون خیر خواه تو هستم، چنین می‌گویم. عثمان گفت: پسر سمیه، دروغ می‌گویی. عمار پاسخ داد: پسر سمیه هستم ولی دروغ نمی‌گویم. عثمان که عصبانی شده بود، گفت تا او را بزنند. در حالی که عمار در اثر ضربات، بی‌حال بر زمین افتاده بود عثمان نیز چندین لگد بر شکم و زیر شکم او زد. عمار یاسر غش کرد و از هوش رفت. آشنایان، او را که بیهوش بود به خانه بردند تا اینکه بالاخره نیمه‌های شب به هوش آمد و نمازهایی که از او قضا شده بود را به جا آورد. او از این ضربات بیماری فتق گرفت.

۳- ابوذر غفاری: شنیدن رفتار عثمان برای اصحاب پیامبر(ص) بسیار گران تمام شد. این خبر در شام به ابوذر غفاری رسید. ابوذر زبان انتقادش را نسبت به عثمان تند‌تر ساخت. معاویه، حاکم شام، به عثمان نامه نوشت که ابوذر با سخنانش شام را نابود کرد. حضور او در شام مصلحت نیست چون اینجا مردمی تازه مسلمان دارد و زود با فتنه همراه می‌شوند. عثمان در پاسخ معاویه نوشت: فورا ابوذر را بر مرکبی بد بنشان و همراه او نگهبانی خشن همراه کن تا او را شب و روز راه ببرد تا من و تو از یادش برود. معاویه ابوذر پیر و نحیف را بر شتری بدون جهاز سوار کرد و شخص بد‌اخلاق و خشنی را مامور همراهی او کرد تا او را به سرعت به مدینه برساند. ابوذر با ران‌های مجروح، گوشت ریخته و رنجور به حضور عثمان رسید. عثمان خطاب به او گفت: ای جُندب. هیچ چشمی به دیدار تو روشن مباد! ابوذر گفت: پدرم مرا جندب و پیامبر مرا عبد الله نام نهاد. عثمان گفت: تو اظهار داشته‌ای که من گفته‌ام خدا فقیر و من ثروتمند هستم؟ ابوذر گفت: من چنین نگفته‌ام ولی از پیامبر(ص) شنیدم که فرمود: هنگامی که پسران ابوالعاص سی نفر شوند، مال خدا را ابزار قدرت‌طلبی خود می‌کنند، سپس خداوند مردم را از دست آنان خلاص خواهد کرد. عثمان از حاضران پرسید: شما از رسول خدا(ص) چنین سخنی شنیده‌اید. گفتند: خیر نشنیده‌ایم. عثمان گفت: به رسول خدا دروغ می‌بندی؟ ابوذر رو به حاضران کرد و گفت: نظر شما هم چنین است که من به رسول خدا دروغ بسته‌ام. آنان گفتند: نمی‌دانیم. عثمان گفت: علی(ع) را بخوانید. علی(ع) حاضر شد و ایشان نیز فرمود: من هم نشنیده‌ام ولی ابوذر دروغ نمی‌گوید. چون رسول خدا(ص) فرمود: آسمان بر راستگو‌تر از ابوذر سایه نیفکنده است. حاضران نیز گفتند: پس ابوذر راستگو است. عثمان رو به ابوذر کرده و گفت: دروغ می‌گویی، تو می‌خواهی فتنه ایجاد کنی. تو علاقه داری که بین ما فتنه به وجود آوری. ابوذر گفت: تو اگر به سیره ابوبکر و عمر رفتار کنی، کسی در مورد تو چیز بدی نخواهد گفت. عثمان گفت: تو را با این سخنان چه کار؟ ابوذر گفت: من گناهی غیر از امر به معروف و نهی از منکر ندارم. عثمان خشمگین شد و گفت: بگویید با این پیر دروغگویِ فتنه‌انگیز که میان مسلمانان اختلاف می‌اندازد چه کنم.

علی(ع) خطاب به عثمان فرمود: او را اذیت نکن. اگر دروغ بگوید دروغگو است و گناه کرده است و اگر راست بگوید معلوم خواهد شد که چه اتفاقی خواهد افتاد. عثمان که از سخن علی(ع) خشمش افزون شده بود گفت: … علی(ع) پاسخ داد: خاک بر دهان خودت باد. این چه بی‌انصافی است که در حق ابوذر، دوست رسول خدا(ص)، است که روا می‌داری. معاویه چیزهایی گزارش کرده است، او حالش معلوم است.

عثمان پاسخ علی(ع) را نداد و رو به ابوذر کرد و گفت: برخیز و از شهر ما بیرون رو. ابوذر گفت: به شام برگردم؟ گفت: نه. به عراق بروم؟ گفت: نه، عراق خود مرکز فساد و فتنه است. گفت: پس کجا بروم؟ پرسید: از کجا بیشتر بدت می‌آید؟ گفت: ربذه. عثمان گفت: به همان‌جا برو و از آنجا هم خارج نشو. او مروان حکم را مامور کرد و گفت: ابوذر را بر شتری سوار و راهی ربذه کن. نگذار هیچ کس او را بدرقه کند. جماعتی از اصحاب رسول خدا(ص) چون علی(ع)،‌حسن(ع) حسین(ع) عبد الله بن عباس و عمار یاسر و مقداد بن اسود او را بدرقه کردند. آنها ابوذر را دلداری دادند و به صبر توصیه کردند. «مروان حکم» بدرقه کنندگان را توبیخ داد. علی(ع) در پاسخ وی فرمود: دور شو، تو که هستی که به ما اعتراض می‌کنی. ابوذر رفت و مروان جریان بدرقه را به عثمان گزارش کرد. عثمان از علی(ع) گلایه کرد. علی(ع) برخاست و از مجلس او بیرون رفت.

ابوذر غفاری آنقدر در ربذه ماند تا در همانجا مُرد. او در حال احتضار به همسرش گفت: رسول خدا(ص) فرمودند: که تو در غربت خواهی مُرد. نیک‌مردانی از راه می‌رسند و تو را دفن می‌کنند. همسر ابوذر بر سر راه نشست. بزرگانی از زیارت خانه خدا بر می‌گشتند. آنان با همسر ابوذر روبرو شدند و از مرگ او اطلاع پیدا کردند و بر او گریستند. آنان برای مشارکت در این افتخار، هر یک تکه پارچه‌ای دادند و از آن برای او کفنی ساختند و وی را دفن کردند. پس از دفن او «مالک اشتر» سخنرانی کرد و در ضمن آن گفت: او یار رسول خدا(ص) بود. در اسلام ثابت قدم بود و به آنچه خلاف سنت بود اعتراض می‌کرد. او را به جرم حق‌گویی آزردند. حقیر شمردند و تبعید نمودند تا در غربت وفات کرد… بار خدایا، آن‌کس که او را از حرم رسول خدا(ص) اخراج کرد و تحقیرش نمود به سزای اعمالش برسان.

۴- باز عمار یاسر: هنگامی که خبر وفات ابوذر به عثمان داده شد، او گفت: خدا ابوذر را بیامرزد. عمار یاسر که در مجلس حاضر بود گفت: خدا ابوذر را بیامرزد. من این را از صمیم قلب می‌گویم. عثمان خشمگین شد و گفت: ای ناکس. تو فکر می‌کنی من از اخراج کردن ابوذر پشیمانم؟ عمار گفت: نه والله من چنین فکری نکرده‌ام. عثمان به اطرافیان گفت: بزنید پشت گردن او و او را همان‌جا که ابوذر بود بفرستید. تا من زنده‌ام او حق ندارد پای خود را به شهر مدینه بگذارد.

نزدیکان عمار نزد علی(ع) آمده و خواستند که او واسطه شود و به علی(ع) گفتند: عثمان یک‌بار او را آنچنان کتک زد و ما دم بر نیاوردیم. این‌بار اگر بخواهد اقدامی کند کاری می‌کنیم که او پشیمان شود و خود ما نیز شرمنده شویم. چاره کار به دست توست. نزد عثمان برو و بگو: دست از عمار بردارد. علی(ع) آنان را دلداری داد و فرمود عجله نکنید تا من با عثمان مذاکره کنم.

علی(ع) نزد عثمان آمد و در ضمن سخنان خود گفت: زود تصمیم می‌گیری و به نصیحت دوستانت توجه نمی‌کنی. آن از ابوذر و اینک شنیده ام که قصد داری عمار یاسر را از شهر مدینه تبعید کنی. از خدا بترس و با صحابه پیامبر(ص) اینگونه رفتار نکن. عثمان که این سخنان علی(ع) را شنید خوشش نیامد و به او برگشته گفت: اول باید تو را از شهر بیرون کنم که همه چیز زیر سر توست. علی(ع) پاسخ داد: تو که هستی که بخواهی مرا از شهر بیرون کنی. می‌توانی امتحان کنی… آنگاه برای اینکه او را نرم کرده باشد، گفت: گاه چنان عمل می‌کنی که از راه شریعت بیرون است و طبیعی است که اعتراض مردم بلند می‌شود. این برخورد با معترضان از شیوه بزرگان دور است. علی(ع) از جلسه بیرون آمد و به عمار یاسر فرمود: در خانه باش و بیرون نیا. قبیله عمار از علی(ع) تشکر کرده و گفتند: ما همه دوست‌دار تو هستیم. اگر تو کمک کنی از عثمان هرگز ضرری به ما نخواهد رسید.

این گفتگو به عثمان منتقل شد و او هر جا می‌نشست از علی(ع) گله می‌کرد. برخی از اصحاب این گلایه را به علی(ع) منتقل کردند. او پاسخ داد: به خدا قسم تا توانسته‌ام به او اعتراض نکرده‌ام. تنها آنجا که ضرورت داشت جز حق و خیر و صلاح او و مسلمانان را در نظر نداشته‌ام.

۵- مالک اشتر: بعد از شرابخواری علنی «ولید بن عقبه» و خواندن نماز چهار رکعتی در صبح، آن هم در حال مستی و شکایت مردم کوفه، از بی‌عدالتی او، عثمان «سعید بن عاص» را به جای او بر حاکمیت کوفه منصوب کرد. او به سعید سفارش کرد عدل و انصاف را رعایت کند و با مردم کوفه خوش‌رفتار باشد. سعید جوانی کم تجربه بود و علی‌رغم قول و قرار خود، به بد رفتاری با مردم پرداخت.

روزی سعید با جمعی از بزرگان کوفه در مسجد کوفه نشسته بودند و از زمین و محصولات زمین عراق سخن می‌گفتند. یکی از نظامیان سعید گفت: عراق بوستان قریش است هر چه را بخواهند بر می‌دارند و هر چه بخواهند را برای دیگران می‌گذارند. مالک اشتر گفت: متکبر و فزون طلب نباش. به تو مربوط نیست که بوستانی را به خود اختصاص دهی. جدال لفظی بالا گرفت. مالک اشتر کمربند آن نظامی را گرفت و به برادران خود گفت این فاسق را بکشید تا عبرت دیگر گناهکاران باشد. نزدیکان مالک اشتر وی را کتک زدند و از مسجد بیرون انداختند. دو‌ گروه از مسجد بیرون رفتند. سعید بن عاص به عثمان نامه نوشت و در ضمن بیان حوادث به او نوشت: تا مالک اشتر در کوفه حضور دارد هیچ کاری نمی‌توان کرد…در اصلاح این شر و فساد و فرو نشاندن این فتنه که اشتر ایجاد کرده است هر چه مصلحت می‌بینی، انجام دهم؟

عثمان نامه‌ای به سعید نوشت و گفت مالک را از شهر تبعید کند و نامه دیگری برای مالک اشتر نوشت. او در نامه به مالک اشتر گفت: به من خبر رسیده است که تو ریشه فتنه هستی و می‌خواهی کوفه را به شر و فساد بکشی و آتش فتنه را روشن کنی… از این ساعت مصلحت آن است که در کوفه نباشی و به سوی شام بروی. تو در کوفه فتنه بر می‌انگیزی و اذهان مردم را بر من مشوش و تباه می‌سازی.

مالک با برخی از مشاهیر و دوستان خویش راهی شام شدند. معاویه در شام مالک و یکی از یاران او را به زندان انداخت ولی با مذاکراتی که یاران وی از جمله «صعصعه بن صوحان» با معاویه کردند او آنها را از زندان آزاد ساخت. معاویه به آنان توصیه کرد با رهبران خویش مخالفت نکنند. ولی آنان پاسخ دادند ما مخلوق را با معصیت خالق فرمان نبریم. با این حال معاویه همواره آنان را تحت نظر داشت.

در سال ۳۴ هجری عثمان استانداران خود را در یک نشست اضطراری گرد هم جمع آورد و از آنان خواست برای خاموش ساختن فتنه و آشوب چاره اندیشی کنند. دیدگاه استاندار شام، «معاویه بن ابی سفیان»، این بود که هر کس منطقه خود را به بهترین نحو حفظ کند و امام نیز امور مدینه را زیر نظر داشته باشد. نظر استاندار مصر «عبد الله بن سعد بن ابی سرح» این بود که امام باید سران فتنه را هر چه زودتر به قتل برساند تا آتش فتنه خاموش شود. پیشنهاد استاندار بصره، «عبد الله بن عامر» این بود که امام باید مردم را به جهاد با دشمن در مرزها بفرستد تا آنان به دشمن مشغول باشند و فرصتی برای فتنه‌گری نداشته باشند. در جمع بندی نهایی عثمان گفت: به مناطق خود باز گردید. با مردم خوشرفتاری کنید. سلوکی عادلانه در پیش گیرید و با احتیاط کامل مردم را به سوی دشمن در مرزها بفرستید. در این صورت از هر که حرکتی ناملایم سرزد فوراً حقوق او را از بیت‌المال قطع کنید.

آنان پراکنده شدند ولی دیگر برای این برنامه ها فرصتی نبود. روز به روز اعتراض معترضان افزون شد. تهدید، تطمیع، زندان، شکنجه و تبعید، معترضان را خاموش نکرد. اصحاب پیامبر(ص)، بزرگان کوفه، بصره و مصر به بی‌کفایتی عثمان رای دادند و یک‌صدا خواهان کنارگیری او از حکومت شدند. اما عثمان تا آخرین لحظات عمرش بر این باور اصرار داشت که مردم حق نظارت بر عملکرد حاکمان و چگونگی عزل و نصب او و مخارج بیت‌المال را ندارند و او لباسی که خدا بر تن او کرده است را به درخواست مردم از تن خارج نخواهد کرد. اینگونه بود که طومار حکومت و حیات او به یک‌باره برچیده شد و مردم حکومت را به منتخب واقعی خود امیر المومنین علی بن ابی طالب(ع) واگذار کردند.
"

چرا احمدی نژاد اینچنین خلاف قانون اساسی عمل می‌کند؟

اعطای کمک نقدی ایران به افغانستان، روز گذشته در قالب سوال هفت نماینده اصلاح طلب از وزیر خارجه پیگیری شد و امروز نیز قدرت‌الله علیخانی در نطقش در این‌باره سوال کرد که با واکنش رئیس کمیسیون امنیت‌ملی و سیاست خارجی مواجه شد. علاء‌الدین بروجردی در واکنش به نطق قدرت‌الله علیخانی که یادآور شده بود مسئول دفتر کرزی رئیس‌جمهور افغانستان، دریافت کمک نقدی از ایران را تایید کرده است، ‌گفت: نباید از تریبون مجلس مطالبی که منطبق بر واقعیت نیست، مطرح شود.

علیخانی در نطق خود گفت: رئیس جمهور افغانستان رسماً اعلام کرد از ایران مبالغی توسط رئیس دفترش دریافت کرده است . طبق اصل هشتادم قانون اساسی هر گونه کمک به دولتها وکشورهای دیگر باید با تصویب مجلس باشد . ما مخالف کمک به مردم افغانستان نیستیم ، اما باید این کمک در قالب بودجه سنواتی و بصورت رسمی و علنی صورت گیرد و نه نقدی و غیر رسمی . به همین جهت سفیر ما ناچاراً تکذیب می کند و رئیس جمهور افغانستان آن را تائید می کند .

اما بروجردی در واکنش، در تذکری مدعی شد: کرزای در دفاع از رئیس دفترش و علیه آمریکا موضع‌گیری جدی کرد. آنچه از سوی رسانه‌های آمریکایی مطرح شده است نیز تنها در راستای برهم زدن روابط ایران و همسایه‌ها است و می‌دانیم که دروغ است. چون کرزای اعلام کرده در پاکی و صداقت رئیس دفترش تردیدی ندارد و مطاب منتشر شده توسط رسانه‌ها را تکذیب می‌کند. در گذشته نیز مجلس برای کمک به کشورهای همسایه از جمله افغانستان مبالغی را تصویب کرده است. این کمک‌ها همواره انجام می‌شد.

شهاب‌الدین صدر که ریاست جلسه علنی را برعهده داشت، نیز با تایید اظهارات وی درخواست کرد که مطالب مطروحه در صحن علنی در چارچوب آیین‌نامه باشد.

اما علیخانی پس از شنیدن این سخنان، با فریادهای متعدد و کوبیدن روی میز خود از صدر درخواست کرد که پاسخ اظهارات بروجردی را بدهد که بالاخره پس از نیم ساعت به وی فرصت داده شد. وی بروجردی را به مطالعه مجدد سخنان کرزای دعوت کرد و گفت: ما با پرداخت کمک به کشورهای همسایه مخالف نیستیم. اما این کمک‌ها باید از راهش ارائه شود و نه به شکل نامعلومی به مسئول دفتر رئیس جمهور افغانستان!

گفتنی است، روزنامه آمریکایی نیویورک تایمز ابتدای هفته مدعی شده بود دفتر رییس جمهور افغانستان از ایران کمک نقدی دریافت کرده است، که این موضوع از سوی سفارت ایران در افغانستان تکذیب و از سوی حامد کرزای تایید شد.

علیخانی هم در این باره در نطق امروز خود در این باره گفت: طبق اصل هشتادم قانون اساسی هر گونه کمک به دولتها وکشورهای دیگر باید با تصویب مجلس باشد، کدامیک از نمایندگان مجلس از چنین پرداخت هایی اطلاع دارند ؟ چرا رئیس جمهور که باید سوگند قانون اساسی را پاس بدارد اینچنین خلاف قانون اساسی عمل می کند، کل بودجه عمرانی دولت در یکسال چقدر است که سفیر ما در سوریه اعلام کرده است که ایران پنج میلیارد دلار در حال سرمایه گذاری و هزینه کردن در سوریه هست.

متن کامل نطق علیخانی را به نقل از سایت فراکسیون اقلیت مجلس، در ادامه می‌خوانید:

بسم الله الرحمن الرحیم

ابتدا لازم می دانم از مقام معظم معظم رهبری بخاطر سفر به استان قم تشکر وقدردانی نمایم و از حضور گسترده و استقبال گرم و صمیمانه مردم استان از معظم له نهایت تشکر و قدردانی را داشته باشم .

همچنین لازم می دانم از دو وزیر کابینه سرکار خانم وحید دستجردی و آقای نیکزاد به خاطر فراهم کردن مقدمات راه اندازی بیمارستان مینودر قزوین تشکر نمایم .

یک جمله هم راجع به تربیت بدنی بگویم که متاسفانه بعد از سی سال از پیروزی انقلاب اسلامی شاهد ایستادن ورزشکار ایرانی در کنار ورزشکار رژیم غاصب صهیونیستی بودیم و پرچم کشورمان ایران به همراه پرچم رژیم صهیونیستی بالا برده شد و این با شعارهای دولت سازگاری ندارد و قطعاً مسئول حاضر در صحنه جرات شکستن قبح این کار را نداشت مگر با دستور ، و هر کسی و مقامی که این دستور را داده است باید عزل گردد. بعید نیست روزی که گفته شد ملت ایران دوست اسرائیل است این عمل در راستای همان حرکت باشد .

اما در این فرصت کوتاه به دو نکته مهم و ملی میخواهم اشاره کنم ؛

۱- مدتهاست که در بین مردم ، خصوصاً اقشارتحصیل کرده این بحث بطور جدی مطرح است که دولت منابع زیادی به برخی از کشورها کمک می کند . اینکه شرکتهای دولتی و یا خصوصی برای سرمایه گذاری و صادرات کالا و خدمات اقداماتی را انجام می دهند جای تشکر و حمایت دارد ولی سخن فراتر از این است و در برخی موارد نگران کننده است . در رسانه ها شنیدیم که رئیس جمهور افغانستان رسماً اعلام کرد از ایران مبالغی توسط رئیس دفترش دریافت کرده است . طبق اصل هشتادم قانون اساسی هر گونه کمک به دولتها وکشورهای دیگر باید با تصویب مجلس باشد . ما مخالف کمک به مردم افغانستان نیستیم ، اما باید این کمک در قالب بودجه سنواتی و بصورت رسمی و علنی صورت گیرد و نه نقدی و غیر رسمی . به همین جهت سفیر ما ناچاراً تکذیب می کند و رئیس جمهور افغانستان آن را تائید می کند . کدامیک از نمایندگان مجلس از چنین پرداخت هایی اطلاع دارند ؟ چرا رئیس جمهور که باید سوگند قانون اساسی را پاس بدارد اینچنین خلاف قانون اساسی عمل می کند ؟ یا در مواردی آنقدر اعداد و ارقام بزرگ و زیاد اعلام می شود که برای مردم نگران کننده است ، مثلاً سفیر جمهوری اسلامی در کشور سوریه اعلام کرده است که ما پنج میلیارد دلار در حال سرمایه گذاری و هزینه کردن در سوریه هستیم . واقعاً این اعداد درست است ؟ این حجم اعتبار از چه محل سرمایه گذاری می شود ؟ کل بودجه عمرانی دولت در یکسال چقدر می باشد ؟ این در حالی است که متاسفانه با گذشت بیش از ۷ ماه از سال هنوز دولت ردیف های ملی متفرقه را به دستگاه های اجرایی ابلاع نکرده است !! و این در حالی است که بودجه عمرانی هزینه شده در سال جاری تا کنون از این مبلغ بیشتر نیست . چرا جوانان کشور که جویای کار هستند باید از این نعمت سرمایه گذاری و ایجاد اشتغال بی نصیب بمانند ؟ این در حالی است که گزارش های نگران کننده ای از بیکاری دو رقمی در کشور به مجلس می رسد .

۲- طرح هدفمند کردن یارانه ها به عنوان مهم ترین طرحی که در دولت نهم وعده اجرایی آن داده شده است و تا کنون نیز تبلیغات وسیع و گسترده ای از سوی دولتیان در ارتباط با آن انجام شده است ، بطوریکه شخص آقای احمدی نژاد در اردیبهشت ماه ۱۳۸۸ یعنی چند هفته مانده به انتخابات ریاست جمهوری در سخنرانی مهم در جمع مردم اسلامشهر چنین گفتند : « با اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها به هر نفر بین ۵۰ تا ۷۰ هزار تومان در ماه پرداخت می کنیم ، اگر متوسط را ۶۰ هزار تومان در نظر بگیریم یک خانواده پنج نفره ماهیانه ۳۰۰ هزار تومان یارانه دریافت خواهد کرد » .

اکنون به زمان اجرای طرح نزدیک می شویم در رسانه ها گفته شد که در برخی از استانها به ازای هر نفر ۸۱ هزار تومان به حساب مردم واریز شده است . با اینکه طبق مصوبه مجلس امکان اجرای طرح از اوایل سال جاری وجود داشت ولی بنا به دلایلی که هیچ گاه دولت آنها را توضیح نداد تا کنون اجرای طرح عقب افتاده است . ولی نکته مهم اینجاست که در مصوبه مجلس شورای اسلامی درآمد دولت در سال نخست اجرای طرح یعنی سال ۱۳۸۹ حدود ۰۰۰/۲۰ میلیارد تومان پیش بینی شده بود از طرفی در همان قانون تصویب شده است که ۵۰ درصد درآمد حاصل از طرح بین مردم توزیع شود و پنجاه درصد دیگر به بخشهای اقتصادی و بودجه دولت اختصاص یابد . متاسفانه طرحی که به عنوان مهمترین طرح اقتصادی دولت لقب گرفته است از حداقل اطلاع رسانی بی بهره است و به همین دلیل آثار منفی که از عدم اطلاع رسانی بوجود آمده بسیار زیاد می باشد . زیرا در چنین فضای مبهم و تاریک زمینه هر گونه شایعه ای وجود دارد . اینکه دولت در برخی از استانها مبلغ ۸۱ هزار تومان واریز نموده است مابقی استانها تا چه زمانی واریز می شود و از آن مهمتر این مبلغ برای چه مدت است ؟ یک ماه است ؟ چهار ماه است ؟ تا پایان سال است ؟ نمی دانم .

از سخن رئیس جمهور در سال ۱۳۸۸ که معتقد بودند حدود ۶۰ هزار تومان به هر نفر در ماه پرداخت می شود میتوان استنباط نمود که این مبلغ برای یک ماه است در این صورت منبع در آمد آن از کجاست ؟

نمایندگان محترم مردم بزرگ ایران

طرح هدفمندی یارانه ها طرحی مهم و مورد قبول بوده است ، اشکالات عمدتاً به نحوه اجرا بر می گردد ، دولت تا کنون یک روی این سکه را مرتب تبلیغ می کند و آن پرداخت مستقیم پول به مردم است ، روی دیگر سکه که اصل ماجراست تا کنون در سخن هیچکدام از مسئولین اشاره ای به آن نشده است روی دیگر سکه این است : که قیمت نفت ، گاز بنزین ، گازوئیل ، آب ، برق ، نان ، دارو و … که فعلاً با یارانه عرضه می شوند به چه میزان افزایش خواهد یافت ؟ اگر همین ۸۱ هزار تومان را ملاک قرار دهیم و بر ۶۱ میلیون نفر که قرار است این یارانه ها را دریافت کنند حدود ۵۰۰۰ میلیارد تومان خواهد شد با توجه به اینکه این مبلغ ۵۰ درصد درآمد است پس کل درآمد که حدود ۰۰۰/۱۰ هزار میلیارد تومان می شود .

اگر این رقم برای یکماه باشد قیمت ها باید بطور وحشتناک افزایش یابد تا این میزان درآمد حاصل شود . اگر برای چهار ماه باشد با هم بیش از مصوبه مجلس خواهد بود .

روز دوشنبه کارشناسی در برنامه رادیو صحبت می کرد که فعلاً قیمت آرد کیلویی ۵/۷ تومان است ولی با اجرای طرح ۳۰۰ تومان می شود . از این حرف ها این روزها در کوچه ، شهر و روستا زیاد شنیده می شود .

به نظر اکثر صاحب نظران این طرح برای موفقیت نیازمند عزم ملی برنامه ریزی دقیق و مدیریت قوی است و شما بهتر می دانید در حال حاضر چقدر این شرایط فراهم است .

دولت مسئول همه چیز این طرح است اگر موفق بود کار دولت است اگر هم ناموفق بود کار دولت است . اینکه هنوز عملاً اجرا شروع نشده دولت با فرافکنی ، گروهی را متهم می کند که می خواهند دولت ناموفق شود و کارشکنی می کنند به نظر من حرف بی معنی است ، امروز همه قوای کشور با اختیارات کامل در اختیار دولتیهاست . اینکه کارشناسی در یک روزنامه ای با تیتراژ محدود نقدی به طرح مطرح می کند را هم تحمل ندارید و به حساب کارشکنی بگذارید بیانگر قدرت و توانایی مدیریت شماست .

انتظار ما از دولت این است که مردم را از نگرانی درآورد ، امروز ما به هر جا سفر می کنیم مردم از این طرح و آثار آن در زندگی خودشان می پرسند ، ما نه قادر هستیم دروغ بگوییم و نه اطلاع دقیقی داریم که آنها را در جریان بگذاریم . لذا اطلاع رسانی شفاف و دقیق از نیازهای اساسی جامعه است برای اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها .

"

۱۳۸۹ آبان ۴, سه‌شنبه

به رغم تکذیب ایران، کرزی دریافت پول نقد از ایران را تأیید کرد

براستی به کجا چنین شتابان؟ کاربجایی رسیده که دولت ما دروغ میگوید و رییس جمهور افغانستان راستش را میگوید!!! یاد سخن کیومرث پوراحمد افتادم در مراسم تبلیغات مهندس موسوی که" یک آدم حقیر وکوچک ملت بزرگ مارا خوار و حقیر کرده است"(نقل به مضمون).-بسیجی سبز
-----------------------------------------------------------------------------------------
در حالی که ایران روز دوشنبه گزارش روزنامه نیویورک تایمز در مورد پرداخت پول نقد توسط مقام‌های ایرانی به دفتر ریاست جمهوری افغانستان را «اتهامی کذب، مضحک و توهین‌آمیز» خواند، حامد کرزی در همین روز دریافت پول نقد از ایران را تأیید کرد و این پرداخت‌ها را «شفاف» نامید.
به گفته خبرگزاری فرانسه، حامد کرزی، رئیس‌جمهور افغانستان روز دوشنبه اذعان کرد که او و عمر داودزی، رئیس دفتر وی از ایران «کیسه‌های پول» دریافت کرده‌اند اما گفت که این پرداخت‌ها «شفاف» صورت گرفته و نوعی کمک از سوی یک کشور دوست است.
این در حالی است که به گزارش همین خبرگزاری، سفارت ایران در کابل روز دوشنبه گزارش نیویورک تایمز در مورد تحویل پول نقد از سوی ایران به حامد کرزی و عمر داودزی را «قویاً» تکذیب کرد و آن را «دروغ، مضحک و توهین‌آمیز» نامید. مسئولان سفارتخانه ایران در کابل در این مورد افزودند: «چنین گمانه‌زنی‌های بی‌پایه‌ای توسط برخی رسانه‌های غربی پخش می‌شوند تا افکار عمومی را سر در گم کرده و به روابط استوار میان دو دولت و ملت در دو جمهوری اسلامی افغانستان و ایران لطمه بزنند.»
روزنامه نیویورک تایمز روز یکشنبه گزارش داد که حامد کرزی از ایران «جعبه پول» دریافت کرده و عمر داودزی، رئیس دفتر آقای کرزی نیز به طور مستمر «از ایران در پول نقد دریافت کرده تا به پیش بردن سیاست‌های ایران در افغانستان کمک کند.»
حامد کرزی روز دوشنبه در یک نشست خبری در کابل در این مورد گفت: «پرداخت‌های نقدی از سوی کشورهای مختلف دوست، برای کمک به دفتر ریاست‌جمهوری و کمک به مخارج، انجام شده‌است.»
رئیس‌جمهور افغانستان افزود: «دولت ایران سالی یک بار یا دو بار، مبلغ پانصد، ششصد یا هفتصد هزار یورو به ما کمک کرده‌است و این کمکی رسمی است.» وی در مورد عمر داودزی، رئیس دفتر خود گفت: «او این پول‌ها را به دستور من دریافت می‌کند.»
این در حالی است که روزنامه نیویورک تایمز در گزارش خود از قول مقام‌های افغان که نامشان ذکر نشده نوشت که پرداخت‌های ایران به عمر داودزی و حامد کرزی «میلیون‌ها دلار» است و به «صندوقی مخفی» می‌رود که از آن برای پرداخت پول به نمایندگان پارلمان، سران قبایل و حتی فرماندهان طالبان استفاده می‌شود.
روزنامه نیویورک تایمز آمریکا با انتشار گزارشی از نوع خاص رابطه بین حامد کرزای رییس جمهوری افغانستان و " عمر داودزی " رییس دفتر کرزای مدعی شد که داودزی از عوامل نزدیک به حکومت ایران در کابینه کرزای است که از ایران به طور مداوم پول دریافت می کند. به گزارش عصر ایران در این گزارش ادعا شده که سفیر ایران در افغانستان پول های اهدایی ایران را در اختیار داودزی قرار می دهد و این پولها در راه خریدسیاستمداران افغان ، پرداخت به شورشیان طالبان و سنگ اندازی در ماموریت ناتو در افغانستان صرف می شود. نیویورک تایمز در این گزارش می نویسد : " در اوایل سال جاری( میلادی) آقای احمدی نژاد به دعوت کرزای به افغانستان آمد و سخنرانی پرحرارتی در انتقاد از آمریکا در کابل ایراد کرد . وقتی احمدی نژاد به کابل آمد با دو چمدان پر پول بود که یکی از آنها تقدیم داودزی و دیگری به کاخ ریاست جمهوری افغانستان تقدیم شد.
"

برای ریشه یابی حوادث و بیان حقایق کمیته حقیقت یاب تشکیل دهید

جبهه مشارکت ایران اسلامی در نامه ای به رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام و رییس مجلس خبرگان رهبری از وی خواست تا برای ایجاد و تشکیل کمیته حقیقت یاب و ریشه یابی حوادث و بیان حقایق یکسال و نیم گذشته اقدام کند. در نامه این حزب اصلاح طلب آمده است: ” علیرغم فضای سنگین تبلیغاتی و سرکوب همه منتقدان و معترضان، امروز باور عمومی بر مهندسی این انتخابات بیش از گذشته است. رفتارهای خشونت بار با مردم و نهادهای مدنی و تلاش و فشار عجیب و بی وقفه برای اینکه از زبان منتقدان و بخصوص زندانیان بی گناه، صحت انتخابات اعلام شود خود بهترین دلیل است که حاکمان،امروز نفوذ کلام خود را در جامعه از دست داده اند.آنچه صحت ادعای مهندسی انتخابات را اثبات می کند، فایل صوتی سردار مشفق است که بی محابا و با افتخار عملیات امنیتی ـ نظامی گروه خود را شرح می دهد. اما به جای برخورد با وی و همدستانش، شاکیان او به زندان برگردانده می شوند.”
به گزارش نوروز متن کامل این نامه به شرح زیر است:
بسم الله الرحمن الرحیم
حضرت آیت الله جناب آقای هاشمی رفسنجانی
رئیس محترم مجلس خبرگان رهبری و مجمع تشخیص مصلحت نظام
با سلام و احترام
اخیراً آقای محمود احمدی نژاد در سفر سالانه خود به سازمان ملل متحد، با پیشنهاد تشکیل کمیته حقیقت یاب برای واکاوی عمق حوادث تروریستی ١۱ سپتامبر، سوالات و ابهامات زیادی را برای ما و بسیاری از ایرانیانی که از روند اداره امور کشور ناراضی هستند ایجاد کردند و به مصداق چراغی که به خانه رواست به مسجد حرام است، اذهان بسیاری را مشغول کردند که چرا در زمانی که کوچکترین انتقاد و اعتراض و یا حتی پرسشی در درون کشور با شیوه های خشن پاسخ داده می شود عده ای اصرار دارند که با گردش ۱٨۰ درجه ای از خود چهره ای دموکرات، ٰانسان دوستانه و حق به جانب به نمایش بگذارند.

آنچه سبب شده است تامخاطب این نامه را حضرتعالی قرار دهیم هر چند در مقام اجرائی نیستید چند دلیل بوده است، اول نبودن گوش شنوا است که امروز تقریباً در هیچ یک از ارکان کشور وجود ندارد. در این گوشها، نه نجواها بلکه فریادهای بلند مردم هم اثر نکرده است و یا اگر هم شنیده اند آنچنان مسلوب الاختیار هستند که توان انجام کاری را ندارند. دوم نگرانی شما از سرنوشت کشور و انقلاب بخصوص در طول یکسال گذشته ،که دوران سختی برای کشورومردم بود ، به طرق مختلف ابراز داشته شده است و تلاش کردید تاشاید این کشتی طوفان زده به ساحلی آرام برسد، و بالاخره جایگاه معنوی و تاریخی شما در انقلاب و جمهوری اسلامی دلیل دیگری است برای مخاطب قراردادن شما، هر چند امروز خود مورد حمله و عتاب کسانی هستید که مصائب جاری کشور محصول اقدامات آنها می باشد.

با این توصیف از شما درخواست می کنیم بهر نحو که صلاح می دانید برای ایجاد و تشکیل کمیته حقیقت یاب نه برای حوادث ۱١ سپتامبر بلکه برای بررسی آنچه در طول یکسال و نیم گذشته براین کشور رفته است و شمه ای از آنها را در ذیل بیان می کنیم اهتمام کنید و با دعوت از چهره هایی که استوانه های انقلاب اسلامی و مقوم هویت ایرانی و فرهیختگان علم و عمل و سیاست هستند، با ریشه یابی حوادث و بیان حقایق، اعتماد از دست رفته ملت به دولتمردان را که می رود به بی اعتمادی کامل به نظام جمهوری اسلامی تبدیل شود بازسازی کنید.

۱- انتخابات دهمین دوره ریاست جمهوری:

علیرغم فضای سنگین تبلیغاتی و سرکوب همه منتقدان و معترضان، امروز باور عمومی بر مهندسی این انتخابات بیش از گذشته است. رفتارهای خشونت بار با مردم و نهادهای مدنی و تلاش و فشار عجیب و بی وقفه برای اینکه از زبان منتقدان و بخصوص زندانیان بی گناه، صحت انتخابات اعلام شود خود بهترین دلیل است که حاکمان،امروز نفوذ کلام خود را در جامعه از دست داده اند.آنچه صحت ادعای مهندسی انتخابات را اثبات می کند، فایل صوتی سردار مشفق است که بی محابا و با افتخار عملیات امنیتی ـ نظامی گروه خود را شرح می دهد. اما به جای برخورد با وی و همدستانش، شاکیان او به زندان برگردانده می شوند. بی شک گروه حقیقت یاب اگر بتواند بدرستی و بدون حب و بغض سیاسی، ادعای طرفین قضیه را بررسی و نتیجه قطعی را به ملت اعلام نماید، بزرگترین بحران نظام جمهوری اسلامی یعنی بحران مشروعیت را تخفیف خواهد داد. به نظر ما با برون رفت از این بحران، بحرانهای کوچک و بزرگ دیگری حل خواهد شد که از روز پس از انتخابات بر این کشور سایه افکنده است.

۲- حوادث پس از انتخابات:

مستحضر هستید که پس از انتخابات حداقل قریب به صدنفر در خیابانها به شهادت رسیدند و هزاران نفر مضروب و مجروح بر جای ماندند که گاهی بعضی از آنها از ترس، فرصت درمان نیز پیدا نکردند و هنوز افرادی هستند که برای بیرون آوردن گلوله از بدن خود بدنبال پزشکی آشنا و محرم می گردند. حاکمان هیچگاه نخواسته اند به این مسائل بپردازند چرا که پذیرش رسمی این فجایع را رسوائی بزرگتری ازکهریزک می دانند که آن جنایت را تحت الشعاع قرار خواهد داد و لذا سعی می کنند اصل ماجرا را با تبلیغات فراوان و دروغ گویی انکار و پاک کنند و فکر می کنند با این روش بر مشکلات خودشان مسلط شده اند. امروز جنایت و فاجعه کهریزک و کوی دانشگاه چون خاری در چشم باقی مانده است. ولی اراده ای قاهر و غالب نیست تا عاملان اصلی این جنایات را محاکمه نماید. کمیته حقیقت یاب باید به همه این جنایات و ظلمها رسیدگی کند. فجایع اتفاق افتاده در همه بازداشتگاهها از جمله اوین را بررسی کند و همه دست اندرکاران این وقایع را به دادگاههای صالحه بسپارد.

٣- ناکارآمدی در اداره کشور:

علیرغم تبلیغات اغراق آمیز رئیس دولت و همراهان ایشان که کشور را بهشت برین نشان می دهند،بر اساس امارهایی که مراجع رسمی مسئول ارائه می دهند،روشن است که اداره کشور در بدترین وضع ممکن قرار داردوعلیرغم در آمد نفت بی سابقه بیش از ۷۰ میلیارد دلار در سال،رشداقتصادی کشور در این سالها در خوشبینانه ترین برآوردها کمتر از ۲% بوده است.رکود،تورم،بیکاری، مفاسد اجتماعی و اقتصادی بیداد می کندبه طوریکه اکنون فساد در بالاترین سطح مقامات دولتی،در تاریخ انقلاب اسلامی بی سابقه است.

بدیهی است که کمیته حقیقت یاب در اثبات این ناکارآمدی ،کاردشواری در پیش ندارد اما ریشه یابی این ناکارآمدی مهم است که به گمان ما در عدم مشروعیت قوه مجریه نهفته است. قانون گریزی و بی اعتنایی به نظر کارشناسان ، از جمله موارد دیگری است که به طور بی سابقه ای در دولتهای دهم و نهم خودنمائی می کند تا جایی که حتی وزارتخانه ها هم جایگاهی در تصمیم سازیها و پیشبرد امور ندارند. انحلال سازمان مدیریت و برنامه ریزی نه برای حذف بوروکراسی و تسهیل امور ،بلکه برای مجال یافتن برای قانون گریزی و خودمحوری و حاکمیت سلیقه ی گروهی خاص و اندک بوده است که سبب شده است داد مجلس حامی دولت هم به آسمان برود.

آمارهای ارائه شده پیشرفت کشور و توسعه اقتصادی و اجتماعی از زبان رئیس دولت با واقعیتهای موجود جامعه کاملاً در تضاد است و کمتر کسی در کذب این آمارها تردید دارد.

و اصولاً اظهارات ایشان در هر زمینه ای مایه مزاح جمع های مختلف شده است. چنین وضعی برای کشور بسیار خطرناک است. بخصوص که حمایت بی شائبه و همه جانبه ودستوری از دولت ومنع همه ارکان نظام از نقد وانتقاد و عمل به وظیفه قانونی در برابر این تخلفات و قانون شکنی های قوه مجریه،روند بی اعتمادی به دولت را به کل نظام تسری خواهد داد.

کمیته حقیقت یاب باید تلاش کند تا آینده کشور را در صورت تداوم چنین وضعی ترسیم کند و به مسولان ارشد و مردم نشان دهد که چه سرنوشتی در انتظار آنها خواهد بود.

۴- تحریم اقتصادی و تهدید نظامی:

بدیهی است که جمهوری اسلامی در طول حیات سی ساله خود همواره در معرض تحریم و تهدید بوده است، فارغ از آنکه چقدر این وضعیت، خودساخته و چقدر حاصل توطئه های دشمنان بوده است، به لطف خداوند، تدبیر مسئولان و پشتیبانی مردم این تحریم و تهدیدها هیچگاه کیان نظام جمهوری اسلامی را در سخت ترین شرایط به خطر نینداخته است. اما در طول چند سال گذشته شاهد وضعیتی هستیم که بنا بر شنیده ها همه مسئولان نظام و ارکان کشور بجز رئیس دولت نگران شده اند. و تاسف بارتر اینکه این همه تهدید و تحریم در زمانی اتفاق افتاده است که کشور آماده جهش بزرگ برای توسعه و پیشرفت بود. از سوی دیگر مناسبات جهانی و تحولات بین المللی، بهترین فرصت را برای ایران فراهم کرده بود تا بر سرعت این توسعه و پیشرفت افزوده شود. اما رفتار و گفتار رئیس دولت و بی برنامگی در اداره کشور سبب شده است تا امروز کشور ما یکی از منزوی ترین کشورهای جهان باشد و جز اندکی ،کسی در فکر دوستی با ایران نباشد. به نظر می رسد فارغ از عواقب فوری تهدید و تحریم که همه ما باید در برابر آن مقاومت کنیم، تداوم چنین وضعی حتی اگر منجر به حوادث مهلک فوری نشود سبب از بین رفتن همه پایه های پیش نیاز پیشرفت کشورمی شود و همه دستاوردهای ایران در سی سال گذشته را از بین خواهد برد. کمیته حقیقت یاب می تواند این فرصت سوزیها و تبدیل فرصت ها به تهدیدها را بررسی کند و نشان دهد که در جهان امروز کلام نسنجیده یا رفتارنابخردانه یک دولتمرد چه اثرات مخربی بر حیات یک کشور خواهد داشت و این اصل بدیهی را یادآوری کند که خردورزی شرط اول تصدی یک مقام ارشد در یک حکومت است.

۵- استقلال قوه قضائیه:

نهاد قضا اصلی ترین نهاد برای استقرار نظم، امنیت و عدالت است. بدون دادگستری مستقل و آزاد، شاید اصلاً امکان برقراری یک حکومت مردمسالار وجود نداشته باشد. آنچه در نهایت می تواند جلوی دیکتاتوری را بگیرد قاضی شجاعی است که جز حق نمی بیند، مقهور قدرت حاکمه نمی شود و تنها بر طریق قانون،عدل و انصاف راه می پیماید.

هرچند اکثریت قضات، دادیاران، بازپرسان و کارمندان قوه قضائیه انسانهایی شریف، آزادمنش، درستکار و حق گرا هستند، اما سیستم حاکم بر این قوه چنان است که آنجا که تضاد منافع مردم و حکومت پیش می آید، دست چنین کسانی از قضاوت در پرونده های مهم کوتاه شده و امر قضا به کسانی سپرده شده است که جز وابستگی به کانون قدرت، هیچ ویژگی ندارند و به هیچ یک از مبانی حقوقی پایبند نیستند. امروز فقط ادعای ما نیست که بخشی از قوه قضائیه در اختیار نهادهای نظامی و امنیتی قرار گرفته است، بلکه بازجویان وابسته به سپاه و وزارت اطلاعات هم رسما به زتداتیان خود اظهار می کنند که قاضی هیچ کاره است و ما به او می گوئیم چه حکمی صادرکند. کمیته حقیقت یاب می تواند بررسی کند که به چه دلیلی زندانهای ما از اساتید دانشگاه، دانشجویان نخبه، سیاستمداران و روزنامه نگاران برجسته، روحانیان، نویسندگان،هنرمندان،فعالان نهادهای صنفی و مدنی و زنان شریف و پاکدامن و بلند نظر پر شده است که شاید در هیچ جای جهان و حتی از نظر تعداد با قبل از انقلاب قابل مقایسه نیست؟

کمیته حقیقت یاب می تواند رفتارهای خشن با زندانیان بی گناه و محرومیت آنان از کمترین حقوق یک زندانی را بررسی کند و مشخص کند به چه جرمی یک انسان شریف ماه ها در انفرادی نگه داشته می شود و به او گفته می شود تا وقتی نگویی در انتخابات تقلب نشده است از اینجا بیرون نمی روی و یا با نمایش صحنه اعدام ساختگی او را می شکنند. کمیته حقیقت یاب می تواند به دادگاه های نمایشی، احکام فرمایشی و مسلوب الاختیار بودن قوه قضا در این بخش که حتی رئیس قوه می گوید کاری از دست من ساخته نیست رسیدگی کند و به مردم گزارش دهد که میان آنچه مطلوب جمهوری اسلامی بوده است و آنچه امروز در آن به سر می بریم چقدر فاصله است؟

نمونه ای از این رفتار را در برخورد با جبهه مشارکت ایران اسلامی می توان یافت. بدون هیچ حکم قضائی، ساختمان حزب را پلمپ می کنند و هیچ مسئولی چه انتظامی، چه قضائی، چه امنیتی و چه نظامی حاضر نیست مسئولیت آن را بپذیرد. به بهانه های مختلف مانع از انجام فعالیت حزب می شوند بدون اینکه هیچ حکم قضائی یا حتی دستوری از کمیسیون ماده ۱۰ احزاب وجود داشته باشد (مستحضر هستید که اولین بار در تاریخ ۲۵/۱/۱٣٨٩ کمیسیون ماده۱۰احزاب طی نامه ای لغو پروانه حزب راابلاغ کرد) حتی از برگزاری کنگره عادی حزب جلوگیری می کنند. از دور هم نشستن دوستان قدیمی که در حزب گردهم آمده بودند جلوگیری می کنند و آنها را تهدید به حبس و زندان می کنند و حتی خانواده های آنها را به جرم وابستگی به اعضای حزب تحت فشار و تعقیب قرار می دهند. حتی وقتی دادگاهی مستقل و قاضی شجاعی رای به ابطال نظر کمیسیون ماده ۱۰ احزاب می دهد، تلاش میکنند که مانع از ابلاغ حکم شوند و پرونده را از او می گیرند و جالب تر از همه آنکه در شعبه ای از دادگاه انقلاب که هیچ صلاحیت و سمت قانونی در رسیدگی به تخلفات حزب ندارد و قاضی آن از نظر استقلال رای شهره خاص و عام است، بدون امکان دفاع و حتی بدون تشکیل دادگاه و بدون رعایت اصول آئین دادرسی ، حکم به انحلال حزب می دهند و نکته مهم آن که آنقدر این رای فاقد استدلال حقوقی و بری از منطق است که حتی جرئت ابلاغ آن را ندارند.

کمیته حقیقت یاب اگر تنها همین مورد برخوردهای امنیتی ـ قضائی را با جبهه مشارکت ایران اسلامی مدنظر قرار دهد به این نتیجه می رسد که خراب آباد قوه قضائیه را تدبیری دگر باید کرد.

۶- برخورد با نهادهای مدنی:

لازم به توضیح نیست که اساس مدنیت جدید و دولت مدرن ، وجود نهادهای مدنی مردم نهاد ، مستقل و قوی است که موتور محرکه پیشرفت و مقوم برنامه آبادانی محسوب می شوند. در طول سالیان گذشته و بخصوص در یکسال گذشته برخوردهای غیرقانونی و ریشه کنی نهادهای صنفی و مدنی در سرلوحه کار دولت قرار گرفته است. مطبوعات راکه از قدیم پایگاه دشمن می خواندند ،قلع و قمع کرده اند و یا تعدادی نیمه جان که باقی گذاشته اند جز به دستور یا خودسانسوری چیزی نمی نویسند. رسانه های دیگر نیز وضع بهتری ندارند.احزاب و گروه های سیاسی نیز تکلیفشان روشن است و حال خوش تری ندارند که نمونه برخورد با جبهه مشارکت توضیح داده شد.

اصولاً حکومتی که تشکلهای مردمی را نه یاور و حتی نه رقیب بلکه دشمن بداند دیکتاتورترین حکومت محسوب می شود. کمیته حقیقت یاب می تواند بررسی کند که در طول سالهای گذشته چه بر سر نهادهای مدنی آورده اند. نهادهای صنفی مثل سندیکاهای کارگری ، انجمن صنفی روزنامه نگاران یا تشکلهای معلمان را به چه روزی انداخته اند و با فعالان آنها چه رفتارهای سخیف و غیرشرعی و غیر قانونی انجام داده اند و آنگاه به این نتیجه برسد که این روند آیا سرمایه های بزرگ معنوی و انسانی کشور را از بین نمی برد و کشور ایران را که مفتخر به نیروی انسانی کارآمد، مدیر و برنامه ریز بوده است به یکباره از این همه نیرو تهی نمی کند؟

۷- دانشگاه ها:

درطول سالیان قبل و بخصوص یکسال گذشته دانشگاه ها مهمترین عرصه تاخت و تاز گروه امنیتی- نظامی حاکم بوده است. گویی علم و عالم را دشمن خود می دانند و برای حاکمیت جهل و جاهلان به میدان آمده اند.

اخراج دهها استاد برجسته به بهانه بازنشستگی (اجباری) و یا عدم صدور حکم کارگزینی در تبدیل وضعیت استخدامی ، و جایگزینی آنها با صدها فردی که نوعاً با رانت های شناخته شده، مدارک علمی را در دانشگاه های وابسته به نهادهای نظامی و امنیتی کسب کرده اند اما فاقد صلاحیت علمی لازم هستند، خدمت به هیچ کس حتی خودحاکمان نیست و بزودی از این اعمال زیانی بزرگ خواهند دید. در کنار آن ، دستگیری و اخراج صدها دانشجوی نخبه و محرومیت آنها از ادامه تحصیل به جرم آزاد اندیشی و دگراندیشی در تاریخ دانشگاه های کشور بی سابقه است .مضاف بر این ، باید دردمندانه بگوئیم که امروز زندانهای کشور مملو از دانشجویانی است که چون جوان و حق پو هستند و فریاد اعتراض و انتقاد آنها بلندتر از سایر اقشار جامعه است، آنها را به زندان های طویل المدت و تبعیدو حتی اعدام محکوم می کنند. البته این نشانه اقتدار نظام نیست بلکه نشان از ترسی دارد که سراسر وجود آمران ، صادرکنندگان و مجریان این احکام را در برگرفته و خواب از چشم آنها ربوده است.

کمیته حقیقت یاب می تواند به دقت بررسی کند و به مردم اعلام کند که سرنوشت علم و عالمان در نظامی که به نام اسلام تاسیس شده چیست؟ و ادامه وضع موجود چگونه ریشه های یک ملت را خواهد سوزاند.

٨- حاکمیت نظامیان و نیروهای امنیتی:

حاکمیت بلامنازع نظامیان بر سیاست و قضا را همگان می دانند. اما دست اندازی آنها به اقتصاد فاجعه ای کمتر از مداخله آنها در سیاست نیست. سپردن همه پروژه های بزرگ به نظامیان و حیف و میل میلیاردها دلار درآمد نفتی توسط شرکتهای بی تجربه و وابسته به سپاه که تنها هنر آنها واسطه گری و سپردن کار به سایر شرکتهای درجه٣و۴وابسته به خودشان می باشد ، از این جمله است.در کنار آن ،دخالت گسترده نظامیان درسیستم بانکداری و بازاریابی و واگذاری شرکتهای مشمول اصل ۴۴، بخشی دیگراز این نظامی سازی اقتصاد ودر نتیجه رشکستگی اقتصادی است.

متاسفانه در گیرودار حوادث تلخ سیاسی، امکان پرداختن به این امور میسر نشده است و نهادهای مسئول نظارت نظیر مجلس و یا سازمان بازرسی و دیوان محاسبات نیز یا نخواسته اند و یا نتوانسته اند به وظیفه ذاتی و قانونی خود عمل کنند. حاصل این دست اندازی چیزی نبوده است جز تقویت بنیه مالی نهادهای سرکوب که درعوض،تعطیلی تقریباًتمام پروژه های بزرگ توسعه ای مانند عسلویه ومنطقه ویژه اقتصادی پتروشیمی ماهشهر را به دنبال داشته است. بدیهی است که در سالهای آینده عوارض کمرشکن این سیاستها مشخص خواهد شد و البته دامنگیر دولتهای بعدی می شود که پس از این دولت بر سر کار خواهند آمد. کمیته حقیقت یاب می تواند به دقت و با کارشناسی عمیق، روند نظامی سازی اقتصاد و ورشکستگی اقتصادی و عقب افتادگی عظیم کشور را در سایه این سیاست های ویرانگر بررسی و هر چه سریعتر راهکارهای خروج از این بحران را به مردم ارائه نماید.

جناب آقای هاشمی

آنچه آمد نه تمام قصه پرغصه امروز مردم ایران است و نه با تشکیل کمیته حقیقت یاب می توان امید داشت در مدت کوتاهی این زخمهای عمیق التیام یابد. حجم تخریب آنچنان عظیم است که شاید جبران آنها پس از سالهای طولانی ممکن باشد اما آنچه مهم است با تشکیل این کمیته و بخصوص با محرم شناختن مردم، امکان بازسازی اعتماد از دست رفته بین حاکمیت و ملت به وجود آید و با یاری خدا و اتکا به قدرت لایزال مردم می توان در مدت کوتاهتری بر مشکلات غلبه کرد تا شاید آب رفته به جوی بازگردد.

جبهه مشارکت ایران اسلامی
"

روزنامه جمهوری اسلامی: چطور دروغگو را بشناسیم؟

ابوالقاسم رجب در سرمقاله امروز صبح روزنامه جمهوری اسلامی در رابطه با ویژگی های فرد دروغ گو نوشته است.
متن این سرمقاله به شرح زیر است:
بیراه نیست اگر بگوییم دروغ گفتن هم استعداد خودش را می‌خواهد. در اینجا با انگیزه‌ها، ریشه‌ها و ریزه‌کاری‌های این پدیده بیشتر آشنا می‌شویم. متاسفانه تا به امروز علم موفق نبوده تا مرز افکار راست و دروغ را مشخص کند یا به عبارتی شلختگی ذهن مانعی بر سر راه این تکنولوژی است.
جز در موارد خاص که شخص دروغگو از رفتارش بی‌آنکه به دنبال کسب منفعتی باشد لذت می‌برد، پیوسته برای دروغ‌هایمان به دنبال دلایلی قانع‌کننده مقابل وجدان خویش می‌گردیم.
ترس از دست دادن یا میل به دست آوردن فردی که به او علاقه‌مندیم، موقعیت شغلی یا اجتماعی مناسب و… مهم‌ترین انگیزه‌های دروغ‌های کوچک و بزرگ هستند.
روان‌شناسان بر این باورند که بیشتر دروغ‌های ما به منظور محافظت از روابط اجتماعی‌مان است. هنگامی‌که همسرتان از شما درباره بزرگی دماغش سوال می‌کند ممکن است واکنشی کاملا صادقانه در قبال پرسش او نداشته باشید زیرا احساس می‌کنید شاید باعث رنجش خاطر او شوید.
از سوی دیگر نباید فراموش کرد جز در موارد استثنا و درمورد افرادی که با توجه به اعتقادات مذهبی قوی‌ای که دارند و مبرا از خطا هستند، کسی که ادعا کند در طول زندگی‌اش دروغ نگفته دروغگوی بزرگی است. بی‌تردید همه ما از روی اجبار یا به اختیار خودمان دروغ‌هایی در زندگی می‌گوییم اما گاهی افرادی پیدا می‌شوند که در این زمینه افراط می‌کنند.
روان‌شناسان دانشگاه داندی اسکاتلند رفتار چنین انسان‌هایی را مورد مطالعه قرار داده و عللی برایشان برشمرده‌اند.
پنج عامل دروغگویی

بیماری دروغگویی: نداشتن درک صحیح از کار درست و غلط و نداشتن حس پشیمانی پس از آزار دیگران از ویژگی‌های اصلی این‌گونه بیماران است. چنین افرادی بسیار حرفه‌ای دروغ می‌گویند و به هیچ وجه احساس بدی نسبت به عمل خود ندارند و اصولا با عذاب وجدان بیگانه‌اند.
عادتی به نام دروغگویی؛ برای چنین افرادی همیشه دروغ اولین گزینه است؛ حتی اگر برایش دلیلی قانع‌کننده وجود نداشته باشد. تجربیات و خاطرات دوران کودکی افراد دروغگو- نظیر زندگی در محیط فاسدی که دروغ ضرورت ادامه حیات و زندگی نسبتا راحت آنها بوده است- باعث می‌شوند آنها در هر سن و سالی هم که باشند به طور ناخودآگاه دروغگویی را ترجیح دهند.
خودشیفتگی؛ نارسیسیت‌ها دروغ می‌گویند تا نزد دیگران محترم شمرده شوند و بزرگ‌تر از آنچه هستند جلوه کنند.
بی‌ثباتی شخصیتی؛ معمولا زندگی افرادی که چنین خصوصیتی دارند با بی‌بندوباری اخلاقی همراه است. آنها برای فرار از احساس گناه و شرمی که نسبت به اعمال و مسوولیت‌ناپذیری خود دارند در دروغگویی افراط می‌کنند.
دروغ‌های نمایشی؛ “حالم اصلا خوب نیست، به زودی می‌میرم” و “اگر ترکم کنی خودم را می‌کشم” از این قبیل دروغ‌هاست که غالبا برای جلب حس ترحم یا عشق و محبت اطرافیان گفته می‌شود. این دروغ‌ها لزوما منعکس‌کننده احساسات واقعی شخص نیست.
چگونه دروغ‌سنج خوبی باشیم؟

تشخیص فرد دروغگو از شخص راستگو جزء علایق مشترک همه ماست و به قولی «لذتی که در گرفتن مچ شخص دروغگو هست در دروغ گفتن نیست».
روان‌شناسان توصیه‌هایی می‌کنند که دانستن آنها می‌تواند به شما کمک کند:
ـ‌ به حرکات ظاهری او توجه کنید: تنها به یک فاکتور مثلا استرس داشتن فرد توجه نکنید چرا که ممکن است شخصی راست بگوید ولی هنگام صحبت کردن عصبی به نظر برسد.
قبل از اینکه سوال بپرسید- بدون آنکه جلب توجه کنید- حالات اولیه وی نظیر میزان نگرانی، عصبانیت، ارتباط چشمی و پلک زدن وموقعیت دست‌هایش را به خاطر بسپارید.
ـ‌ مقایسه کنید: کلید فهمیدن اینکه شخصی دروغ می‌گوید یا نه در این است که پس از سوال کردنتان- درست طول زمان کوتاهی که اطلاعات در مغز طرف مقابل پردازش می‌شود تا جواب شما را بدهد- تغییرات رفتاری‌ای را که در مرحله پیش به خاطر سپرده‌اید بررسی کنید. توجه داشته باشید فرصت مقایسه را از دست ندهید زیرا احتمالا پس از گذشت این زمان طلایی فرد به تسلطی نسبی روی رفتارش خواهد رسید.
ـ‌ به حرف‌های او خوب گوش کنید:گاهی اوقات توجه به حالات بدن و ریز شدن در رفتار طرف مقابل کمک شایانی به شما نمی‌کند. در این‌گونه موارد دقت در گفته‌های شخص، بهترین راهنماست. دروغگوها معمولا بیش از حد به جزئیات بی‌ربط می‌پردازند. آنها سعی می‌کنند با این کار ذهن مخاطبشان را از موضوع اصلی دور کنند تا دروغشان کمرنگ جلوه کند. فراموش نکنید که دروغگو فراموشکار است و احتمال اینکه متناقض صحبت کند بسیار زیاد است.
ـ‌ چند دقیقه مکث کنید: برای بیشتر مردم دروغ گفتن امری سخت و استرس زاست و هیچ اتفاقی مثل سکوتی که میان پاسخ او و سوال بعدی‌تان برقرار می‌کنید، عذاب‌آور نیست. سعی کنید در این لحظات میزان عصبانیت و نگرانی‌اش را بسنجید.
ـ‌ بحث را عوض کنید: بی‌تردید شیرین‌ترین زمان برای دروغگو لحظه‌ای است که احساس کند دروغ به پایان رسیده و در کارش موفق بوده است. تغییر بحث توسط شما احتمالا لبخندی بر لبان دروغگو می‌نشاند. در این هنگام بازگشت به مبحث قبلی مانند ضربه پایانی یک بوکسور برای ناک اوت کردن حریفش است و با خشم مضاعف او همراه خواهد بود.
-------------------------------------------------------------------
(پیشنهاد میکنم یکبار دیگر فیلم مصاحبه خبر نگار خارجی با احمدینژاد رو در باره هاله نور ببینید.اگرندارید لااقل اینو ببینید.(بسیجی سبز))
"

۱۳۸۹ آبان ۳, دوشنبه

احمدی نژاد تلاش می کند تا ایران را به یک دیکتاتوری نظامی تبدیل سازد

تحمل این دیکتاتوری برای مردم کافی است، تحریم‌ها یک رنج مضاعف ایجاد می‌کند
دکتر اردشیر امیرارجمند، استاد دانشگاه شهید بهشتی و از مشاوران میرحسین موسوی، در مصاحبه با نوول ابزرواتور، از مخالفت صریح جنبش سبز با تحریم اقتصادی ایران سخن می‌گوید و تاکید می‌کند خط قرمز جنبش سبز، خشونت است.
وی تصریح می‌کند که احمدی نژاد در تلاش برای پاکسازی بنیانگذاران جمهوری اسلامی و برقراری یک دیکاتوری نظامی است. امیر ارجمند در عین حال خاطرنشان می‌کند که برخلاف تصور احمدی نژاد، ایران مثل کره شمالی نیست و امروز تقریباً همه مردم ایران معتقدند که دولت احمدی نژاد نامشروع است.
مشروح مصاحبه دکتر اردشیر امیرارجمند با نوول ابزرواتور، که توسط سایت روز ترجمه و منتشر شده، در ادامه می‌آید:
حال آقای موسوی چطور است؟
از نظر روحی، هیچ گاه تا این حد خوب نبوده است. او برای ایستادگی در برابر حکومت احمدی نژاد مصمم است، ولی جنبش های مردمی به شدت تحت نظارت اند. دولت تمامی پرونده ها و کامپیوتر ایشان را ضبط کرده است. رییس دفتر وی یک ماه پیش به زندان افتاد. و هرکس که برای ملاقات او می آید نیز دستگیر می شود. بنابراین می توان گفت که وی را کاملاً منزوی کرده اند ولی با این حال می تواند پیام های خود را به نمایندگان جنبش سبز برساند.
وضعیت جنبش سبز چگونه است؟
علی رغم سرکوب های شدید، جنبش سبز مخالفان همچنان زنده است. زیرا ما از ساختارهای مستقل کوچکی تشکیل شده ایم که در سراسر کشور حضور داریم. و بدین ترتیب آسیب پذیری مان کاهش یافته.
ما در تلاشیم تا به طور مسالمت آمیز و در چارچوب قانون اساسی جمهوری اسلامی، ایده های دموکراتیک را گسترش دهیم. بعداً می توانیم نظر مردم را در مورد اصلاح قانون اساسی نیز جویا شویم.
ما یک جنبش جمع گرا هستیم که کلیه گرایش ها را گردهم آورده ایم و این مایه قدرت ماست. تنها خط قرمزی که مایل نیستیم از آن عبور کنیم، اعمال خشونت است.
پروژه سیاسی احمدی نژاد چیست؟
احمدی نژاد تلاش می کند تا ایران را به یک دیکتاتوری نظامی تبدیل سازد. او دارد یک به یک روش های شوروی سابق را به کار می گیرد: او درحال پاکسازی بنیانگذاران جمهوری اسلامی است و بیوگرافی های جدیدی از سیاستمداران می نویسد. زیرا میرحسین موسوی این منصب را دراختیار داشته و اکنون کتاب های جدید تاریخ اجازه ندارند بنویسند که در اوایل حکومت جمهوری اسلامی منصب نخست وزیر وجود داشته است… احمدی نژاد زمانی که می بیند گذشته به نفع اش نیست، آن را پاکسازی می کند.
ولی برخلاف آنچه او فکر می کند، ایران مثل کره شمالی نیست و امروز تقریباً همه مردم ایران معتقدند که دولت احمدی نژاد نامشروع است. ایران درحال گذر از یک بحران سیاسی بی سابقه است و نهادهای تصمیم گیری حل بحران دیگر کارآیی لازم را ندارند.
مردم گرایی احمدی نژاد دیگر به مانند گذشته ایجاد توهم نمی کند و مردم به ماهیت اقدامات او پی برده اند. هزینه استقبالی که در لبنان از وی بعمل آمد، از جیب مردم ایران پرداخت شد. زیرا او در ایران و حتی در اردوگاه خودش هم مورد اعتراض است و بدین ترتیب می خواست به دنیا و به ویژه به آمریکا نشان دهد که در جهان عرب دارای محبوبیت زیادی است.
آیا تحریم هایی که از سوی جامعه بین المللی علیه ایران اعمال شده اند مؤثر بوده اند؟
جنبش سبز به طور کلی این تحریم ها را محکوم می کند. فراموش نکنید که این تحریم ها در وهله اول بر مردم ایران و کیفیت زندگی آنان تأثیر می گذارد. تحمل این دیکتاتوری برای مردم کافی است و تحریم ها یک رنج مضاعف ایجاد می کند.
"

زهرا رهنورد: بخشی از حاکمیت فعلی مصداق دقیق نا اهلان و نامحرمان هستند

کلمه: مدتها پیش بود که به سراغ زهرا رهنورد رفتیم تا با او گفتگویی داشته باشیم، گفتگو از همه جا و همه چیز، از تمامی رخ دادهای یک سال و نیم اخیر و حوادثی که منجر به تحمیل رنج و سختی بر مردم ایران و زندانی شدن بسیاری از فعالان سیاسی سرشناس شد تا مسایل مربوط به زنان و حقوق آنان با بانوی سبز ایران سخن گفتیم. او در این گفتگو بیشتر از همه دوست داشت تا درباره زنان، حضور آنان در جنبش سخن بگوید و تحلیل بعضی از مسایل را نیز برعهده دیگر گفتگو ها گذاشت. رهنورد در این مصاحبه گفت: “نامه های عاشقانه نوعی محتوای سیاسی با بیان عاطفی و سوزناک است و زنان برجسته ای در این زمینه قلم زده اند که امیدوارم بتوانیم این نامه ها را چاپ کنیم، زنانی مثل ژیلا بنی یعقوب، الهه مجردی، فریبا پژوه، فاطمه شمس، خانم شرب دار قدس(همسر عرب سرخی) خانم الویری، خانم سحرخیز، خانم مظفر، خانم فخرالسادات محتشمی پور، مهسا امر آبادی، پرستو سرمدی، بهاره هدایت، مهدیه گلرو ، خانم امین زاده، خانم و دختر آقای کرمی و دیگرانی که اکنون حضور ذهن ندارم، هریک به نحوی این ادبیات سیاسی را به جنبش سبز و ملت ایران تقدیم کرده اند ،این هم نوع خاصی از زنان و بیان سیاسی-ادبی است. ”
گفت و گوی تفصیلی کلمه با زهرا رهنورد پیش روی شماست.
انقلاب اسلامی با شعار استقلال و آزادی و در راستای مخالفت با استبداد و دیکتاتوری شاه و خصوصا در مخالفت با انتخابات فرمایشی که در رژیم گذشته برگزار به پیروزی رسید، اما اکنون می بینیم همان رفتارها مجددا در حال تکرار شدن است، چرا در دهه سوم انقلابی به نام آزادی هنوز چنین مشکلاتی وجود دارد و حتی رفتار ها خشونت آمیز تر شده است و انتخاباتی بر پایه تقلب برگزار می شود؟
تحلیل من این است که این جریان فشار و ارتجاعی از همان زمان شکل گیری انقلاب اسلامی و تحقق جمهوری اسلامی در کشور ما وجود داشته است و همیشه در تلاش بوده تا به قدرت برسد و همیشه نیز هرکس و هر جریانی که با فکر، اندیشه و ایدئولوژی او مخالف بوده است را می خواسته حذف کند که گاه این حذف با سرکوب و آزار مردم همراه بوده و گاه نیز در جریان قتل های زنجیره ای و آزار خود را نشان داده است. در واقع با انتخاب دولت نهم بخشی از این جریان تندرو که در قتل های زنجیره ای نظر مثبت یا نقش داشته است در موضع قدرت قرار گرفت و اکنون می خواهد هر روش و هر وضعیتی این قدرت را در دست نگه دارد. می توانیم بگوییم پس از انقلاب اسلامی جریان های تندرو و سرکوب گر که هنوز به قدرت نرسیده بودند با انتخابات نهم به قدرت رسیدند و اکنون به هر قیمتی حتی کودتا نمی خواهد قدرت را از کف بدهد.
در دهه سوم انقلاب شاهد دستگیری گسترده ای از فعالان سیاسی که خود در بوجود آمدن این انقلاب نقش اساسی داشتند بودیم همچنین عده زیادی از مردم و روزنامه نگاران نیز دستگیر شدند و مهم تر از همه خون های بیشماری ریخته شد ایا هیچ گاه گمان می کردید در نظام جمهوری اسلامی چنین حوادثی رخ دهد؟
اتفاقات اخیر برای انقلابیون یک کابوس بود و کسانیکه از رژیم سرکوب گر و پلیسی شاه لطمات بسیاری خورده بودند هیچ گاه فکر نمی کردند در نظام جمهوری اسلامی که درواقع آرمان هایش علیه تمام آن ظلم ها، سرکوب ها ، زندان ها و آن محیط پلیسی این ها بود و بر اساس محبت، شفقت، انسانیت، آزادی رحمت و یگانه بودن ملت و دولت بوجود آمده بود چنین فجایعی رخ دهد. به طور مثال شعاری که شهید رجایی در آن زمان می گفتند کابینه ۳۶ میلیونی بود ، یعنی حاکمیت متعلق به مردم است و مردم هستند که حق دارند نظر دهند و اعمال خواسته های خود را بخواهند از بین رفته و امروز در واقع شکاف عظیمی بین حاکمیت و ملت بوجود آمده است و این شکاف آنقدر عظیم شده که می بینید حاصلش سرکوب مردمی است که با حاکمیت فعلی مخالف هستند. ما هیچ گاه فکر نمی کردیم چه در خیابان ها و چه در زندان ها چنین رفتارهایی صورت گیرد و از نظر ما این کابوسی بود که رژیم شاه انجام می داد. در هر صورت آرمان جنبش سبز، حاکمیت مردم است نه حاکمیت دولتها.

خانم رهنورد برخی می گویند این انتقاد بر شما و بسیاری از فعالین سیاسی و اجتماعی آن زمان وارد است که اگر در مقابل برخوردهای خشونت آمیز دهه های قبل خصوصا با جوانان و زنان محکم تر و قاطع تر می ایستادید اکنون ما با چنین حجمی از خشونت خصوصا در خیابان ها مواجه نبودیم.

در این سی سال معترض تر از من کسی وجود نداشته به شکل های مختلف تا آنجا که البته اطلاعاتی داشتم اعتراض کردم اما من خود جزو کسانی بودم که همواره تحت فشار بوده و هیچ یک از کتاب هایم اجازه انتشار نداشته است. قبل از انقلاب ده جلد کتاب چاپ کردم و پس از انقلاب نیز کتاب ها ی متعددی نوشتم که بالاخره هم به این نتیجه رسیدم که فقط باید کتاب درسی نوشت که در واقع این کتاب های درسی هم آنقدر کارشناسی می شود که هیچ محتوایی جز محتوای علمی ندارد؛ در نتیجه من نیز از کسانی بودم که در سانسور شدید قرار گرفت و زمانی که دیدم هیچ فعالیتی نمی توانم داشته باشم به دانشگاه پناه بردم که در آنجا به بالاترین موقعیت علمی در سطح دانشگاهی دست یافتم اما به این قیمت که هیچ فعالیت اجتماعی نمی توانستم داشته باشم و تمام فیلم ها و زینک های کتاب های من که قبل از انقلاب نوشته بودم را از بین بردند و هیچ باقی نماند. از این رو من همیشه با رفتارهای ضد آزادی خواهانه مخالف بوده و هستم و همیشه نیز در خصوص رفتارهای سرکوب گرایانه با حقوق و پوشش زنان در قالب نوشته و سخنرانی مخالفت کرده ام. البته در خصوص اینکه باید رفتار قاطع تری صورت می گرفت نمی خواهم هم اکنون جواب اول و آخر را بدهم اما باید به این نکته نیز توجه کرد در آن زمان اینترنت و به الطبع وبلاگ ها و سایت های خبری نبودند اما امروز این فرصت را سایت ها و محیط دیجیتالی برای ما فراهم کرده اند که می توان بسیاری از اعتراضات را ممکن کرد.

خانم رهنورد شما در انتخابات نقش فعالی داشتید و شاید بتوان گفت نخستین زنی بودید که در تاریخ انتخابات ریاست جمهوری در کنار همسرش همه جا حضور داشت، سخنرانی می کرد و اگر آرا درست اعلام می شد شما نخستین همسر رییس جمهوری می شدید که حتی پیش از موسوی فعالیت های اجتماعی و سیاسی چشمگیر و فعالی داشت، چگونه این تابو شکسته شد و هدف شما از این فعالیت ها چه بود؟

وقتی قدم به انتخابات گذاشتم می دانستم که به شدت سرکوب خواهم شد، با این همه در یک شرایط سرشار از تابوی ذهنی، در این انتخابات سنت شکنی کردم و از آنجاکه زنان اجازه ندارند در انتخابات ریاست جمهوری کاندیدا شوند به عنوان همسر یک کاندیدا برای نخستین بار وارد فعالیت های انتخاباتی شدم. من می خواستم که حرف خود را به مردم برسانم چراکه همیشه یکسری شعار ها و آرمان ها را دنبال می کردم و این بارهم میخواستم که از طریق انتخابات آن شعارها را دنبال کنم. در واقع من کنار موسوی قرار گرفتم تا بتوانم آرمان های مورد علاقه خودم را مطرح کنم و پیش از آنکه کاندیداتوری مهندس موسوی برای من مهم باشد در نظر داشتم تا از فرصت های پیش آمده بتوانم استفاده کنم و از اندیشه، قانون گرایی، دموکراسی خواهی و آزادی قلم و بیان دفاع کنم. این فرصت در انتخابات برای من ایجاد شد تا در کنار موسوی دو هدف را پیگیری کنم که هدف نخست جذب زنان و جوانان به انتخابات ریاست جمهوری دهم، حضور رای دهندگان به پای صندوق های رای و تحقق آرمان هایی چون آزادی، قانون گرایی و دموکراسی بود و هدف دوم مطرح کردن آرمان هایی بود که از نوجوانی دنبال می کردم، انتخابات برای من فرصتی بود تا بتوانم با حضور در جمع های چند میلیونی خواست های آزادی خواهانه ،قانون مدارانه، دموکراسی خواهی و در کنارشان به طور مشخص رفع تبعیض جنسیتی را مطرح کنم. از طرفی دیگر من از اول با حضور موسوی در پست ریاست جمهوری مخالف بودم و البته این کاملا یک سلیقه روشنفکرانه است و هیچ ربطی به حکومت و سیاست ندارد، من از قدرت سیاسی برای خودمان خوشم نمی آید، و نمی خواستم که در وضعیت حاکمیت قرار بگیریم و کلا به عنوان یک روشنفکر به فعالیت در حوزه عمومی علاقه مندم نه حوزه حکومتی اما زمانی که موسوی پا به صحنه گذاشت من هم با یک بیانیه حضور خودم را در کنار او با این عنوان “انتخابات دهم زنان و رفع تبعیض” مطرح کردم و همه جا موسوی را حمایت کردم . در حالیکه هدف اصلی من آرمانهای دموکراتیک و رفع تبعیض جنسیتی و دست یابی به شرایطی برای سعادت و رفاه بشری و نجات از فلاکت بود.

حضور شما در کنار آقای موسوی بسیار حساسیت بر انگیز شد و جناح مقابل سعی کرد به نوعی واکنش خود را نسبت به این موضوع نشان دهد، شدید ترین نوع واکنش نیز توسط آقای احمدی نژاد در مناظرات تلویزیونی با نمایش توهین آمیز “بگم بگم” همراه بود، چرا آنان چنین واکنش هایی از خود نشان دادند؟

زنان ما همیشه در طول تاریخ از سرکوب رنج برده اند و این سبب شده تا فعالیت سیاسی زنان در زیر پوست جامعه باشد نه در سطح و بیرون، به طور مثال، مادران پادشاهان، زنان طبقات متوسط به نوعی با تحریک و یا تشویق مردان خود در سیاست به طور پنهان ایفای نقش می کردند اما امروز حضور زنان، از زیر پوست تاریخ خارج شده، پنهانی و اعمال نفوذ نیست، بلکه عینی، جدی، عقلانی و در روی صحنه است. از سوی دیگر فشارها، عقب راندن ها و قوانین تبعیض آمیز و اعمال تبعیض ها که من در انتخابات دهم اسم آن را گذاشتم “قوانین قیم مآبانه” همیشه من را رنج داده و حتی در کتاب ” طلوع زن مسلمان” که هرگز در جمهوری اسلامی چاپ نشد اما مورد نقد و بررسی های شدید قرار گرفت و به شدت از طرف محافظه کاران کوبیده شد به این مساله اشاره کرده ام . همان طور که بالاتر نیز اشاره کردم من در این۳۰ سال در خواست و مطالبات خود را درباره قانون خواهی، آزادی، دموکراسی و رفع تبعیض از زنان مطرح کرده ام و این بار انتخابات فرصتی را فراهم کرده بود تا به بهانه انتخابات و حمایت از موسوی بتوانم آنان را بیشتر و واضح تر بیان کنم ، در برنامه های تبلیغاتی نیز نخست من سخنرانی می کردم و سپس ایشان صحبت می کردند و خوب تمام این ها مردم خصوصا زنان را جذب کرد و دیدند که خواسته هایشان از زبان یک زن در طول انتخابات در حال بیان شدن است و رای بسیاری را برای کاندیدای اصلاح طلبان آورد که منجر به آن تقلب گسترده یا کودتای انتخاباتی شد. خوب این کینه زیادی را سبب شد و جناح مقابل کینه عمیقی را نسبت به من احساس کرد و این کینه عمیق خود را در دو بعد نشان داد. از یک طرف این کینه عمیق خود را با تهمت غیر قانونی تحصیل کردن و تحریک موسوی با اهانت به من بود که مردم نیز گفتند که “کسی که کم میاره ناموس وسط میاره” که درواقع شعار مردم در آن روز ها بود که می توان گفت عرف جامعه ما زن را ناموس میداند و به این ترتیب حرف خود را زد اما از نظر خودم پیش از آنکه یک زن باشم انسانی هستم که آگاهانه و با انتخاب آمده است و شاید اطلاق ناموس چندان مناسب او نباشد و از طرفی دیگر آن حرکت بخشی از رفتار احمدی نژاد را نشان میداد و اینکه او با کوبیدن من به طور جدی وارد فاز سرکوب زنان شد و با آن اهانتی که او در مناطره تلوزیونی کرد سرکوب زنان آغاز شد.پس از آن خود من بارها در خیابان ها توسط یگان ویژه باباتوم برقی مورد حمله قرار گرفتم و هم با گاز فلفل بطور اختصاصی و شخصی پذیرایی شدم و هنوز سایتها و رسانه هایشان کینه های عمیق خود را نسبت به من با فحاشی و تهمت ادامه می دهند.

در انتخابات دهم و سپس در اعتراضات پس از آن زنان نقش بسیار فعالی داشتند و در بسیاری از جهات از مردان نیز پیش رو تر بودند ، تحلیل شما در این باره چیست؟

زنان ما رشد بسیاری کرده اند و آگاهی های عمومی و اجتماعی آنان بسیار بالا است. بخش عظیمی از ورودی ها ی دانشگاه ها را دختران تشکیل می دهند و در عین حال یکی از قشرهای بسیار سرکوب شده تاریخ کشور ما هستند که از لحاظ منزلتی و حقوقی همیشه تحقیر شده اند و جنس دست چندم بوده اند، البته در تمامی طول تاریخ زنان سرکوب شده اند و بویژه در دولت احمدی نژاد بخشی از تاریخ سرکوبگری زنان است. در نتیجه زنان تلاش کردند تا در این انتخابات مطالبات خود را بیشتر دنبال کنند و از طرفی هم مواجه شدند با شعارهایی که من می دادم مبنی بر رفع تبعیض و در عین حال هم من و هم مهندس موسوی مخالفت خود را با گشت های ارشاد و عدم دخالت در زندگی شخصی افراد عنوان کرده بودیم. در نتیجه زنان گسترده تر از قبل وارد انتخابات شدند و همچنین پس از انتخابات پیشتاز جنبش سبز گشتند و سرکوب زنان چه در خیابان و چه در زندان نیز به همان میزان افزایش پیدا کرد. فراموش نکنید که زنان نیمی از جمعیت کشور مارا تشکیل می دهند و این نیمی از جمعیت به یک بیداری و آگاهی رسیده است. از طرف دیگر حاکمیت نیز به رفع تبعیض تن داد که من اسم آن را گذاشته ام “رفع تبعیض در قلمرو خشونت”، یعنی حاکمیت در اعمال رفتارهای خشونت آمیز به طور مساوی بین زن و مرد اقدام می کند اما حاضر نیست زمینه آزادی ها و برابرای های انسانی قدمی بر دارد.

گاهی اوقات در صحبت های مردم شنیده می شود که اگر زهرا رهنورد نبود شاید مهندس موسوی تا کنون کنار کشیده بود و یا مواضع ملایم تری انتخاب می کرد آیا این چنین است؟

ما هردو روی آرمان های ملت مصر هستیم و این خواسته ها و آرمان ها را تازه به دست نیاورده ایم. جنبش سبز به نظر می آید که تازه متولد شده اما جنبش سبز همیشه بوده و این آرمان های همیشگی ما بوده است. من و موسوی باهم مبارزات را شروع کرده ایم و باهم نیز پیش می رویم. البته اگر هم کسانی اینگونه فکر میکنند خوب است و نشانگر این است که بر نظام پدرسالاری فایق شده اند و در عین حال نشان می دهد خانمی پیشتاز تر از آقایان است اما من خود می گویم ما همیشه در کنار هم بوده ایم چراکه زن و مرد دو بال پرواز هستندو هیچ پروازی با یک بال و یا با بال شکسته انجام نخواهد .

در ۲۵ خرداد اعلام شد که رای من کجاست اما از جایی به بعد این شعار تغییر کرد ، جدا از درست بودن یا نبودن این شعار ها چرا جنبش در بعضی از مواقع حداقل در شعار دادن رادیکال شد ؟

تاکتیک و استراتژی جنبش مسالمت، آرامش و تعهدات فرهنگی و اخلاقی است و هیچ اسلحه ای جز رحم، شفقت، محبت، دوستی، فرهیختگی و عقلانیت اسلحه دیگری ندارد اما زمانیکه جواب رای من کجاست آن گونه با خشونت داده می شود واکنش ها نیز متفاوت می شود. به نظر من گره ای که با دست باز می توانستند باز کنند را با دندان های کندشان نمی توانند باز کنند و این دندان های خشونت که حاکمیت به کار برده نمی تواند این گره را باز کند و دیدید که شعارها از رای من کجاست عبور کرد و همان طور که می بینید به شعارهای تند و رادیکال تبدیل شد. اما این شعارها هیچ وقت از جنبه رحمت و رحمانیت و دوستی جدا نمی شود و این اسلحه جنبش است و در غیر این شکست می خورد. من نکته دیکری را هم می خواهم بگویم جنبش سبز از دل جنبش اصلاحات بیرون آمد و جنبش اصلاحات جنبش بر اندازی نیست. در جهان اسلام چه در مصر و شمال افریقا و چه در خاورمیانه اصلاحات به عنوان یک روش مطرح بوده است. در واقع در جهان اسلام سه اقدام با همدیگر و درمقابل تفکرات ارتجاعی و واپس گرا طر ح بوده ، نهضت بیداری احیا و اصلاح سه جریانی بوده اند که همیشه در کنار هم قرار داشته اند و هیچ یک بدون دیگری نمی تواند وجود داشته باشد. اگر بیداری است احیا یعنی زنده کردن ملت نیز هست و جریان اصلاحات نیز در کنار دوتای دیگر معنی می یابد. احیا، بیداری و اصلاحات در هیچ کجای جهان اسلام و منطقه بصورت خشن و سرکوب گر نبوده و اگر به تاریخ منطقه نگاه کنید می بینید در هیچ کجا هم با این خشونتی که دولت دهم با مردم رفتار کرده رفتار نشده است. در هر صورت جنبش سبز در درون اصلاحات به حرکت آرام خودش برای دست یابی به دموکراسی، آزادی، قانون گرایی و رفع تبعیض زنان و مطالبات جریان های جنبش پیش می رود. جنبش تکثر گرا است اما برانداز و تجزیه طلب نیست. اگر از حقوق اقوام صحبت می کند به این معنی نیست که آنان به دنبال تجزیه هستند یا ما این را پیشنهاد می کنیم، ما در در عین وحدت این کثرت را می بینیم.

امام وصیت کردند نگذارید انقلابمان به دست نا اهلان بیفتد آیا امروز چنین اتفاقی رخ داده است؟

دقیقا این اتفاق افتاده است. جریانی که امروز قدرت رابه دست آورده دیگر نمی خواهد آن را رها کند و تبدیل به تشکل قوی و قدرتمند شده اند که اسلحه و رانت نفتی و رسانه های تبلیغاتی را دارد و و با این ها مردم را سرکوب می کند تا بر سر قدرت باشد. بخشی از حاکمیت فعلی مصداق دقیق، نااهلان هستند، تازه به دوران رسیده هایی که هیچ چیز جز قدرت و دیکتاتوری کام تلخشان را شیرین نمی کند این بخش از حاکمیت، خود برانداز جمهوری اسلامی است.

در خصوص رهبری جنبش، آیا شما فکر میکنید که اقایان موسوی، خاتمی و کروبی رهبری جنبش را برعهده دارند و یا جنبش به صورت خود جوش و به صورت تصمیم گیری در لایه های اجتماعی راه خود را ادامه می دهد؟

شخصا فکر می کنم جنبش از یک خرد جمعی برخوردار است که فوق افراد است. جریان های اجتماعی وقتی دست به دست هم می دهند در درون خود قانون مندی هایی را شکل می هند و الان هم این قانون مندی بر کل جنبش حاکم است. در عین حال جنبش از خرد جمعی بهره مند است و در همین حال آقایان کروبی، موسوی و خاتمی نیز چه بخواهند و په نخواهند به عنوان رهبران جنبش شناخته شده اند و کنارمردم قرار دارند. در واقع تعاملی بین ملت و رهبران جنبش شکل گرفته است. توافق بر سر قانون اساسی و اجرای بی تنازل آن و در عین حال وحی منزل نبودن قانون اساسی نیز یکی از محورهای توافق ملی جنبش سبز است.

آینده جنبش سبز را چگونه می بینید؟

این وعده الهی است که در نهایت حق پیروز می شود و تا زمانیکه روش آرمان های خوب بلند مردم پیگیری میشود این پیروزی امکان پذیر است. به قول قرآن مجید موعد شما صبح است آیا صبح نزدیک نیست . البته با این سرکوب ها یک مقدار تحرک رفتاری باید بیشتر و مخالفت ها مدنی تر شود و فراموش نکنیم که خیابان تنها گزینه نیست.

اعدام در زندان ها، دستگیری فعلان سیاسی و تهدید هر روزه احزاب، روزنامه ها و معترضین به برخوردهای شدید قضایی، تمامی این ها چه تاثیری بر جنبش و آینده آن خواهد گذاشت؟

خشونت ها جنبش سبز را در مسیر خود مقاوم تر می کند و به تعمیق جنبش و فراگیر تر شدن آن می انجامد و به شخصه خود را برای چوبه دار آماده کرده ام و تا پای جان بر سر آرمان های آزادی-دموکراسی و قانون گرایی ایستاده ام ، دیگران نیز بر همین میثاق هستند.

از سوی دولت بارها در خصوص نوع پوشش زنان دستوراتی صادر می شود و خانم هایی که نوع پوششان متفاوت است مرتب تهدید به جمع آوری و برخوردهای خشونت آمیز می شوند از طرفی دیگر نیز اظهارات بر مبنی طراحی پوشش های یکدست برای همه است و خصوصا زمزمه اجرای این طرح در ادارات دولتی بسیار شنیده می شود که همه از یک الگوی پوششی استفاده کنند، آیا این دخالت در حریم خصوصی انسان ها نیست؟

حاکمیت های توتالیتر خود را قدرقدرت و عقل کامل می دانند و اراده شخصی انسانها را از صفر هم کمتر تلقی می کنند، همه ی آنها رفتارشان تحقیر انسان ها و دخالت در زندگی خصوصی، سلیقه ها، زیباشناسی، اخلاق و آداب رفتار انسان ها است. آنها هم به باورهای قلبی انسان ها دخالت می کنند تا مردم را زودتر به بهشت ببرند هم به رفتار اجتماعی، انسان ها و اگر زورشان برسد مایلند ناخودآگاه آدمها را نیز تحت سلطه قرار دهند. کسی نیست بگوید شما به سلیقه زیبا شناسی مردم چه کار دارید، خانمی مایل است برنزه باشد، دیگری مایل است رنگ پریده باشد، یکی لباس هایش چنین و آن دیگری چنان، به شما چه مربوط است ، البته کار زشت کشف حجاب به همان اندازه قبیح است که گشت ارشاد و دخالت در پوشش زنان؛ هردو جلوه های خشونت سیاسی و جنسی است. اینها نمی دانند، اگر زنان و جوانان را به حال خود بگذارند، خود زنان و جوانان و سلیقه آنان حیثیت ملی را تقویت خواهد کرد و چهره عقلانی تری به ایران خواهد بخشید بی اینکه سلیقه های زیباشناختی و فردی آنان به محاق برود.

خانواده های زندانیان سیاسی با آن نامه های عاشقانه به همراهان در بند خود چه نقشی در جنبش سبز داشته اند؟

نکته حساس و بدیعی را مطرح کردید. امید، عقل، رنج، شور،عشق، فراق و دوری و شیدایی از ویژگی های جنبش سبز است. حیات فکری و وروانی جنبش سبز در میان حرکت های ازادی خواهانه منحصر به فرد است. در هر حال این نامه های عاشقانه نوعی محتوی سیاسی با بیان عاطفی و سوزناک و رمانتیک است و زنان برجسته ای در این زمینه قلم زده اند که امیدوارم بتوانیم این نامه ها را چاپ کنیم، زنانی مثل ژیلا بنی یعقوب، الهه مجردی، فریبا پژوه، فاطمه شمس، خانم شربت دار قدس(همسر عرب سرخی) خانم الویری، خانم سحرخیز، خانم مظفر، خانم فخرالسادات محتشمی پور، مهسا امر آبادی، پرستو سرمدی، بهاره هدایت، مهدیه گلرو ، خانم امین زاده، خانم و دختر آقای کرمی و دیگرانی که اکنون حضور ذهن ندارم، هریک به نحوی این ادبیات سیاسی را به جنبش سبز و ملت ایران تقدیم کرده اند ،این هم نوع خاصی از زنان و بیان سیاسی-ادبی است.
"

۱۳۸۹ آبان ۱, شنبه

بازم فیلتر شدم!!!

در http://basiji-sabz-a.blogspot.com/ همچنان هستم. مثل اینکه آقایون فیلترچی یا کلا عقده ای شدند یا خیلی بیکار، چون تو این یه هفته فقط یه پست داشتم و اونهم بسیار ملایم وتقریبا غیر سیاسی بود. اما ما از اون بیدها نیستیم که از این بادها بلرزیم. یاد زمان جنگ افتادم که چند ماهی تو قصر شیرین تو واحد خمپاره انداز بودم، گاهی اوقات  که دشمن آتیشی رو سرمون نمیریخت و جواب شلیکهای مارونمیداد میفهمیدیم که ظاهرا شلیکهای ما به جای مهمی نخورده، اما گاهی اوقات پس از چند شلیک، باران خمپاره را بر سرمون میریخت و ما میفهمیدیم زدیم تو خال وعلیرغم آسیبهایی که میدیدیم خوشحال میشدیم. حالا هم از فیلتر های رگباری و چند روز یکبار میشه فهمید که بد جاییشون سوخته!!! (ببخشید که این آخرش الفنونی شد). 

۱۳۸۹ مهر ۲۷, سه‌شنبه

اتاق کوچک

برگرفته از وبلاگ ابرآبی

مامانِ من دبیر ادبیات است. این هفته قصه‌ی معدنچی‌های شیلی را برای بچه‌ها تعریف کرده و بعد، ازشان خواسته که خودشان را مجسم کنند توی اتاقی کوچک و بدون پنجره، تنهای تنها. نه شصت‌ و نه روز، نه هفتصد متر زیر زمین. فقط یک روز.

این‌ها چندتا از نوشته‌های این دختربچه‌های دوازده سیزده ساله‌ است. دست نبرده‌ام در غلط دیکته‌ای‌ها و شکسته‌نویسی‌شان.
اگر یک روز در اتاقی کوچک و بدون پنجره باشم…
• افسرده می‌شوم و آرزو می‌کنم که کسی بیاید و مرا از آن‌جا بیرون بیاورد. دلم برای پدر و مادرم تنگ می‌شود. با خود بازی می‌کنم، با تارهای عنکبوت… آرزو می‌کنم آن کسی که مرا زندانی کرده، بمیرد و اگر از آن اتاق بیرون بیایم، آن را می‌کُشم. اگر حوصله‌ام سر برود، به غم و اندوه خود فکر می‌کنم و گریه می‌کنم. خدایا مرا نجات بده. خدایا دیوانه شدم.
• دیگر نمی‌توانم با دوستانم روابط برقرار کنم. احساس دلتنگی می‌کنم. شبم سحر نمی‌شه. بی‌قرارم که کی یک روز به پایان می‌رسه و از اتاق که مثل زندان اوین می‌ماند خوشم نمی‌آید. برادر کوچکم را نمی‌توانم ببینم.
• اگر من به آن‌جا بروم، نمی‌دانم چه‌کار کنم. چون من خیلی از جاهای تنگ بدم می‌آید. فقط امیدوارم آن‌جا حمام داشته باشد، چون من عادت دارم هر روز به حمام بروم. امیدوارم دست‌شویی‌اش بوی خوب بدهد، چون من بوی بد بدم می‌آید.
• اول از همه سر خودم را گرم می‌کنم. وقتی که برایم غذا می‌آورند، کم‌کم آن را می‌خورم که هر وقت گشنه‌ام شد آن را می‌خورم. بعد می‌شینم و دعا می‌کنم که زودتر از آن‌جا در بیایم و نزدیک سه ساعت می‌خوابم. وقتی که می‌روم توالت، از آفتاب استفاده می‌کنم و بعد یکمی گریه می‌کنم تا کمی دلم خنک شود. اگر من نزدیک یک هفته آن‌جا باشم شاید بمیرم.
• دلتنگ می‌شوم و چند ساعت می‌خوابم و راهی برای ارتباط برقرار کردن با افراد بیرون می‌کنم و بیشتر وقت خود را بازی می‌کنم و برای رسیدن به راه خود تلاش بسیاری می‌کنم که بتوانم زنده از اتاق بیرون بیایم و با قاشق غذایم زمین را می‌کنم و بیرون می‌آیم.
• به خود امیدواری می‌دادم که این یک سفر است و سفر من در یک اتاق تنگ است و اگر یک خودکار داشته باشم، دیوارهایش را پر از ذکر می‌کنم.
• سعی می‌کنم به خودم امیدواری بدهم. فکر می‌کنم یک سوسک در اطراف من در حال حرکت است. من بیشتر می‌ترسم و دیگر نمی‌توانم در آن تو بمانم. البته خوبی‌اش این است که شاید بتوانم در آن روز شجاعت به خرج دهم و آن سوسک چندش را بکشم یا خودم را به مریضی بزنم تا زودتر از این سلول خارج شوم.
• به سختی برایم می‌گذرد. اگر غذای من خورشت قلیظی باشد با آن خورشت روی دیوارها را نقاشی می‌کنم. اگر موجوداتی مانند مار به من حمله کند سر آن را می‌گیرم و به بادکنک تبدیلش می‌کنم. اگر زمینش گِلی باشد با آن مجسمه‌ی گلی زیبایی درست می‌کنم. اجازه‌ی دست‌شویی رفتن بدهند به آن‌ور و این‌ور نگاه می‌کنم و از هواکش داد و فریاد می‌کنم که کمکی به من بکنید.
• می‌خوابیدم و بلند آهنگ می‌خونم. دست می‌زنم. برای خودم جشن می‌گیرم. بازی می‌کردم. با دیوار درددل می‌کردم. اگر جانوری در آن‌جا وجود داشت دنبال او می‌کردم و جیغ می‌زدم تا خودم را مشغول کنم. به چیزهایی که دوست دارم فکر می‌کنم و دوباره می‌خوابم. به نظر من بهترین کاری که می‌توان کرد این است که بخوابم بلند شم غذا و آب بخورم و دوباره بخوابم. خیلی از این کار لذت می‌برم. آرزو دارم این اتفاق برای من پیش بیاد. خوش به حال کسانی که این موقعیت برایشان پیش بیاید.
• به هیچ چیز در دنیا فکر نمی‌کنم. اولین کاری که می‌کنم دل سیر گریه می‌کنم، چون بیرون نمی‌توان گریه کرد و همه می‌پرسند چرا گریه می‌کنی، ولی نمی‌توانی درددلت را به چه کسی بگویی. دومین کاری که می‌کنم استراحت کامل را می‌کنم، چون وقتی بیرون می‌آیم نمی‌ذارند از ساعت ۴ بعدازظهر بخوابم. سومین کاری که می‌کنم به کسی که دوستش دارم فکر می‌کنم و چهارمین کاری که می‌کنم یک دل سیر جیغ می‌زنم تا هرچی در دل دارم خالی کنم و هرچی غصه در دل دارم خالی شود.
• غذاهایم را جیره می‌کردم. برای تفریح سعی می‌کردم موژه‌های چشمانم را بشمارم.
• زندانی بودن نه تنها در زندان و اتاقی کوچک، بلکه هنگامی که ما امید خود را برای زندگی کردن از دست می‌دهیم، زندگی همچون زندانی ما را زندانیِ خود می‌کند. اگر من زمانی در یک اتاق تاریک و بی‌پنجره با دیوارهای کاهگلی زندانی شوم، زمانی که بوی نای دیوارها را حس می‌کنم و موجوداتی که من از آنان هراس دارم در کنار من هستند. ترس تمام وجودم را می‌گیرد. با امید این‌که شاید بتوانم زنده بمانم به نور تنها لامپ آن‌جا خیره می‌شوم. به یاد عزیزانم می‌افتم. عزیزانی شاید الان نگران من باشند. با امیدی دوباره به زندگی ادامه می‌دهم. هنگامی صدای پاهای مردی را روی تخته‌های چوبی بیرون در می‌شنوم که برایم غذا می‌آورد. بار دیگر به صورت خورشید فکر می‌کنم.

۱۳۸۹ مهر ۲۵, یکشنبه

باز هم فیلتر شدم

در http://basiji-sabz3.blogspot.com/ همچنان هستم. انقدر فیلترمان کنید تا فیلتردونتان هم پاره شود!!!

نامه محمد نوری زاد به همسر شهید همت و همسر شهید باکری از زندان اوین



سلام ای غریب افتادگان ورطه بلا، و ای جام نوشان برکه اندوه . شنیده ام جماعتی از اهالی حیات وحش، کمر به ضرب و شتم و اهانت شما دو تن بسته اند؛ و به فرموده، حساب شمایان را از حساب همسرانتان جدا کرده اند. ای کاش آنانی که همه چیز دارند الا عقل، می دانستند که در حساب محکم انقلاب، از همان روزی شکاف افتاد که: حق، جای مبارکش را با «من»آنان عوض کرد. از همان روزی که: مردن از اندوه ربوده شدن خلخال آن زن یهودی، به شوخی گرفته شد. ازهمان روزی که تماشای قاب خالی وعده های انقلاب، عادت جاری انقلابیون ما شد. و بختک عادات سخیف بزرگان ما، به فرشتگی تفسیر گردید. از همان روزی که جمعی از روحانیت ما، به استخدام درآمد و عهد حیثیتی اش را به ثمن بخس فروخت، و جماعتی از جاماندگان صف آزادگان، خانه بر شن ساختند و وسعت سلطه سابق خود را از دل ها و مقام مناجات، به سهام مخابرات نقل مکان دادند
گناه شما ای بانوان حرم حیا، در این است که آزادگی را همچنان با تماشای قامت فهم همسران خود تعریف می کنید. و حال آنکه خود خوب می دانید: مدتها ست تعریف تازه ای به ساحت صاحب نامان ما راه یافته است. این که: بر جنازه های قبرستان گندیدگی، می شود نقاب حیات بست. می شود دیگ مسین دروغ بر سر نهاد و صدای بنگ بنگ آن را به اسم فکر و اندیشه به خورد خلق الله داد. ای من فدای تنهایی شما، مباد نفرینمان کنید و غیرت خاموش ما را نشان شوهران خود بدهید و بگویید: اینان همان میراث خواران سفره خونین انقلابند؟!! ای کاش ذره ای از بلندای آوازگی شما با ما نیز بود، و ما، ازحنجره خسته شما فریاد می زدیم: ای خدا ببین به اسم دین، چه ، به روز دین تو آورده اند، و به اسم تو، چگونه پوست از تن خصلت های ناب تو دریده اند.
کاش ای بانوان وادی حیا، ما غباری بودیم بر چهره چادر شما، و با شما از فراز نفرت هایی می گذشتیم که دامنگیر انقلاب شده است. و از همان فراز آرزوهای برنیامده انقلاب، به همه رنجدیده ها و رمیده ها می گفتیم: آهای قهر کرده ها، به خدا قسم، خدا نه این است که این جماعت نشان ما وشما می دهند. خدا، کی و کجا بر دروغ و تزویر و غارت و پلیدی، آغوش می گشاید؟؟ خدا، کجا ذلیل زاویه های تنگ فهم ما می شود؟ برکت، بارانی از بارش رحمت خداست. انصاف و عدل، خورشیدی از گرمای وجود اوست. و فردا، نشانه ای از آبشار پروردگاری خداوندست.
خواهران من، نفرین به من که رایحه رنج شما را به دنیا خواهی و جدایی از راه درخشان همسرانتان تفسیرکنم. شما نیک میدانید، اما من نیز می گویم که: رنج و نفرت ناکسان از شما، در این است که چرا شما چراغی از چراغانی بساط عیش آنان نیستید و در مقابل بنا بر افشای ذات زالوی آنان دارید.
سرتان سلامت، چادر پاکدامنی شما، پرچم فهم ما.
محمد نوری زاد – مهر ماه89

۱۳۸۹ مهر ۲۳, جمعه

همسر شهید عبدالرضا موسوی:خانواده شهدا میرحسین را به عنوان یک «شهید زنده» قبول دارند

تحول سبز: نزدیکی‌های میدان هروی، خیابانی است که از بیست و چند سال قبل، نامش شهید عبدالرضا موسوی گذاشته شده. همان شهیدی که یکی از شاگردان ممتاز دانشگاه تهران بود. همان شهیدی که همرزم برادر شهید جهان آرا در جبهه های جنگ بود. او فرزند یک سال و پنج‌ماهه‌اش را به خدا سپرد و برای دفاع از کشور و مردم و ارزشهای انقلاب به جبهه های جنگ رفت.

صدیقه زمانی همسر شهید عبدالرضا موسوی در گفت‌وگو با کلمه، درباره نسبت شهدا و جریانات امروز جامعه، می‌گوید: “اگر همسرم شهید نشده بود، این روزها برایش سخت بود، چون برای او حوادث پس از انتخابات غیر قابل تحمل بود.”
وی همچنین اضافه می‌کند: “متاسفانه این روزها تحمل مخالفت را ندارند و هیچ میدانی به مخالف داده نمی‌شود، ولو اینکه کسی که مخالفت می‌کند از خانواده شهدا باشد. اما من خانواده هم شهید همت را می‌شناسم که افراد معتقدی به آرمانها و خون شهدایشان هستند و هم با خانواده شهید باکری که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب در صحنه انقلاب و دفاع از نظام حضور داشتند، رابطه دارم. بنابراین فقط تأسف خودم را از برخوردهای دیکتاتورمآبانه‌ای که با خانواده این شهدا صورت گرفته، اعلام می‌کنم.”
این همسر شهید خاطرنشان می‌کند که تنها خانواده‌های همت و باکری نبودند که هزینه دادند، او به برخورد حذفی با پدر شهید جهان‌آرا به خاطر حمایت از میرحسین موسوی اشاره می‌کند و نیز می‌گوید: “خیلی از خانواده‌های شهدا هزینه دادند، با هریک هم به یک نحو برخورد کردند. یکی از شهدا، عروسش در تظاهرات باتوم خورد. به خانواده‌ی یکی دیگر، منافق گفتند. به یکی دیگر اجازه فعالیت اجتماعی ندادند.”
وی با ذکر خاطراتی از ساده‌زیسنی میرحسین و خانواده‌اش، تاکید می‌کند که خانواده شهدا، مهندس موسوی را به عنوان یک شهید زنده قبول دارند و می‌افزاید: “همسر شهیدم تعریف می‌کرد که وقتی میرحسین به جبهه می‌رفتند، در سنگر رزمندگان استراحت می کردند و به سنگرهای بتونی نمی رفتند. مثل یک رزمنده و پاسدار در جبهه ها رفتار می کردند. مهندس موسوی قبل از اینکه نخست وزیر باشند یک رزمنده بودند که از میهن خودشان دفاع می کردند.”
همسر شهید موسوی از مردم می‌خواهد که راه حق را با آگاهی‌بخشی به یکدیگر پیشه کنند و دربرابر ظلم سکوت نکنند. «کلمه» برای این روزها که بی احترامی به راه و رسم شهدا و خانواده آنها سکه رایج بازار شده است، با خانم صدیقه زمانی مصاحبه‌ای انجام داده که در ادامه می‌خوانید:
به عنوان یک همسر شهید، چه نگاهی به جنگ دارید؟
من که با پوست و گوشت خودم جنگ را حس کردم، به عنوان یک خرمشهری که عزیزان و خانه و کاشانه خودش را از دست داده، معتقدم که جنگ اصلا خوب نیست. البته در آن دوران، جنگ بر ما تحمیل شده بود و دفاع تنها چاره ما بود. در آن مقطع زمانی نظر حضرت امام (ره) این بود که زنان هم باید آموزش نظامی ببینند، چون این دفاع است و اگر ضرورتی پیش بیاید، زنان هم باید در این دفاع مقدس شرکت کنند.
اما به هرحال پیامدهای جنگ تا دو سه نسل به پیکره جامعه و خانواده که هسته اصلی جامعه است، صدمه می‌زند. به نظر می‌رسد که باید بیش از گذشته طرفدار صلح و امنیت باشیم.
باتوجه به اینکه نظر امام(ره) بر این بود که زنان هم فعالیتی در جبهه‌های جنگ داشته باشند، خودتان در جبهه‌ها فعالیت داشتید؟ و زنان دیگری را هم که فعال بوده باشند، می‌شناسید؟
ما در آن دوران به همراه خانم دعایی پور، مسئول بسیج خواهران کل کشور، زنان را آموزش نظامی می دادیم و اردوهای نظامی برگزار می‌کردیم. چون دفاع هم بر مرد و هم بر زن واجب بود.
این سوالی است که خیلی از جوانها این روزها از هم می پرسند. اگر دوباره جنگ شود، شما حاضرید در جنگ شرکت کنید؟
اگر یک شرایطی پیش آید که لازم باشد باز هم از ایران و نظام دفاع کنیم، فکر می‌کنم زن و مرد بسیج شوند و نگذارند که کشورشان دستخوش آسیب شود.
فکر می‌کنید که مسئولیت خانواده شهید بودن چیست؟ و در سوی دیگر هم مسئولیت دیگران نسبت به خانواده‌های شهدا چیست؟
بستگی به خود خانواده شهدا و مردم دارد، چون ما با خدا معامله کردیم و با اشخاص و افراد معامله نکردیم. ما معتقد به وعده‌های خداوندی هستیم. ما در زمان جنگ، دفاع و مقاومت و در قبل از انقلاب حضور در صحنه را بر خود یک تکلیف می‌دانستیم و به راحتی و آسایش فکر نمی‌کردیم. به نظر می رسد که در هر برهه زمانی باید بر اساس شرایط خاص آن مقطع، انسان اعتقادات خود را حفظ کند و هزینه اعتقادات خود را هم پرداخت کند.
در چند سال اخیر چه تغییری در مفهوم شهید و توجه به شهدا به وجود آمده؟ شما به عنوان یک عضو خانواده شهید فکر می‌کنید که نگاه مردم نسبت به قبل به خانواده شهدا تغییری کرده؟
ما توقعی از نظام نداریم، با خدا معامله کردیم و به تکلیف خود عمل کردیم. هر کسی یک تکلیف و اعتقاداتی دارد. یک مسلمان واقعی کسی است که وقتی که منافع و تعهداتش در دو مسیر متفاوت قرار می‌گیرد، در مسیر وفاداری به تعهدات و عمل به تکالیفش گام بردارد. بعضی از بیانات امام (ره) تاریخی هستند، مثلا امام می فرمود: “ما مامور به وظیفه‌ایم نه به نتیجه” یعنی ما باید به وظیفه اسلامی و انسانی خود عمل کنیم و ببینیم تکلیفمان چیست و در هر مقطعی به آن عمل کنیم.
در این بین بعضی از خانواده‌های شهدا مثل خانواده‌های شهید همت و باکری، به دلیل اعتقاداتشان و وفاداری به نظام خیلی هزینه پرداخت کردند. خیلی از خانواده‌های شهدای دیگر هم به مانند شهید محلاتی و جهان‌آرا هزینه پرداخت کردند.
به چه شکلی هزینه دادند؟ مواردی از نزدیکانتان سراغ دارید؟
من تقریبا همه دوستانم از خانواده شهدا هستند. به خاطر طرفداری از حق با همه آنها به نوعی برخورد شده است. با هریک از این خانواده‌ها به یک نحو برخورد کردند. یکی از شهدا، عروسش در تظاهرات باتوم خورد. به خانواده‌ی یکی دیگر، منافق گفتند. به یکی دیگر اجازه فعالیت اجتماعی ندادند.
شما می‌توانید یکی از برخوردهایی را که با خانواده شهدا شده، به صورت نمونه بیان کنید؟

پدر شهید جهان آرا که پیر مردم خرمشهر هستند، به نمایندگی از خانواده شهدا در انتخابات از مهندس میرحسین موسوی حمایت کردند. پس از انتخابات و در رمضان سال گذشته، ما در موسسه خیریه به پیشنهاد یکی از دوستان در وزارت نفت، برای ایتام خرمشهری می‌خواستیم از پرسنل و کارکنان وزارت نفت، حامی پیدا کنیم. بدین شکل که همانطور که بهزیستی و کمیته امداد برای ایتام حامی پیدا می‌کنند، ما هم ایتام خرمشهری را معرفی کنیم، پرسنل وزارت نفت به صورت داوطلبانه هرکدام هر چند نفر از ایتام را به سرپرستی بپذیرند و مبلغی را به حساب این ایتام واریز کنند. در مذاکرات اولیه همه چیز در بدنه کارشناسی خوب پیش رفت. ما پیشنهاد کردیم در جشن اولیه‌ای که برای این مهم برپا می‌شود، پدر شهید جهان آرا سخنرانی بپردازد. بدنه کارشناسی وزارت نفت هم با این طرح موافقت کردند. اما چند ماهی از ارائه طرح گذشت، موضوع را از کارشناسان پیگیری کردیم، گفتند که مدیران بالادستی مخالفت کردند. یکی از کارشناسان که با دفتر وزیر مرتبط بود، دلیل این مخالفت با این طرح از سوی مدیران بالاستی را انتخاب پدر شهید جهان آرا به عنوان سخنران عنوان کرد و گفت چون آقای جهان آرا از میرحسین موسوی حمایت کرده بود، ما این کار را نمی‌کنیم.
مسئولان برخوردهایشان حتی با خانواده‌های شهدا سیاسی است. این در حالی است که مسئولان باید بدانند شهدا متعلق به همه مردم و نظام هستند. همانطور که آنها به تکلیف خود عمل کردند، ما هم باید زینب‌گونه و حسین‌وار، وفادار به آرمانهای انقلاب و پایبند به اصول اولیه باقی بمانیم. کار خیریه کار سیاسی نبود، نباید به دلیل اینکه پدر شهید جهان آرا شال سبزی در جلسه‌ای به گردن انداخته، از عرصه کاری و اجتماعی کنار زده شود. جهان ارا یک فرد سیاسی نیست. حتی یک بار دیگر هم از آقای جهان ارا در وزارت نفت دعوت شد که سخرانی کنند، اما اجازه سخنرانی به دلیل طرفداری از حق به ایشان داده نشد.
وقتی با خانواده‌های شهدا برخورد شد، خانواده شهدا چه واکنشی نشان دادند؟
خانواده‌های شهدا یا منزوی شدند یا اینکه راه مبارزه علیه باطل را در پیش گرفتند. اما در هرحال دست از طرفداری از حق به صورت آشکار و پنهان برنداشتند.
تحت فشار قرار دادن خانواده شهدا مثل شهید باکری، همت، محلاتی، جهان آرا و تندگویان و خیلی از خانواده‌های دیگر شهدا از کی و چه زمانی شروع شده است؟ چه اتفاقی افتاده، مگر همسر شهید باکری و همت کتاب روایت فتح را چاپ نکردند، و همواره از نام این شهدا برای حفظ و انسجام نظام استفاده نمی‌شود؟ پس چه اتفاقاتی در جریان است که به تخریب و هتک حرمت خانواده شهدا دست می‌زنند؟
بعد از انتخابات و حمایت خانواده شهدا از میرحسین موسوی، رفتار برخی مسئولان با خانواده شهدا تغییر کرد و در بعضی موارد شاهد فشارهایی بر خانواده شهدا هستیم.
یک انتخابات در کشور برگزار شد و صلاحیت افراد را فیلترهای جمهوری اسلامی تایید کردند. انتخابات هم آزاد است و هرکس می‌تواند از هر کاندیدایی دوست دارد حمایت کند. آقای میرحسین موسوی یادگار هشت سال دفاع مقدس بودند و ما یک احترام خاصی برای ایشان قایل هستیم. مدیریت ایشان در زمان نخست وزیری و حضور حضرت امام، یک مدیریت بحران کاملا موفق بود و ایشان آزمایش و امتحانشان را با عملکرد خود در هشت سال دفاع مقدس برای ما خانواده شهدا پس دادند.
یک خاطره بگویم. من به یاد دارم در دوران دفاع مقدس در امور تربیتی آموزش و پرورش استان تهران فعالیت داشتم که اردوهای فرهنگی – نظامی در رامسر می گذاشتیم. کوکب و زهرا، دختران آقای میرحسین موسوی، دانش آموز بودند و به صورت گمنام و نه به عنوان دختر نخست وزیر در این اردوها شرکت می‌کردند. این‌قدر این بچه‌ها سر و وضعشان ساده بود که حتی از فقیرترین بچه‌های جنوب تهران هم پوشش و کفش و لباسشان ساده‌تر بود. دختران آقای میرحسین در چادرها با دانش آموزان استراحت می‌کردند و به میهمانسرا برای استراحت نمی‌آمدند. کفش‌های بچه‌های آقای میرحسین، کفش ملی بود که معلوم بود این کفش ها خیلی پوشیده شده؛ در حالی که کفش بچه‌های بسیاری از مسئولان، مارک‌های خارجی داشت و متفاوت بود. خانواده نخست وزیر امام، ساده‌زیست بودند و شعار هم نمی دادند. وقتی در شب آخر اردوهای آموزشی– نظامی دختران مطرح می‌کردیم که این بچه‌ها فرزندان نخست وزیر دوران دفاع مقدس هستند، همه خوشحال می‌شدند از دیدن مسئولانی که زندگی متوسطی در جامعه دارند و شعار هم نمی‌دهند، بلکه در عمل ساده‌زیستی را در جامعه اشاعه می‌دادند.
همسر شهیدم تعریف می‌کرد که وقتی میرحسین به جبهه می‌رفتند، در سنگر رزمندگان استراحت می کردند و به سنگرهای بتونی نمی رفتند.مثل یک رزمنده و پاسدار در جبهه ها رفتار می کردند.مهندس موسوی قبل از اینکه نخست وزیر باشند یک رزمنده بودند که از میهن خودشان دفاع می کردند.
صدا و سیما در هفته دفاع مقدس عکسهای شهید باکری و همت را نشان می‌داد، در میدان بهارستان تهران هم تی‌شرت‌هایی به مناسبت این هفته از عکسهای این شهدای بزرگوار تهیه شده بود که به مردم فروخته می‌شد. از طرفی هم در همان هفته به خانواده شهید باکری و همت حمله شد. چرا اینگونه تناقض در رفتار و عملکرد یک سری از مسئولان دیده می‌شود؟
من جواب سئوال شما را نمی‌دهم. متاسفانه این روزها تحمل مخالفت را ندارند و هیچ میدانی به مخالف داده نمی‌شود، ولو اینکه کسی که مخالفت می‌کند از خانواده شهدا باشد. اما من خانواده هم شهید همت را می‌شناسم که افراد معتقدی به آرمانها و خون شهدایشان هستند و هم با خانواده شهید باکری که هم قبل از انقلاب و هم بعد از انقلاب در صحنه انقلاب و دفاع از نظام حضور داشتند، رابطه دارم. بنابراین فقط تأسف خودم را از برخوردهای دیکتاتورمابانه‌ای که با خانواده این شهدا صورت گرفته، اعلام می‌کنم.
از طرفی در هفته دفاع مقدس آقای احمدی نژاد به برخی از خانواده‌های شهدا لوح تقدیر می‌دادند، از طرفی هم در خیابانها به دلیل شرکت در راهپیمایی اعتراضی با خانواده شهدا برخورد شد. نظرتان درباره اینگونه رفتار مسئولان چیست؟ برخی از خانواده شهدا معتقدند که این روزها بیش از گذشته از واژه شهید و شهدا سوء استفاده می‌شود، شما به عنوان همسر شهید نظرتان در این مورد چیست؟
رفتار آقای احمدی نژاد که خاص خودشان است و رفتار خوبی ندارند. ما از همین تلوزیون جمهوری اسلامی مناظره‌های انتخاباتی را نگاه کردیم. این ادبیات شایسته یک رییس دولت نبود. به‌کارگیری هر مکانیزمی برای دستیابی به قدرت در شان رئیس‌جمهور جمهوری اسلامی نیست. من این را بدون شناخت از ایشان نمی‌گویم. ما در طول جنگ هم با خانواده میرحسین موسوی ارتباط داشتیم و هم آقای احمدی نژاد را می‌شناختیم.
با توجه به شناختی که از احمدی نژاد دارم، می‌گویم که احمدی نژاد رجل سیاسی نبود که کاندید ریاست‌جمهوری شود. ایشان باید در کارهای اجرایی در سطوح میانی می‌ماندند، نه به عنوان یک مقام عالی قوه مجریه در جمهوری اسلامی، و بالعکس آقای میرحسین موسوی صداقتشان را در عمل و در دوران دفاع مقدس نشان دادند و به عنوان یک شهید زنده، خانواده شهدا قبولشان دارند.
ما به همین جهت چون مورد تایید امام بودند و از مدیران موفق زمان جنگ تحمیلی به شمار می‌رفتند، به طوری که در آن زمان نفت به دلیل تحریم به صورت قاچاق و بشکه‌ای ۴ دلار فروخته می‌شد اما تورمی در کار نبود. همه در آن زمان یک زندگی حداقل متوسطی داشتند و فشار به مردم نمی‌آمد. در حالی که الان جامعه به صورت طبقاتی شده و بیشترین فشار بر روی اقشار فرودست جامعه است.
فکر می کنید مسئولان نظام واقعا به ارزشهای انقلاب وفادار ماندند یا اینکه فقط از نام و جایگاه خانواده شهدا استفاده می‌کنند؟
متاسفانه این روزها بیشتر از گذشته، استفاده ابزاری از ارزشهای نظام و نام شهدا، خانواده شهدا را آزار می دهد. علت اینکه خانواده‌های شهدای جنگ تحمیلی از آقای میرحسین موسوی حمایت می‌کردند، این بود که امتحان خودشان در سخت ترین برهه زمانی با عملکرد و صداقتشان پس دادند.
الان همه قواعد بازی برهم خورده و بازی را از اول شروع کرده‌اند. یعنی همه مسائلی که نظام برای آن هزینه پرداخت کرده است، همه آن تجربه‌ها را کنار گذاشته‌ایم و همه کارها را دوباره به مرحله آزمون و خطا گرفته‌ایم. یعنی برخی از مسئولان به شیوه آزمایش و خطا و کورکورانه حرکت می‌کنند و این بزرگترین لطمه را از درون به نظام می‌زند.
الان باید چه کرد؟ وظیفه مردم و مسئولان در این مقطع زمانی چیست؟
وظیفه مسئولان مملکت این است که خودشان به آرامش مردم، امنیت و صلح وفادار باشند و تحمل مخالف را داشته باشند و مردم نیز به حرکت های حق‌طلبانه خودشان ادامه بدهند و وحدت خودشان را حفظ کنند. البته ما دوست نداریم که منافقان و ضدانقلاب‌ها از تضادهایی که در درون نظام هست، سوء استفاده کنند. پیکره نظام متعلق به مردم و خانواده شهداست. ما خانواده شهدا به نظام جمهوری اسلامی تعلق خاطر داریم، ولی دوست نداریم آنچه که نظام یک بار تجربه کرده، پس از سی سال دوباره تجربه شود. البته بزرگترین وظیفه مردم در این مقطع زمانی این است که به یکدیگر آگاهی‌بخشی کنند و آگاهانه حرکت کنند.
فکر می‌کنید اگر شهدا زنده بودند، الان چه کار می کردند؟
شهدا اگر بودند، راه حق را ادامه می‌دادند. شهدایی که من می‌شناسم، همه برای خودشان ایدئولوژی داشتند و از لحاظ علمی هم پربار بودند. برترین نخبگان جامعه بودند و به همین دلیل در دفاع مقدس گلچین شدند. شهدا اگر بودند، از این وضعیت ناراحت بودند.
شهدا هیچ گاه به دنبال منافع فردی خودشان نبودند، وگرنه شهید نمی شدند. آنها مدافع حق و حقیقت بودند و مدافع نظام بودند. امروز هم اگر بودند، مدافع افرادی بودند که از امتحان خودشان در این سی سال گذشته پیروز بیرون آمده‌اند.
شما خیلی سختی کشیدید تا فرزند شهید را بزرگ کردید. اگر شهید موسوی الان زنده بودند، فکر می‌کنید باز هم به جبهه‌های جنگ می‌رفتند؟
رنج‌ها و لذت‌ها متفاوت است و متناسب با نظام ارزشی هر فرد است. ما هر کاری آن روز کردیم، بنابر تکلیف الهی انجام دادیم. اما مطمئنم اگر شهید موسوی به شهادت نمی‌رسید، امروز برایش زندگی کردن خیلی سخت بود.
چرا فکر می‌کنید زندگی برای شهید موسوی سخت بود؟
بعد از انتخابات شرایط خیلی سختی پیش آمد. در این مقطع تاریخ نمی‌توان قضاوت کرد و آیندگان می توانند قضاوت درستی از آن داشته باشند. اما کلا نظام دچار چالش بحرانی شده است.
چه بحرانی؟
من معتقدم که مسئولان، نظام را قربانی کردند. تقاضای ما خانواده شهدا از مسئولان این است که همه اقشار و قومیت‌های مختلف با سلایق گوناگون در درون خانواده نظام جمهوری اسلامی ایران با امنیت و اسایش زندگی کنند. ما معتقدیم که شهید موسوی برای افراد به جبهه‌های جنگ نرفتند، بلکه برای حفظ نظام و ارزشها به جبهه‌های جنگ رفتند. شهید موسوی اتفاقا در یکی از سخنرانی‌های خود می‌گوید که ما برای اهداف متعالی خود به جبهه‌های جنگ می رویم، برای اینکه هویت جمهوری اسلامی حفظ شود و از ارزشها و آرمانهای انقلاب دفاع کنند.
چه انتظاری به عنوان یک همسر شهید از مسئولان جمهوری اسلامی دارید؟
من معتقدم که کشور در یک بحران است و وظیفه همه مسئولان این است که آرامش و امنیت را به مردم برگردانند.
"